الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

آقای پدر شاعر می شود!

  گل ناز من ، از وقتی که دنیا اومدی تا 4 ماهگیت بدلیل کولیک(درد شکمی ناشی از حساسیت به لاکتوز شیر مادر) خیلی درد کشیدی و کلی گریه کردی و از اون جاییکه بابا ارادت و علاقه بسیار خاصی به گل دخترش داشت تو این آشفته بازار گریه و دکتر و دارو و... یه شعر از خودش واست سرود که هر وقت تو گوشت زمزمه میکرد آروم میشدی . در ادامه اینکه شعرش شهرت فامیلی پیدا کرده و همه بچه ها (محیا-رضا و مرتضی)اونو حفظ شدن و هر وقت جمع میشیم بصورت گروه آواز اونو واست اجرا میکنن مرغه میگه قد قد قد قدا  / الینا جونم بریم کجا؟ گنجیشکه میگه جیک و جیک وجیک  / ما با هم میریم خیلی شیک و پیک ماره میگه فیس و فیس و فیس /...
10 مهر 1391

همراهی مامان برای کنکور ارشد

اردیبهشت90 به اتفاق دایی سعید و باباجون و مادرجون رفتیم علی آباد تا مامان کنکور ارشد بده ،عزیز دلم تو شش ماهی که مرخصی زایمان بودم از فرصت استفاده کردم و با همراهی شما دختر گلم نصف و نیمه برای کنکور آماده شدم البته رشته خودم شرکت نکردم و ترجیح دادم با توجه به شرایط کاری و علاقه خودم مدیریت دولتی شرکت کنم، همینجا از خونواده م که زحمت نگهداری شما رو کشیدن تا من و بابا با همدیگه درس بخونیم تشکر میکنم انشاءاله همیشه پایدار باشن الینا و دایی سعید (مسیر کبودوال) ...
2 مهر 1391

اندر حکایت ناخن چیدن!!

از آنجائیکه مادر شما بسیار بسیار نازک دل تشریف دارن مسئولیت خطیر چیدن های ناخن های پرنسس خانم بر دوش آقای پدر افتاده است! ضمن تشکر از ایشان گزارش تصویری به پیوست میباشد ظواهر امر بیانگر رضایت پرنسس از نحوه انجام وظیفه آقای پدر میباشد اووووه  نه گویا هرازگاهی نگاهی غضب آلود نیز انداخته اید پرنسس!! و در انتها ابراز رضایت و انتقال آن به مادر!!! ...
2 مهر 1391

الینا و دلقک!

عاشق این دلقک پستونک بودی و ساعتها بهش نیگا میکردی و بهش میخندیدی و این موضوع برای همه خونواده واقعاً جالب بود! عکس دلقکو واست میذارم شاید لااقل وقتی بزرگ شدی رمز این ارتباط بسیار عمیقتونو به ما هم بگید!!!!!! این عکسارو تو مسیر بجنورد-مشهد ازت گرفتم بیشتر مسیر با دلقکت دردودل میکردی! ...
30 شهريور 1391

یک ماهگی

عکس یک ماهگیت کنار ماهان پسر طیبه جون (دختردایی مامان )که مامان  با اختلاف 8ماه بزرگتر از طیبه جونه ،از بچگی با هم بزرگ شدن همبازی بودن ،درس خوندن و حتی دانشگاه هم به فاصله یکسال از هم یک رشته و یک دانشگاه قبول شدن (تفاهمو داشته باش!) این که چیزی نیست حتی با هم باردار شدیم و شما دقیقاً یک هفته بعد از ماهان دقیقاً تو همون روز و ساعت بدنیا اومدی جالب اینکه همه این مسائل کاملاً اتفاقی و بدون برنامه ریزی قبلی بود (جالب بود نه؟؟!!!!!) به نظرت اینجوری که شما روتو از ماهان برگردوندی قادر به تفاهم مادرگونه تان خواهید بود     ...
30 شهريور 1391