انرجی ِ مثبت
طبق معمول هر شب رو تخت دراز کشیده بودیم و واست کتاب میخوندم ،تو خواب و بیداری بودی که تلفن زنگ خورد و بابا صدات زد که بیا مادرجون دلش واست تنگ شده میخواد باهات صحبت کنه
خواب آلود و نق نق کنان گفتی: ای بابا ! مث اینکه زندگی حقیقت داره !!! منظورت این بود که زندگی جریان داره
وقتی برگشتی گفتی : مامان باید سه تا کتاب دیگه هم بخونی آخه با مادرجون صحبت کردم ، انرجی ِ مثبت گرفتم !!!
********************************************************************
خیلی خسته بودم و تو هم بهم گیر داده بودی تا بازی کنیم . گفتم مامانی ! جان ِ من بیخیال شو خیلی خسته م گفتی : جان ِ من بیا منو بووووووووس آبدار کن تا انرجی ِ مثبت بگیری و باهام بازی کنی !
*********************************************************************
تلفنی با بابا صحبت میکردم ، وقتی قطع کردم لبخند میزدم بهم گفتی : همسرت بهت زنگ زد انرجی ِ مثبت گرفتی؟!!!
*********************************************************************
بهرنگ جونی رو دیدم گفتم الهی فدات شم جیگر عمه سریع گفتی : اوه اوه ! از جیگر عمه انرجی ِ مثبت میگیری ؟! !!!!!!
ینی من به فدایت انرجی ِ مثبت ِ زندگی من
ادامه مطلب: نقاشیهای الینا
ورژن جدید حاجی فیروز با ریش پروفسوری
محیا در حال دادن هدیه به الینا در جشن تولدش
خانواده مرغی ( جناب خروس-خانم مرغه که رو تخم مرغا خوابیده و جوجه ای که از تخم دراومده)
الینا و خواهر خیالی ش(!) زیر چتر و بارون (قیافه ابرهارو)
دوستی که داره به دوستش میگه خوشحال باش و بخند اخم کار خوبی نیست
آقای خرچنگ البته مدل دخترونه ش
یه غریبه داره به الینا بستنی تعارف میکنه اما الینا داره میگه نه ممنون مامانم گفته با غریبه ها صحبت نکن
سگ و گربه لم دادن کنار بخاری... این آخری رو خیلی دوست داشتم
تو تکالیف آخر هفته مهدتون خواسته بودن بگین دوست دارین چه کاره بشین و نقاشی شو بکشین
بعد از کلی فکر کردن گفتی میخوام معلم بشم اینم نقاشی که کشیدی فدات شم من که اسم خودت هم رو تخته نوشتی
به حضور پا در عکسها علاقه وافری داری خیلی اصرار داشتی موقع عکس پات هم بیفته تو کادر
پ.ن:
تکلیف آخر هفته ی مذکور ، ذهن منو هم خیلی درگیر کرد...رفتم به سالیان بعد و آینده مبهم دخترم ! که چه خواهد شد؟!
انشاله همه بچه ها عاقبت بخیر بشن و به خواسته ها و علایق قلبی شون برسن