تولد مامان
امسال شب تولدم،می توانم ماه را ببینم. نگاهش کنم، چشمانم را ببندم، و آرزو کنم برای سالی سرشار از سلامتی و حس زندگی. سالی لبریز از ایمان به خدا، آرامش قلب، محبت به خودم و دیگران، احساس زندگانی، و شاکر بودن به خاطر تمامی نعمات خوبی که خداوند مهربان به من داده اند. سالی نو با دیدگاهی نو از زندگانی.
احساس خاصی نیست روز تولد. تنها بهانه ای ست برای آنکه بنشینیم و بیندیشیم سالی را که گذشت چگونه گذراندیم. چقدر نیکی کردیم. چقدر آموختیم و چقدر مهر ورزیدیم. همه این زاد روزها بهانه ای ست برای دگراندیشی در زندگانیمان.
آدمی همیشه نیاز به اندیشیدن پیرامون رفتارهای خودش دارد. گاه آدمی تنها زمانی را می خواهد که دور باشد، و بیندیشد. عذر می خواهد و دلیلش را بیان می کند که می خواهد زمانی را برای خودش بگذراند. و این شامل همه می شود. همه ما گاه می خواهیم زمانی را برای خودمان داشته باشیم. که بسازیم. بیندیشیم و خودی نو بسازیم. و شاید به جای توجیه رفتار ناموزون دیگران، زمانی را کناره بگیریم، بیندیشیم، و محکم تر از گذشته بازگردیم.
پز نوشت:
16آذر -روز دانشجو- یه مزیتی که تاریخ تولدم داره اینه که چون روز دانشجوئه و صداوسیما همیشه در این رابطه برنامه داره هیچکدوم از دوستان و اقوام تاریخ تولدم رو فراموش نمی کنن
و من کلی پیام تبریک دریافت میکنم تولد بابایی 13آبانه (روز دانش آموز)!!!تقارن جالبیه نه؟!!!! همیشه بابارو اذیت میکنم میگم از روز تولدمون کلاس کاری مشخص میشهچه کنیم ما اینیم دیگه(اینو نگم چی بگم؟)
دلتنگی نوشت:
عجیب هوای تو را دارم مادرم...
مادر که شدم بیشتر و بیشتر محتاج تو شدم مادرم ...
تازه فهمیدم مادر یعنی چه...عشق مادری یعنی چه...
کاشکی زادروزم را با تو و در کنار تو جشن میگرفتم مادرم...کاشکی...