الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

خدا..........

1392/5/29 8:03
نویسنده : مامان
1,516 بازدید
اشتراک گذاری

شعر قیصر امین پور در مورد "خدا" رو خیلی دوست دارمقلب میزارمش اینجا تا بمونه واست و بخونیش حتمابغل

 

    

پیش از اینها فکر میکردم خدا

خانه ای دارد کنار ابر ها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج و بلور

بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از از تاج او

هر ستاره پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان

نقش  روی دامن او  کهکشان

رعد و برق شب طنین خنده اش

سیل و طوفان نعره ی توفنده اش

دکمه ی پیراهن او آفتاب

برق تیر و خنجر او ماهتاب

هیچ کس از جای او آگاه نیست

هیچ کس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر  بود

از خدا  در ذهنم این تصویربود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین

خانه اش در آسمان دور از زمین

بود ،اما میان ما نبود

مهربان و ساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت

مهربانی هیچ معنایی نداشت

... هر چه میپرسیدم از خود از خدا

از زمین از اسمان از ابر ها

زود  می گفتند این کار خداست

پرس و جو از کار او کاری خطاست

هر چه می پرسی جوابش آتش است

آب اگر خوردی جوابش آتش است

تا ببندی چشم کورت می کند

تا شدی نزدیک دورت میکند

کج گشودی دست ،سنگت می کند

کج نهادی پا ی  لنگت می کند

تا خطا کردی عذابت می دهد

در میان آتش آبت می کند

با همین قصه دلم مشغول بود

خوابهایم خواب  دیو و غول  بود

خواب می دیدم که غرق آتشم

در دهان شعله های سرکشم

در دهان اژدهایی خشمگین

بر سرم باران گرز آتشین

محو می شد نعره هایم بی صدا

در طنین خنده ی خشم خدا ...

نیت من در نماز ودر دعا

ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می کردم همه از ترس بود

مثل از بر کردن یک درس بود ..

مثل تمرین  حساب و هندسه

مثل تنبیه مدیر مدرسه

تلخ مثل خنده ای بی حوصله

سخت مثل حل صد ها مسئله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود

مثل صرف فعل ماضی سخت بود

تا که یک شب دست در دست پدر

راه افتادیم به قصد یک سفر

در میان راه در یک روستا

خانه ای دیدیم خوب و آشنا

زود  پرسیدم پدر اینجا کجاست

گفت اینجا خانه ی خوب خداست

گفت اینجا می شود یک لحظه ماند

گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند

با وضویی دست ورویی تازه کرد

گفتمش پس آن خدای خشمگین

خانه اش اینجاست ؟اینجا در زمین؟

گفت :آری خانه ی او بی ریاست

فرشهایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی کینه است

مثل نوری در دل آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی

نام  او نور و نشانش روشنی

خشم نامی از نشانی های اوست

حالتی از مهربانی های اوست

قهر او از آشتی شیرینتر است

مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست معنی می دهد

قهر هم با دوست معنی می دهد

هیچ کس با دشمن خود قهر نیست

قهری او هم نشان دوستی ست

تازه فهمیدم خدایم این خداست

این خدای مهربان و آشناست

دوستی از من به من نزدیکتر

از رگ گردن به من نزدیکتر

آن خدای پیش از این را باد برد

نام او راهم دلم از یاد برد

آن خدا مثل خیال و خواب بود

چون حبابی نقش روی آب بود

می توانم بعد از این با این خدا

پیش از اینها فکر می کردم خدا

دوست باشم دوست ،پاک و بی ریا

می توان با این خدا پرواز کرد

سفره ی دل را برایش باز کرد

می توان در بارهی گل حرف زد

صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چکه چکه  مثل باران  راز گفت

با دو قطره صد هزاران  راز گفت

می توان  با او صمیمی حرف زد

مثل یاران قدیمی حرف زد

می توان تصنیفی از پرواز خواند

با الفبای سکوت آواز خواند

می توان مثل علف ها حرف زد

با زبانی بی الفبا حرف زد

می توان در باره ی هر چیز گفت

می توان شعری خیال انگیز گفت

مثل این شعر روان و آشنا:

پیش از اینها فکر می کردم خدا ...

 

پ.ن: کاش سیستم آموزشی طوری بشه که ابتدا خوبی و بزرگی و مهربونی خدا رو یادمون بدن نه اینکه مدام قهر و غضب و آتش جهنم رو گوشزد کننلبخند

2-نظرات این پست با احترام فراوان برای طرز فکرهای مختلف بدون پاسخ تأیید خواهد شد لبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (38)

مامان پاتمه
29 مرداد 92 8:13
آخییییییییییییی منم این شعر رو خیلی خیلی دوست دارم اصلا قیصر امین پور رو خیلی خیلی دوست دارم اصن کلی حال و هوام از خوندنش عوض شد مرســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی با پی نوشت شدیدا موافقم
مامی کوروش
29 مرداد 92 8:15
شعر قشنگیه پر از حس خوب و مهربونی با پی نوشتت خیلی موافقم همکار جونم کاش اینقدر نمی ترسوندمون
مامان احسان
29 مرداد 92 8:21
سلام عزیزم صبح قشنگت بخیر واقعا قشنگ بود لذت بردم و با نظرت هم موافقم دوستت دارم خواهری
مادر کوثر
29 مرداد 92 8:25
آخییییییییییی چه خوشمل بود. ممنون عزیزم
مامان احسان
29 مرداد 92 8:45
عزیزم تاییدش کردم ممنون از لطفت باز هم میگم خیلی دوستت دارم گلم
مامي كيانا
29 مرداد 92 12:55
از اينكه اين شعر زيبا رو گذاشتي تا ما هم استفاده كنيم ممنون خيلي زيبا بود مثل يك داستان بود گاهي اوقات خودمون هم فراموشمون ميشه كه خدا چقدر مهربون و بخشنده ست
مامان احسان
29 مرداد 92 13:15
جدا الینا هم عاشق اختاپوسه؟عجب بچه هایی داریم ما

میبینی ترو خدا خواهر جون؟!
مامان ایسان
29 مرداد 92 13:23
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
29 مرداد 92 14:15
با اینکه خیلیییییی خوشم نمیاد کامنتم بی پاسخ و اتومات تایید بشه اما اینو داشته باش : ای جووووووونم به اینهمه عکس های زیبا شعرهای بلند بالا و پرمفهوم و تامّل برانگیز دوستت دارم محبوبه جون با اون اسم ِ خوششششششششگلت
مامان کیان کوچولو
29 مرداد 92 16:52
ای جانم عزیزم خیلی قشنگ بود .. به به چه دخملی خانوووومی .. ماشالله
بابای روشا
29 مرداد 92 17:32
بسیار شعر زیبایی است از اون زیباتر عکس الینا خانوم در رودخانه است
سمانه مامان ستایش
29 مرداد 92 21:02
انصافا شعر قشنگی بود با یه دنیا زیبایی و معنی. چون از دل هممون خیلی ساده و روان گفته بود،لاجرم بر دل نشست...روحش شاد با پی نوشتت کاملا موافقم محبوبه جون.ماهارو فقط از خدای مهربون ترسوندن...نمازی که میخونیم،روزه ای که میگیریم و...همه و همه از ترس بوده و هست. وای محبوبه جون یه دنیا حرف دارم که بیش از این نمیشه گفت... ممنون بابت پست قشنگت. . . . پ.ن:انقد با اعصاب روان من بازی نکن خانوووندست میذاری رو دلمون و میدونی نمیشه چیزی گفت[خشمگین]سر درددلو باز میکنی که چی
مامان محیا جونی
29 مرداد 92 22:42
بازم مثل همیشه عالییییییییییییییی
تا ابددونفره
30 مرداد 92 0:06
بسیار زیبا.دلنشین ودوست داشتنی بوددست گلت درد نکنهمنم با نظرت موافقماما حیییییف که فعلا اینجوری دیگه
ღ مونا مامان امیرسام ღ
30 مرداد 92 3:19
بسیااار زیبا.کلی لذت بردم
بهاره مامان ونداد
30 مرداد 92 8:24
خیلی قشنگ بود یه حس خیلی خوبی به ادم میده شاید چون ساده نوشته شده با پی نوشت شدیدا موافقم نمیدونم چرا اصلا اسلام رو هم همین جوری برامون بیان کردن دیگه نمیشه چیزی بیشتری گفت به قول خنده بازار بوققققققققققققق
مامان الینا
30 مرداد 92 9:22
مرصی عزیزم که با نظرات منو و الینا رو شرمنده میکنی می دونی به نظر من قشنگ تر از اون شعر اون خانمی هست که ماشاالله با اون همه زیبایی اونقدر قشنگ ژست گرفته
مامان احسان
30 مرداد 92 11:53
والا خواهر از خدا که پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه مریم جون مامان محیا بری من مامی کوروش شرط گذاشتن که اگر دختر میخواهید توی برج نیاوروون براش خونه بگیری ماهم گفتیم چشم برج چه قابلی داره که بعد دیدیم مریم جون گفتن برای الینا جون بگیری بهتره ماهم چشم برای الینا جونم میگیریم دارندگی و برازندگی این بود خواهر

چه باحال این وسط دختر ما هم فیض میبره....
مامان نیروانا
30 مرداد 92 12:04
لذت بردم عزیزم، خیلی خیلی ممنون. عاشق خدایی هستم که لای شب بوهاست. مث خدای سهرابه و این خدای تازه یافته ی قیصر امین پور. و سعی میکنم تنها صفتی که از خدا به نیروانام میگم مهربونیش باشه. کاش بتونیم نامجسم ها رو برای ذهن جستجوگرشون به تصویر بکشیم. (کد امنیتی این کامنت عدد مهریه م اومد. خیلی برام هیجان داشت. نوشتم که شمام حالشو ببری )
مامان پارمیدا
30 مرداد 92 12:18
زیبا بود . هم شعر ...... هم پی نوشت ..... و بیشتر از همه عکس دختر نازمون
فرناز مادر آتیلا
30 مرداد 92 12:22
چه شعر قشنگی...عکس الینا جونم هم خیلی قشنگه ....ببوسینش
تاابددونفره
30 مرداد 92 12:46
مامان احسان
30 مرداد 92 13:14
ای بلا یعنی احسان خواهر محیاست آره .باشه پس به مادر شوهر دخترت احترام بگذاری ها میدونی که کیو میگم (خودم)
مامان محمدرهام جون
30 مرداد 92 13:19
بسیارزیبا حظ وافری نصیب ما شد ممنون بابت این شعر زیبا دوست عزیزم عروسکت رو از طرف من بماچووووووووون وبچلووووووون
مامان احسان
30 مرداد 92 13:24
________00_________________________00 ______0_______________________________0 ____0__00000___00000___________________0 ___0__0000000_0000000___________________0 __0___000000000000000__000000000000000___0 _0_____0000000000000____0000000000000_____0 00______00000000000_______________________00 0_________0000000__________________________0 0___________000____________________________0 0____________0_____________________________0 0___________________________________________0 0__________________________________________0 0__________________________________________0 _0___________000____________000___________0 __0____________00000000000000____________0 ___00____________000____000____________00 _____0_____________000000____________0 _______00__________________________00
مامی کوروش
30 مرداد 92 16:39
این یه دونه رو حالا جواب بده!
کجایی تو؟ !

من که همیشه هستم زیر سایه شما
مامان رضا جونی
30 مرداد 92 16:50
وای خیلی شعرت خوشگل بود کیف کردم
سمانه مامان ستایش
30 مرداد 92 20:30

من اصلا خوشم نمیاد کامنتا بدون جواب تایید بشه.خب اینجا وب توئه و حق داری تو گفتن عقایدت راحت و آزاد باشى،جواب میدادی هیجانش بیشتر بود
دوست داشتم گیس و گیس کشی بشه اصلا

گیس و گیس کشی؟!!!!!امان از دست تو سمانه

مامان بابای الیسا
30 مرداد 92 23:39
ღ مونا مامان امیرسام ღ
31 مرداد 92 1:08
اومدم عکسهای کوکو پزون رو ببینم اما نبود متاسفانه
بوووس برای الینای شیطون بلاااا


جل الخالق شما از کجا میدونی؟!!!!!!!!!!!!
مامان آرسام
31 مرداد 92 1:24
قشنگ بود لذت بردم
مامان بنیتا
31 مرداد 92 3:00
خیلی زیبا بود محبوبه جون ممنونبا پی نوشت هم کاملا موافقم
مامان آروین
1 شهریور 92 19:03
خیلی عالی بود
مرسیییییییییییییییی از اینکه همیشه متنهای زیبایی برامون میگذاری
الینا جونو از طرفم ببوووووووووووووسش

قابلی نداشت عزیزم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
2 شهریور 92 17:32
ههههه

دلهاتون به هم لوله کشی داشته چیه آخههههههه؟



این دختر شمالی هم خوب شیطون شده هااااااااا

هــِــی، با شما هم هستما، دختر خراسان ِ شماااااالی ...



اینا همش هنر هنرهای شماست
نخیییییییییر ایشون هنرمند تشریف دارن که تا حالا واسه اینکه ریا نشه بروز نداده بودند اما دیدن شیرازیها دارن گوی سبقت رو میگیرن به غیرتشون برخورد و دست بکار شدن
کی من و میگی؟ من ؟ من و شیطونی؟ بیخیال از کی تا حالا هنر و هنرمندی جزء شیطونی طبقه بندی میشه؟
شیدا مامان الینا
3 شهریور 92 21:20
عالی بود کلی با خوندنش لذت بردی
ای جونم با این دخمل ناز نازی چشم و ابرو مشکی

مرسی شیدای مهربونم
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
8 شهریور 92 0:00
همیشه عاشق این شعر بودمو هستم .مرسی که گذاشتیش تو وبلاگت.بسی خرسند شدمو یاد ایام جوانی افتادم.

خواهش میکنم عزیزم
ایام جوانی؟!!!!!!!!!!
شهرزاد مامان حسین
9 مهر 92 14:53
سلام محبوبه جان. بسیار زیبا و کامل اون چیزی که من میخواستم بیان کنم تو این پست شما و با شعر قیصر نازنین بیان شده. هزار بار ممنون.