الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

عید فطر92

1392/5/22 13:54
نویسنده : مامان
809 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستان عزیزمقلبچشمک

سلام به تک دختر گلمماچ

چند روزی هست که قانون وضع کردم و اجازه تماشای سی دی تو روزهای زوج که کلاس زبان داری و بهت نمیدممشغول تلفن تو هم که جدیداً عاشق کارتون قدیمیه سفیدبرفی و هفت کوتوله شدی و جالب اینجاست که فقط کوتوله ها و شخصیت اخمو رو دوست داریچشمکو علاقه ای به سفید برفی و شاهزاده نداریزبانخلاصه اینکه یه روز که بهت اجازه تماشای این کارتون رو ندادم رفتی تو اتاقت یه کم بازی کردی و بعد چند لحظه اومدی گفتی: مامان! هیییییییییییس!!!!!! گوش کن ! ببین صدای هفت کوتوله میاد ! داره میگه الینا بیاد مارو تماشا کنه ! ابله

من: خنده.............الینا! هیییییییس!!!!!!گوش کن!صداي طپش قلبمو ميشنوي که فرياد ميزنه دوستت دارم ؟قلببغل

سری بعد هم که اجازه ندادم با مهربونی و مقداری استرس همراه با التماس گفتی: مامانی من! مامان قشنگم ! فقط یه بار هفت کوتوله رو ببینم بعد میپرم بغلت بخوابم تا کلاس زبان سرحال باشمچشمک (این جمله ای که من همیشه بهت میگم:عزیزم بخواب تا سرحال شیلبخند)

چه کنم با تو و این زبونت!!!!!!منتظر

ادامه مطلب یادتون نرهچشمک

       

عکس مربوط به روز قدسه که با بابا منو رسوند بانک تا برم راهپیمایی.... یهو جوگیر شدی بابا رو مجبور کردی که با ما بیاین!عینک

عید فطر من و بابا و مادرجون رفتیم مصلی واسه نماز (بماند که طی یک حرکت غافلگیرانه گزارشگر صداوسیما جلوی من ظاهر شد و بی مقدمه شروع به تهیه گزارش کرد و بابا  و مادرجون سریع صحنه رو ترک کردند من موندم و......خجالت به بابا گفتم احتمالا چون اکثراً با حجاب و چادری هستن  خواستن منو نشون بدن که بعععععععععله از هر قشر و مدلی میان اینجااز خود راضیالبته من بی حجاب نیستما فقط مانتو و روسری روشن پوشیده بودم!)

خلاصه تو راه برگشت بودیم که باباجون تماس گرفت گفت سریع بیاین الینا از خواب بیدار شده دیده نیستید داره بدجوری گریه میکنهگریه وقتی رسیدیم چشای نازت کلی سرخ شده بود از شدت گریهناراحتبعد از سی روز یه صبحانه دبش و مفصل رو تراس باباجون اینا خوردیم و سپس طبق معمول پیش بسوی آشخانه لبخند

            

با مادرجون و عمو جون و عمه ها و خانواده علی آقا(همسر عمه عالیه) رفتیم درکش...اما بینهایت شلوغ بودآخ به من که خیلی هم  خوش نگذشت اما شما حسااااااااابی بازی کردی و خوش گذروندی عزیزمبغلماچقلب

           

                              الینا درحال بازی توتوله یا وسط تنهاچشمک

ساغر کوچولوماچقلب

دخترعموهای شاد و ملوسبغلقلبماچ

کلی به پدرجون رضا و مرتضی محبت کردی و واسشون زبون ریختی قلب ایشون هم کلی ذوق کرده بود و نازت میداد آخه همه نوه هاشون پسرن ...میگفتن وااااااای چقدر دخترا ناز و مهربون و آروم هستنقلب خلاصه که کلی دل برده بودی از ایشونچشمکو مدام بهشون میگفتی منو صدا بزن و به من بگو دخترم!ابله

اونروز هوا خیلی متغیر بود و دو بار بارون شدید گرفت و همین باعث شد بساطمون رو جمع کنیم و برگردیم خونه...شب خونه عمه ذکیه دعوت بودیم قرار بود بعد از شام برگردیم خونه اما مادرجون حالش بد شدناراحتواسه همین بابا بردشون درمانگاه و شب هم خونه مادرجون خوابیدیملبخند

صبح روز بعد خونه عمه عالیهلبخند

قابل توجه بعضیاااااااااااااا که پز فلفل تزئینی شون رو داده بودند قبلناااااااااااااااانیشخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
22 مرداد 92 10:27
یعنی من همه جای قضیه رو ول کردم، جز اون جمله ی آخر .

فلفل زینتی ِ ما که خشکید

اصلا هم پزش نمی دادم

فلفل زینتی پز دادن داره آخهههههههههههههه

***

الان کار دارم، باز میام پیشت

اینم عاقبت پز دادن
ولی جداً خشکید؟!!!!! اااااااای جااااااااان
چیه باز میخوای غذا بپزی و بری....
نامرد رفتم خونه دیدم کرفس ندارم چشم موند رو خورشت
ღ تـــــــــــک خاله کوثر جونی ღ
22 مرداد 92 10:28




متقلّد کار هم خودتی

الان اینا اوج احساس بود یا تمسخر بود اونوقت؟!
.
.
.
پی بگیر که اومد:


الی مامی آراد
22 مرداد 92 10:28
سلا م عزیزم نماز و روز ه هاتون قبولل و عیدتون مبارک چه جالب همه کارتون سفید برفی رو برای شخصیت سفید برفی نگاه میکنن اما الینا جون برای هفت کوتوله امیدوارم همیشه شاد و خوش باشین راستی باغچه حیاط مادر جونت چه خوشگله مامانی منم رمز میخوام

سلام الهام جون قبول حق همینطور شما عزیزم
همینو بگو حالا بین همون هفت کوتوله هم زشت ترینشون که اخمو هست رو دوست داره
ممنونم عزیزم...خصوصی فرستادم عزیزم
مانی محیا
22 مرداد 92 11:56
قربونش برم بذار تماشا کنه بچه. ببین من سخت نمیگیرم بالاخره زده میشه..الان فریماه جون حض میکنه از ریلکسیشنم..


باور کن من اصلا سخت نمیگیرم عزیزم...ولی روزهایی که کلاس داره دقیقا نزدیک رفتن خوابش میگیره خب!
بعععععععععععله شما که خییییییییلی ریلکسی
بده مگه خیلی هم خوبه
مامي كيانا
22 مرداد 92 12:20
نگو فلفل تزئيني داغ دل دوست عزيزمون رو تازه نكن
بيچاره فلفل ها به هواي خونه سازگاري نداشتن


اینم عاقبت پز دادن
.
.
.
ولی خداییش نمیدونستم بنده خداها خشک شدن خیلی ناراحت شدم
مامان الینا
22 مرداد 92 12:21
ماشاالله خدا این دختر شیرین زبون رو براتون حفظ کنه
عزیزم من مشهدی هستم اگر دوست داری تبادل لینک کنیم خوشحال میشم

قبلا لینک شدی عزیزم
مامي كيانا
22 مرداد 92 12:24
واقعا صبحونه روز عيد فطر يه چيز ديگه ست خيلي ميچسبه اگه روي تراس باباجون اينا
يك خبر ميدادي خوب ما گزارشتونو ميديدم ميبينم كه چهره تون رسانه اي شد
باباجون و مادرجون هم حسابي صحنه رو خالي كردن
چه جالب بازي توتوله ما ميگيم وسطي يا دژوال
ساغر خانوم چه چشمهاي نازي دارن ماشالا چشم بد ازشون دور باشه

دخترعموهاي شاد و ملوس هم خيلي بامزه شدن

واقعا خیلی چسبید صبحونهجاتون خالی
خدارو شکر استانی بودآره نامردها فرار کردن
لطف داری عزیزم ممنونم

تاابددونفره
22 مرداد 92 12:57
سلااااااام به دوست عزیزمبسیار خوشحال شدم انگار دیگه خبری از تنبلی مزمن نیست هاووووووای چه قالب خوشملی گذاشتی به الینا جون می یاد.ای مامانی سخت گیر خوب بزار هفت کوتوله رو ببینه که نیان بش بگن ما رو نگاه کنوای خدا یه مدتی بود از دست حرفای الینا جون نخندیده بودمبله دیگه برا گزارش جلو خوش تیپارو می گیرنبگو ببینم چه مدلی بودی هابه به همیشه به گردشو تفریح.معلومه که پدرجون باید عاشق الینا بشه دختر که باشی اونم از نوع الینای شیرین زبون دل هز همه رو می بری حتی از راه دوردقیقا یادم نیست کی پز فلفل تزیینیاشو می داد

سلااااااااام به نسترن نازمحالا میترسم بیش فعال شم و روزی چند تا پست بزارممیبینی تو رو خدا نسترن جون؟گفتم نماز عیده روسری شاد و روشن سرم کنم این بلا سرم اومد هر چی مامانش بی سیاسته الیناهه با سیاسته
منم هرچی فکر کردم یادم نیومد کی بوده واسه همین نوشتم بعضیاااااااااا
ممنون نسترن عزیزم که همیشه با کامنتهای قشنگت منو شاد میکنی عزیزم
تاابددونفره
22 مرداد 92 12:59
راستی عزیزم کلاس زبان الینا جون خوب پیش می ره چقدر پیشرفت کرده

آره خیلی عالیه فردا فاینال داره تصمیم دارم یه پست اختصاصی از کلاس زبانش بزارم(آیکون یه مامان از کدو تنبل داومده بیرون و بیش فعال)
بابای روشا
22 مرداد 92 15:18
هیچ شنیدنی لذت بخش تر از این شیرین زبونی های این وروجک های دوست داشتنی نیست خداوند الینا خانوم رو برای بابا و مامانش نگهداره با اون زبون شیرینش

آمین...خداوند نگهدار همه بچه های ناز و معصوم باشه
مامان اشکان
22 مرداد 92 18:01
یعنی من میخورم این گل دخترو با این شیرین زبونی هاش


❤خاله ی امیرعلیُ آنیسا❤
22 مرداد 92 23:03
ای بابا خب بزار بچه کارتونشُ ببینه! امیرعلی هم همینجوریه؛ بیشترِ وقتا توو ماشین خوابش میبره باید بزور بیدارش کنی واسه کلاسش..
به به عیدِ فطرُ تعطیلاتش و متعاقبا گردش رفتن ها و بیرون رفتن ها.. ماشالا تو هم ک اصن کم نزاشتی واسه خودت در این زمینه؛ درکشُ آشخونهُ خونه عمهُ مادرجونُ... حسابی بت خوش گذشته ها..! البته ب الیناجون بیشتر..
عزیزم کامنتی ک توو وبِ امیرعلی گزاشتی رو خوندم اما ی بار دیگه ک اومدم تاییدش کنم نبود! قبلا هم ی بار کامنتت اینجوری شده بود؛ نمیدونم چرا خود بخود حذف میشه..

آخه دلم میسوزه بعدش بزور و از ترس من و البته علاقه به زبان خودشو سرپا نیگه میداره
بعله پس چی فکر کردیالبته ما مث بعضیا نیستیم که باغ داشته باشیم و بریم باغ و افطار و سحر و.....این حرفها
ای بابا قاط زدن جدیداً همشون
مامی کوروش
23 مرداد 92 7:55
خصوصی


مادر کوثر
23 مرداد 92 9:33


چه عسکای خوشملی

چه ماجراهای جالبی

شاد باشین همیشه


ممنونم دوست خووووووووووووبم
کوثر جونو ببوس از طرف من
مامان احسان
23 مرداد 92 9:34
سلام گلم نازم خوب معلومه چرا اینقدر دوستم داری چون من هم تو رو از اعماق وجودم دوست دارم باور میکنی؟ آره حتما باور میکنی .کاش نزدیک هم بودیم محبوبه .]]]]]]]]]]]]]]

دل به دل راه داره واقعا
مامان احسان
23 مرداد 92 9:36
قربون این بچه های شیرینمون که هر روز مون رو شیرین و شیرین تر میکنن با این اداهاشون

واقعا همینطوره معصومه جون خیلی شیرین و مهربونن و زندگی رو از یکنوااختی در میارن
مامان احسان
23 مرداد 92 9:37
راستی چرا اونروز زیاد بهت خوش نگذشت ؟ بدخواه مدخواه داری بگو تا به حسابش برسما

عززززززززیزززززززززم فدات شم نه بخاطر اینکه درکش خیلی شلوغ بود بهم خوش نگذشت
مامان محیا جونی
23 مرداد 92 9:51
چشمم روشنقرار بود بری لباسهای زمستونی رو جمع کنی افتخار ندادی بیاین خونه ما و بعدش .....

آره قرار بود برگردیم اما وقتی رفتیم داروهاشو بدیم دیدیم خیلی بی حالن برای همین تصمیم گرفتیم شب همونجا بمونیم مزاحمت میشیم عزیزم
فرزانه مامان آرین مهر
23 مرداد 92 17:40
سلام .دستم درد نکنه شماهم میرید راهپیمایی
قربون الینای شیرین زبون برم بوووس


ممنونم فرزانه جون
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
23 مرداد 92 20:52
طپش یا تپش ؟؟؟



خووو بنده خدا الینا حق داره اون اخمو ها رو دوست داشته باشه... منم اگه یه مامان ِ اخمالو داشتم، همه ی اخمالو ها رو دوست داشتم



میشه یه توضیح بدی و یا بهتر بگم، میشه بیشتر توضیح بدی که فرق ِ با حجاب و بی حجاب چیه؟؟؟؟ خووو توی ِ چادره دیگه... حالا می خواد رنگ شال تیره باشه یا روشن... گیج میزنی ها



ایشششششششششششش ... باز پــُــز تراس داد...



یه کم اجتماعی و مردمی باشششش.... دلیل نمیشه که!

یعنی چی چی که هر جا خلوت باشه، بهت خوش میگذره؟؟؟؟؟؟؟؟



وااااااااااااا، چرا یه پدر و مادر دخترشونو "دخترم" صدا نکنن که اینجور بچه ها عقده کنن؟



بس که چشمت شوره و چشم نداری چیزی رو ببینی هاااااا، هم فلفلمون خشکید، هم خورش کرفس کوفتمون شد .... حالا پاشو بیا ببین که با گلدون ِ فلفل زینتی ها چه کردم؟



یه همچین دوست ِ خوش سلیقه ای داری تو



__________________________



ههههههه مطمئنا اون ضد ِ حال هایی که بهت زدم، از ته ِ ته ِ دل بود






هر دوش دسته عزیزم.مث تهران و طهران

بله خب اینم میتونه یه دلیلش باشه!(آیکون یه دوست خونسرد که اصلا هم لجش نگرفته)

جااااااااااااان ینی میفرمایید این همه خانم متشخص مانتویی همه بی حجابن

لااقل تراس پز دادن داره فلفل زینتی چطور؟!!!

نه خداییش زیادی شلوغ و درهم برهم بود

دختررررررررررررررررررررم تاااااااااج سرم

حالا نمیخوای درس عبرت بگیری از عاقبت کارهای بد و پز دادن اشکال نداره بزار رو حساب چشم شور ما

ااااااای خدااااااااااا اون فلفل خدابیامرز بست نبود رفتی سراغ فلفل خونه تک جاریت؟!!!





ههههههههههههههههههه تو به اینا میگی ضد حال؟!!!!!
عمرنات پتاسیم
ما بیدی نیستسم که با این بادها بلرزیم
مامان محمدرهام جون
23 مرداد 92 22:39
نمازت قبول صبحانتونم نوووووووووووش جونتونتفریح وهوای مطبوع وآشخانه هم گوارای وجودتونقربون این عروسک که با زبونش وچهره نازش دائم درحال دلبریه

قبول حق و ممنون عزیزم مرسی سمانه ناز و فعال و مهربونمحمدرهام عزیزمو ببوس
سمانه مامان ستایش
24 مرداد 92 3:29
بذار همین اول کامنت گیر بهت بدم:نه از کجا معلوم تک دختر می مونه؟هان؟تو که یه روزی یه جایی به من گفتی با بچه هام میام تولدِ مفصلِ ستایش،پس از کجا معلوم الینا تک دختر می مونهتکرار نشه خاااانون
خب بذار بچه کارتونشو ببینه،اینطوری سرحال تره
پس راهپیمایی هم تشریف میبریدمدیونی فکر کنی من فهمیدم واسه ارتقا شغلیت لازمهپس حسااابی معروف شدی
الینای منو یه عالمه ببووووس.

خب خاااااانون الان که تک دختره فعلا شما نگران نباش تا تولد مفصل ستایش جونی من با قبیله بچه هام میام خوب شد؟الان دلت آروم گرفت؟!
واااااااااااااای سمانه بیشتز از هزار بار یه کارتونو میبینه طوریکه وقتی میره دسشویی و کامپیوتر روشنه از اونجا داد میزنه و جلو جلو تمام مکالماتشون رو میگه
من و ریا؟!!!!عمرنات پتاسیم
ممنونم عزیزم خودت و دختر نازتو میبوسم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
24 مرداد 92 11:00


مثل ِ اتو و اطو ...


مثل تشت و طشت...
زهره جون
25 مرداد 92 7:12
ای جونم شیرین زبون ..
برام خیلی جالبه که الینا جون اینقدر حرفای قلمبه میزنه اونم تو این سن .. خیلی کاراش جالبه .. خیلی روح لطیفی داره و پر از مهره .. بودن توی جمع های شاد هم بی تاثیر نیست البته .. خوش باشید همیشه و خدا حفظش کنه این دختر ناز خوش زبونو

زهره جون خودم هم خیلی وقتها میمونم که این حرفها رو از کجا یاد میگیره! ممنونم عزیزمکوچولوهای ناز و ملوستو از طرف من ببوس
مامان احسان
26 مرداد 92 10:44
خودمونیم ها توی اون اوضاع چه حالی داشتی عکس هم انداختی

واقعا