پرستاری از پدر...
روز جمعه متاسفانه در اثر سقوط از چهارپایه دست بابا شکستو مجبور شد که عمل جراحی انجام بده و الان دستش تو گچه اولین بار که دست گچ گرفته بابا رو دیدی پرسیدی چی شده عزیزم؟
بابا گفت چیزی نیست افتادم دستم درد گرفت
شما گفتی: ها! منم یه بار افتادم پام درد گرفت اما زود خوب شد
بعد هم هر چند دقیقه خودتو میزدی دست بابا و میگفتی:آخخخخخخ ببخشید ببخشید
و هر کس میاد عیادت بابا حسابی دلبری میکنی و ازشون پذیرایی میکنی و اگه شیرینی برندارن ناراحت میشی و قهر میکنی
2روز پیش هم حوصله ت سررفته بود بهونه پارک گرفتی آقای پدر هم با اون دست گچ گرفته ماشینو برداشت و با هم رفتیم مینی پارک و کلی بهت خوش گذشت(امان از این عشق بی حد پدر!!!!نگرانم لوست کنهشب هم با پدر سر تربیت شما بحثمون شد ایشون میگه من زیادی سخت میگیرم و من میگم اوشون زیادی آسون میگیرن!!!البته چون تو خیلی عادت به بهونه گیری و درخواستهای مکرر نداری و هرازچندگاهی هوس کاری یا چیزی میکنی فکر کنم تو این مورد من سختگیری کردم اما بخاطر شرایط پدر بوووووود)