اولین تجربه
دختر نازم بخاطر علاقه شدیدی که به مدرسه داری تصمیم گرفتیم بفرستیمت مدرسه زبان کارن علیرغم اینکه این کلاسها برای رده سنی بالاتر از 4 سال هستش بعد از صحبت با مدیر موسسه ایشون رضایت دادند که شما تو کلاس حضور داشته باشی ایشون گفت میتونه تو کلاسها باشه اما ازش توقعی نداشته باشید که چیزی یاد بگیره و صرفاً جنبه سرگرمی داره واسش...من و بابا هم با شناختی که از شما داشتیم بهم اینجوری نیگا کردیم اولین کلاس آموزشی زندگیت92/4/17در سن2سال و یازده ماهگیت تشکیل شد و تا حالا دو جلسه رفتی کلاس ، ما پشت در کلاس منتظرت میمونیم و از تو کلاس فقط صدای شما میاد از بس که بلند و هیجانی صحبت میکنی عزیزم و مدام مربی رو صدا میزنی و خیلی ناز بهش میگی خانم منمن...خانم منمن و هر چی بهتون یاد میده سریع تکرار میکنی و باهاش همکاری میکنی عزیزم اما یه ساعت مداوم تو کلاس نمیمونی و دقیقاً سر 45 دقیقه میگی خانم منمن من خسته شدم میرم پیش بابا جون خودم و سریع راهتو میکشی میای بیرون از کلاس و میپری بغل بابا (منم که این وسط فکر کنم نقش غاز رو ایفا میکنم!!! )
دخترم! الینای مهربانم ! بهترینها رو برای تو آرزو داریم و در راه رسیدن به اهدافت پشتیبانت خواهیم بود
پ.ن: ماه رمضان رو خیلی دوست دارم سحری خوردنهای دو نفره و افطاری روی ایوان همراه با لذت بردن از سر سبزی و طراوت درختان حیاط منزلی که 19مرداد86 پا به آن گذاشتیم منزلی که اولین رمضان زندگی مشترکمون و توام شدن عشق زمینی مون با عشق آسمونی رو در اون بودیم و اکنون بعد از گذشت 7سال از زندگی مشترکمون همراه ثمره این عشق، الینا، باز هم در ایوان منزل افطار میکنیم و خداوند رو صدها هزار مرتبه شکر میکنیم بخاطر این آرامشی که به ما عطا کرده و این آخرین رمضانی است که در این منزل هستیم و بزودی بار سفر به منزل جدید را خواهیم بست...
پنجشنبه شب دوره خانوادگی عموها خونه دایی مسعود بود و شما که شدیداً جوگیر ماه مبارک شدی با چادر نماز و مهر و سجاده ت اومدی و وسط همه مهمونا در حال عبادت و رازونیاز بودی