الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

طب سوزنی!

1392/4/25 11:44
نویسنده : مامان
1,707 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی هیجانی میشی و یا میخوای به کسی ابراز احساسات کنی لپشو میکشی یا نیشگون میگیری و جل الخالق نمیدونم چرا اینقدر نیشگونات ریز و سوزش دهنده ست و آدم ضعف میکنه واسه همین اکثراً بچه ها از دستت شاکی میشن و میان به من میگن الینا منو نیشگون گرفت و من هم مدام باید توضیح بدم که عزیزم الینا چون خیلی تورو دوست داره اینکارو کرده اون شب خونه عمه جون مرتضی اومده میگه زندایی جون من به الینا اسباب بازی دادم اما اون منو نیشگون گرفت گفتم عزیزم الینا دوست داره و خواسته ازت تشکر کنه با کلافه گی گفت نه من نمیخوام منو دوست داشته باشه

                      

خب راست میگه بچه آخه نیشگونات بدجوری آدمو میسوزونه

دیشب بعد افطار از پرخوری شدید حالم دگرگون بود یهو اومدی محکم بغلم کردی و لپمو کشیدی و گفتی تپل مپل! دوست دارم منم از شدت درد یهو بهت توپیدم گفتم ای بابا  ولم کن دردم اومد یهو لباتو آویزون کردی و گفتی : خب چرا خشونت میکنی میخواستم بگم دوستت دارم؟!!!الهی بمیرم برات مامانی که اینقدر مهربونی اما خب مهربونیت فازش بالاست و آدمو بدجوری میگیرهنیشخند

بعدش شرمنده شدم و گذاشتم ابراز احساسات کنی و لپمو بکشی اما حس کسی رو داشتم که داره طب سوزنی میکنه!!!

چند روز پیش طبق تجویز دندانپزشک رفتیم از دندونهای من عکس گرفتیم وقتی دیدیش گفتی وااااااااای مامان چقدر تو وحشتناکی شبیه هیولا هستی!!!نیشخند

                  

الینا: مامان اجازه میدی شعر بد بخونم؟

من: شعر بد؟!!!!!!بخون ببینم؟!!!

الینا: چپل مپل شاتورا /باغا مالا بابورا/ شالاپ بلا تاپولا /منو دالا شاتولا

من: .........

    

پ.ن: کتاب زندگی و سرانجام ماری آنتوآنت اثر پیر نزلف  با ترجمه ذبیح اله منصوری رو از کتابخانه بانک محترم امانت گرفتم و میخونمش اما الینا خیلی از قیافه من موقع کتاب خوندن خوشش نمیادیول

یاد ندا افتادم که هر وقت تو خوابگاه کتاب دستم میگرفتم کفری میشد از قیافمعصبانیبس که غرق کتاب میشم و قیافم جدی و خشک و بی تفاوت میشهیولعینکزبان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (43)

مامان بنیتا
25 تیر 92 11:12
الهی فدات شم که مهربونی کردنت هم انقدر بامزه ست خوشگلم
ای جووووووونم به این قیافه دخملی در حین کشیدن لپ بابایی..ولی فکر نکنم ایشون مثله تو حس طب سوزنی کردن از این کار بهشون دست داده باشه هااا
وای خدا خیلی به این قیافه وحشتناک و شعر بدش خندیدم ..خیلی خیلییی عسلی عزززززززیزم با این حرف زدنات

خدانکنه خاله جون
میبینی چقدر قیافه ش غلیظ! میشه موقع لپ کشیدن؟! اونجا تو عکس حفظ ظاهر کرده وگرنه اونم قربانی نیشگونهاست!
ممنون خاله جون
مهرنوش مامان مهزیار
25 تیر 92 11:54
سلام عزیزم . جز 4 به نام شما ثبت شد


ندا
25 تیر 92 12:08
دقیقا قیافت اومد جلوی چشمم اتفاقا مامانم وقتی کتاب میخونه مثل تو میشه

ای وای ندا؟!!!خوندی این مطلبو؟!!!شرمنده که خاطرات بد رو واست تداعی کردم دوستم
❤خاله ی امیرعلیُ آنیسا❤
25 تیر 92 13:44
عزیییییزم.. ابراز احساساتتُ قربون.. ولی کاملا بهت حق میدم محبوبه جون منم این نیشگونارو با امیرعلی تجربه کردم؛ لامصب خیلی درد داره..
شعرش چ باحال بوووووووود؛ خب ترجمه ش روهم میزاشتی!

پس شما هم؟!!!آره لاکردار! خیلی درد داره
ترجمه ش بدآموزی داره
مامی کوروش
25 تیر 92 14:50
ببینا مامان بی ذوق خو داره نازت می کنه به سبک خودش .
کوروش حالا میاد خودش و میندازه تو بغل آدم ، یعنی یک لحظه حس می کنی نفست رفت و برگشت
می ترسم یک روزی نفسه بره ولی بر نکرده از فشار محبت !!!
منم وقتی کتاب می خونم کلا فوت می شم

آخه سبکش مقداری سوزناکه
جااااااااااااان گویا سبک کوروش جونی سوزناک تر از الیناست و احتمال منفجر شدن و فروپاشی هم توش هست حالا خوبه منم بگم مامان بی ذوق چیکار داری بچه رو داره ابراز احساسات میکنه به سبک خودش!
فوت میشی؟!!!
هدی
25 تیر 92 15:29
سلام دوست گلم ممنون بهمون سر میزنی عزیزم
الینا جونو از طرف من یه ماچ آبدارش کن

عزیز خاله خیلی دوست دارم خوبیه این دنیای مجازی اینه که من کلی دختر خواهر پیدا کردمو خاله شدم

این آدرس وب خودمه
www.h-nagoftehaye-eshgh.blogfa.com

سلام عزیزم خواهش میکنم گلم...ممنون خاله جون

مامان رضا جونی
25 تیر 92 17:08
اون وقت میشه اون شعر رو ترجمه کنید

شعر بد اگه ترجمه بشه بدآموزی داره
تاابددونفره
26 تیر 92 0:53
وای وای چه دوست داشتنی از نوع نیشگونیانگار بابا روهم خیلی دوست داره که تو عکس داره نیشگونش میگیرهخوب راست میگه بچه چرا خشونت به خرج میدیآخه دلت می یاد با الینای شیرین زبونشماهیولاراستی این شعر از کجا بود و چرا بد بود

وای دوستم دست رو دلم نزار که سوزن سوزنهآره بابا فکر کنم یه نفر هم تو فامیل نمونده که از نیشگوناش بهره مند نشده باشه
این خشونت گفتنشم خیلی بامزه ست هر وقت میبینه ما ناراحتیم با خونسردی میگه ای بابا خشونت نباش!
آره عزیزم...من...هیولا
شعرش من درآوردی از خودش بود نمیدونم چرا میگه شعر بد احتمالا چون نامفهومه اما خودمونیم میتونه تبدیل به یک سبک هنری بشه ها

سمانه مامان ستایش
26 تیر 92 1:45
ای جوووونم الینا که ابراز محبتش با درد و سوزش همراههاحتمالا بچه داره دردایی که تو نوزادی و بعدش با کشیدن لپش کشیده رو تلافی میکنهمخصوصا سر مامانی
نمیدونم چرااا ابراز محبت همه بچه ها با درد همراههستایش هم میخواد موهامو نوازش کنه داد من میره هوا

آره سمانه جون اونم چه سوزشی راست میگی بعید هم نیست آخه کلاً من خیلی فشارش میدم و میبوسمش
واااااای مو که نگو فکر کنم اون دردش بیشتر باشهخدا بهت صبر بده عزیزم
بوووووووس برای ستایش جونی با احساس خودم
سمانه مامان ستایش
26 تیر 92 1:50
خب دوستم مجبوری سر افطار بر اثر پرخوری شدید حالتو دگرگون کنی
با الیناجووونم خشونت نکن خانووون(خانوم به زبون ستایش)
وااای حالا اون شعر بد معنیش چی هستفکر کنم یه معنی ای داره آخه با قافیه و آهنگه.
منم فکر کنم قیافم موقع کتاب خوندن اصلاااا خوب نباشه بس که غرقم

همینو بگو دیگه درس عبرت شد واسم
خانووون!(فدای ستایش خوش زبون خودم)
آره احتمالا جملات بد به یه زبون دیگه ستالبته هر وقت میگه شعر بد بخونم بعدش یه سری کلمات نامفهوم میگه که فقط قافیه داره و احتمالا منظورش قافیه بندی بدوم محتواستخوب اینم یه سبک از شعره دیگه
پس شما هم؟!!!

مامان آینده یه فسقلی
26 تیر 92 2:44
آغا ما همه مون فهمیدیم شما درس خووونی.

تو رو خدا ساعت کامنتمو ببین، این وخت شب اینقدر از طب سوزنی و اون آیکون هایی که گذاشتی خندیدم که همسری این شکلی داره نیگام میکنه:



خییییلی بامزه تعریف کردی خوووووو... اون جوری که شما تعریف کردی، واقعا منم حسش کردم، فکر میکنم مثه گاز گرفتن مورچه باشه، ریز ولللی دردناک همراه با کمی سوزش ...

شعر بد هم که دیگه...

خلاصه این مطلبت خیییییلی باحال بووود

امیدوارم دیگه چیزی کم و اضافه ش نشه



دیگه ما اینیم دیگهفکر کردی میانگین مطالعه کشور رو کی داره میبره بالا
والا تصور اینکه اون ساعت شب که نه صبح شما پشت کامپیوتری و داری طب سوزنی رو حس میکنی و تصور قیافه متعجب همسری شما خیلی خنده دار تر از مطلب منه
اتفاقا با توجه به سوالات دوستان مبنی بر معنای شعر بد میخواستم توضیح نوشت اضافه کنم
سمانه مامان ستایش
26 تیر 92 2:45
خصوصی

به روی چشم عزی زم
تک خاله کوثر جونی
26 تیر 92 2:46
دوستت دارم هییییولااااا خانوم ...




منم خیلی دوست دارم گل خوشبو
مامان احسان
26 تیر 92 9:38
قربون ابراز احساساتت کوچولوی من .چطوری خواهر خوبی ؟ احسان هم وقتی خیلی به وجد میاد محکم میپره توی بغلم و گردنمو به طرز وحشتناکی میپیچونه سمت خودشو و بعدش میگه مامان خیلی دوست دارم و من از شدت درد از فشاری که به شکم و پا و... گردنم میاد جیغ میکشمو میگم آخه بچه تو محبت کردنت هم خ ر ک ی ه . اونوقته که تازه آروم بغلم میکنه و میگه آخه یکدفعه یادم اومد که اینقدر دوستت دارم .

خدا نکنه عزیزمشکر خدا خوبمای جان احسان مهربونم خ ر ک ی رو خوب اومدی
مادر کوثر
26 تیر 92 10:48


چه پست بامزه ای

ببوس این شیرین خانوم رو


ممنون عزیزم شرمنده تو ماه رمضون پست بامزه گذاشتم
مامان پاتمه
26 تیر 92 10:54
عزیییزمممممممممممم مامانش خشونت نشو دیگه بذار بچه ابراز احساسات کنه تازه طب سوزنی کلی هم برات مفیده

خوندن کتاب برام واقعا مثل یه رویای شیرین و دور از دسترس شده

بعععععععععله!!!صد البته!!!!چشم دوستم!!!
امان از دست این وروجکا که مارو کلاً از علایقمون دور کردن
مامان محمدرهام جون
26 تیر 92 11:44
سلام برزیباترین هیولایی که تو زندگیم دیدم خوبی؟؟



عزیزدلمممممممممم این چه مدل محبتیه!!!!!سوزعشق رو میرسونه ها

محبوبه جون طب سوزنی اصلا وابدا درد نداره من رفتم ولی از پشت مانیتورم تونستم سوزش نیشگونهای دخملی رو حس کنم واین حس رو مدیون عکس دوم هستم ،بابای بنده خدا چه خونسرد نشسته ولی میشه حس کرد که الینا داره دندوناشو روی هم فشار میده

عااااااااااااااااااااااشق خودت ودکترکوچولوتم

سلام به دوست مهربونم که حتی از هیولا بودن من هم تعریف میکنه
جداً رفتی طب سوزنی؟وای چه جالب...کاش بیشتر توضیح میدادی که واسه چی رفتی و راضی بودی عایا؟! آره دوستم شنیده بودم که درد نداره اما باورم نمیشد که الان شد
میبینی ترو خدا با چه غیظی فشار میده دندوناشو
ممنون سمانه عزیزم منم عاشق تو دوست و مامان نمونه و گل پسر شیرین عسلت هستم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
26 تیر 92 12:05
تا تبلت هست، سیستم کامپیوتر چـــــــــرا؟!!!

پا تبلت بودم و دراز کشیده بودم رو مبل ...

توضیح نوشت؟

امان از دست تو
تو خواب نداری دختر؟!!!
yes of course!!!
مهسا مامان کیارش
26 تیر 92 13:29
الهی من قوبون این مهربونیت خیلی باحالی الیناجووووونممحبوبه جون ممنونم که میای و بهمون سر میزنی دوستون داریم

خدانکنه خاله جونخواهش میکنم عزیزم ما هم دوستون داریم
مامان بابای الیسا
26 تیر 92 19:11
وای خاله اصلا نمیخواد منو دوست داشته باشی وای باید بگم الیسای منم اگه یکیو خیلی دوست داشته باشه نیشکون و... میکنه وای که مردم اینقدر بهش گفتم و هی گفت دیگه تکلال نیشه باشههههههههههههههه ببخشی حالا وقتی من میخوام کتاب بخونم الیسا زودی میره کتاب خودشو میاره میگه خب داشتی میخوندی حالا بلند تر بخون تا منم گوش بدم آره مامان اخلام . الینا جون میبوسمت

دیر گفتی خاله جون آخه من شما و الیسا جونی رو خیلی دوست دارم
الهی الهی فدای این وروجک شیرین زبون ملوسک
هنگامه
26 تیر 92 21:48
عزیزم مرسی که به وب پسرم سر زدی و ممنون بابت دعاهای پاکت . میبخشید نگران شدی

خواهش میکنم وظیفه بود خیلی خوشحال شدم که موضوع جدی نبوده و گل پسر حالش خوبه
مامان ثمین
27 تیر 92 2:02
سلام عزیزم من یکی از دوستای مجازی هلساجان هستم
شما خبر شنیدی راسته توروخدا بهم خبر بده بگو دورغه دارم داغون میشم
باوجودی که فقط یک بار باهم مکاتبه داشتیم اما خیلی دوسش دارم خواهش میکنم وبرو وبلاگش ومطلبی که پدرش گذاشته روبخون
بهم خبربده

عزیزم خیلی خودتو ناراحت نکن اگه درست باشه فقط و فقط باید واسش دعا کرد اما بعضی دوستان میگن احتمالا وبش هک شده...
مامان آرسام
27 تیر 92 9:29
قربون احساساتت بشم
چقدر تو شبرین زبونی عزیزم

خدانکنه خاله جون
ممنونم
مامان الهه
27 تیر 92 11:15
خصوصییییییییی

ممنون
مامان محمدرهام جون
27 تیر 92 13:14
گریهههههههههههههه
کامنت من کو ؟یکی پاسخ بده لفطاااااااااا

ااااااااای جاااااااان در حال تأییدش بودم دوست جوووووونم
مريم مامان كيارش
28 تیر 92 9:57
اي بابا چه اشكالي داره ، بچمون دكتر طب سوزني ديگه
قربونش با اين شعر خوندنش

آره احتمالا اگه بره تو این رشته موفق میشه
خدا نکنه عزیزم ممنونم مریم جون
مامان ابوالفضل فینگیلی
28 تیر 92 13:24
سلام عزیزم .اولین باره که وبلاگتو می خوندم از بس کارای این دخملی ناز بامزه بود دلم نیومد بدون کامنت برم بیرون (آیکون چشمک )حتما حتما یه بووووس آبدار از طرف من روی لپاش بذارین .مرده ی اون شعر بدشم

سلام عزیزم.خیلی خوش اومدینممنونم نظر لطفتونه
ممنون عزیزم شما هم گل پسر شیرین زبون رو ببوسید چون اومدم وبتونو دیدم خیلی بامزه ست
شیدا مامان الینا
28 تیر 92 17:05
سلام محبوبه جونم امروز اومدم بهتون سر بزنم متوجه شدم هیچ کدوم از کامنتهایی که براتون نوشته بودم نیست چرا کامنتهام رو تایید نکردی

شیدا جون باور کن من هیچ کامنتی ازت نداشتم
مامان آینده یه فسقلی
29 تیر 92 1:10
سلام محبوبه جون

خصوصی لطفا

یکی طلبت واقعا فکر کردم ببین چی شده
ولی واقعا سورپرایز شدم دوست خوبم
ღ مونا مامان امیرسام ღ
29 تیر 92 1:56
عزززززززیزم
عااااشق اشتباه حرف زدنت و اون دوست داشتنهاتم
محبوبه جون بعد از ابراز علاقه اش اشک شوق تو چشمتون حلقه میزنه نه.تو عکس کاملا مشخصه
عاشق منمن گفتنتم و شعر خوندنت.
حالا عکس لباسش رو هم میذاشتید کاش میدیدم سلیقه خانم گل رو
بوووووووووووووس برای الینای خوش زبون

ممنونم خاله جونم
اشک...اونم چه اشکی
مونا جون با عرض شرمندگی لباسی که انتخاب کرده بود رو یواشکی بردم عوضش کردم آخه جنسش واسه این فصل مناسب نبود
اینم یه بوس شیرین واسه امیرسام جیگرطلا و مامانش
مامان احسان
29 تیر 92 9:19
سلام گلم طاعاتتون قبول چه خبرا از نی نی مینی خبری نیست ؟
مطهره
29 تیر 92 9:58
ای خدا طب سوزنیشو قربون

خوب دوست جون چرا خشونت میکنی؟؟؟
من همش روده بر میشم از دست این حرفای دختر تو
راستی شعره چی چی بود من درآوردی یا واقعنی؟

انشاله قسمت شه
اگه قسمت شه متوجه میشی که چرا من خشونت میکنم دوست جون
تو همیشه لطف داری عززززززززززززیزززززززززم
شعره من درآوردیه
ممنون مه همیشه به ما سر میزنی عزیزم
مامان احسان
29 تیر 92 11:04
سلام عزیزم ..................






چه جالب.....
مامان محمدرهام جون
29 تیر 92 13:38
محبوبه ون من برای کاهش وزن رفته بودم همراه با یه ؤزیم بینهایت سخت!!!!!!!!!!!!دریغ از 50گرم اصلا خوب نبود

آخه کجای تو چاقه سمانه جون؟!!!
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
29 تیر 92 16:03
الهی بگردم بچم نمیدونه چه جوری ذوقشو نشون بده.الهی عزیزم یادمه روشا هم کوچیکتر که بود تا از کسی خوشش میومد یا چنگش می گرفت یا موهاشو می کشید.(خودمونیما کلا چه بچه هایی داریم تحویل مملکت میدیم)
ای جان حالا چرا هیولا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی الینا جونم فقط جمله هات و حرفات مختص خودته و بسسسسسسسسسسسس


پس روشا هم؟!!! (دقیقاً دوستم...)
خب البته بی شباهت به هیولا و دراکولا هم نبود عکس دندونام
مرسی عزیزم روشا گلی خوش پوش و ناز رو ببوس
مامان ثمین
31 تیر 92 19:15
سلام عزیزم عجب وبلاگ قشنگی دارین ومطالب خوندنی وجالب وبهترین بخشش فرشته کوچولوتون اگه دوست داشتید ما رو هم لینک کنید تا دوستای خوبی واسه هم باشیم.

راستی ثمین جون من توی جشنواره تابستانه نی نی ها شرکت کرده و نیازمند حمایت شماست

فقط یک sms

کد 102رو بدون هیچ حرف و علامتی به شماره 20008080200

بفرستید

یه دنیا ممنون
لطفا یادت نره فقط یه sms

[تشویش]

چشم
زهره جون
1 مرداد 92 16:17
خوشکل خانم تو هم که مث دختری من شاعری اونم چه شعراییییییییییی منو دوست نداشته باشی یه وقتاااا من ادم بدیم

بلههههههههه شاعر حاذقی هم هستیمشرمنده دیر گفتی خاله جون قبلا بهتون دل دادم
مامي كيانا
12 مرداد 92 12:57
عجب شعر بدي!!!!!
كيانا هم خيلي از اين شعر بدها ميگه


انسیه مامان امیرعلی
16 مرداد 92 13:30
چه شعرپرمحتواییییییییییی به به


انسیه مامان امیرعلی
16 مرداد 92 13:30
هروقت میام اینجاکلی به شیرین ربونیهای این دخترمیخندم


انسیه مامان امیرعلی
16 مرداد 92 13:31
محبوبه اپماومنتظرت
مهسا مامان صدرا جونی
23 مرداد 92 16:14
الهی .....چه نازه اداهای الینا جون.
خیلی خندیدم واسه شیطنت هاش.
مخصوصا تکیه کلامش و شعر بد بامزه اش....

مرسی عزیزم لطف داری
مامی کیانا
26 مرداد 92 9:59
آخهمن تو این عکسهایی که از بالکنتون گذاشتید فکر میکنم یک شهر ساحلیه انگار از دور افق دریا معلومه

یعنی اشتباه میکنم

اون که دریاست اما اون بالکن خونه ما نیست .ویلایی هستش که اجاره کرده بودیم