الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

همه چی آرومه ما چقدر خوشبختیم

1392/4/11 9:20
نویسنده : مامان
735 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام به دختر مهربون و ناز خودمقلب 

دیروز وقتی یه خواسته نابجاتو بی جواب گذاشتم با ناراحتی گفتی : مامانی من ناراحت میشماناراحت بعدش میرم تو اتاقم بای بایبعدش شما دیگه دختر ندارین ها !!!

    

از اونجایی که بنده بشدت ترسو تشریف دارم تو قضیه زلزله چند وقت پیش بجنورد یه جیغ بنفش کشیدم و شما از اونموقع خیلی از زلزله میترسی و مدام میپرسی مامانی زلزله کیه؟ کی اومد خونمون ؟ چرا تو ترسیدی جیغ کشیدی ؟ چرا من ندیدمش؟ سوال

مادرجون میگه دیروز یهو با ترس از دستشویی پریدی بیرون و رفتی بغلش و گفتی واااای مادرجون ترسیدم فکر کردم زلزله اومده منو بخورهنگران ( اینم از هنرای من!!!افسوس)

من هم با شرمندگی واست توضیح دادم که زلزله یه چیزیه که وقتی میاد خونمون مثل ژله میلرزهچشمک و ما نباید بترسیم و باید بریم زیر میز ابلهخجالت

 

میگم الینا بیا خودمونو خوشگل کنیم... میگی نه مامان تو که چیزی نداری بیا بریم پیش زن دایی جونمنتظر ( اینم از آثار مامانی که تو کیف آرایشش بقول زندایی جون وسایل بهداشتی بیشتر یافت میشود تا آرایشیابله)

 

واسه من شعر میخونی میگی : مامان جونم مامان جون دوست دارم فراوون بوم بوم بوم بوم بوم(یه ترانه)

خیلی به من حساسی که کسی نزدیکم نشه و همیشه حواست به بابا هستنیشخند وقتی هم بچه یه نفر دیگه رو بغل میکنم با احترام میگی مامانی بزارش دیگه قهر عمه جون گفت الینا بزار مامانت ساغرو بغل کنه بهش گفتی آخه بغل مامانم که جا نیست !!!اون میخواد منو بغل کنهبازندهابرو

چند وقتیه وقتی میای بغلم میگی مامانی ما چقدرررررررر خوشبختیمبغلقلب ازت پرسیدم اینو کی بهت یاد داده ؟میگی تو سی دی پادشاه به خانومش گفتچشمکقلب

 جون منی بخدا با این شیرین زبونیهات بغلقلب خییییییییلی دوستت دارم عزیز دل خوووووووودم بغلقلباز بابا جون پرسیدم یعنی واقعاً شما هم اینقدر که من الینارو دوست دارم منو دوست دارین؟تعجبقلب

    

 پ.ن: بدلیل حذف عکس توسط مدیریت نی نی وبلاگناراحت این عکس جایگزین شدچشمک ( یه روز نتونست خوشبختی مارو ببینهچشم)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

ღ تـــــــــــک خاله کوثر جونی ღ
10 تیر 92 13:39
واسه این مطلب، کامنت نمیذارم، چون اولش نوشتی: سلام و صد سلام به دختر مهربون و ناز خودم (الینا) .... به ماها که سلام نکردی





سلام و هزاران سلااااااااااااام به دوست خوبم که مث یه گل ناز و خوشبوئه
مطهره
10 تیر 92 13:47
به به دلم باز شد عکس یه خونواده خوشبخت...همیشه همین طور باشین

راستی اون دختر نانازتو بچلون


ممنونم دووست جون باوفا
شما هم شاپرک خانوم رو بچلون از طرف من
مامی کوروش
10 تیر 92 14:29
عزیززززمممممممممممممم
همکار جونی این ذوقا مال ادامه مطلبه که عاشقشمممم یعنی
راست می گه بچه ام خو ، بگو بیاد پیش خودم از انواع و سایل خوشگلازیسیون هر چی می خواد بهش بدم عزیزم و
ای از خود متشکر ببین چی می گه به والدین گرامی ، یه اب میوه ای نوشابه ای چیزی برا خودت وا کن خاهر


ادامه مطلبی که حذف شد!!!!
بخاطر چشم و همچشمی با همکار هم که شده خودم به فکر تهیه افتادم
خب بده مگه خودمون واسه خودمون کارت تبریک بفرستیم؟
مامان آرسام
10 تیر 92 14:44
چقدر شیرین زبونی عزیزم

ممنونم خاله جووووووووووون
تاابددونفره
10 تیر 92 15:31
سلام عزیزموای از دست این الینای نیم وجبیو این شیرین زبونیهاش.من که کلی خندیدم خیلی بامزه صحبت میکنه.ایشالا همیشه همه چی آروم وهمیشه خوشبخت باشین

سلام نسترن جون
ممنون دوست جونم انشاله همه همیشه شاد و خوشبخت باشن
الی مامی آراد
11 تیر 92 0:16
واای قربون اون حرف زدنش بشم والا اون زلزله ای که اومد همه ترسیدند منم از اون جیغ ها کشیدم مامان جون عکسی که تو ادامه مطلب گذاشتی باز نمیشه

خدا نکنه الهام جون
زلزله که نگو من هنوز هم با کوچکترین صدایی فیگور فرار و جیغ میگیرم
متاسفانه مدیریت حذفش کرده
مامان محمد فاضل
11 تیر 92 8:10
ای جان که تو خوشبختی عزیزم

انشاله همه همیشه شاد و خوشبخت باشند
مانی محیا
11 تیر 92 8:37
نازززززی شیرین زبون

ممنون عزیزم
خاله ی امیرعلی
11 تیر 92 10:08
واااای ک عجب شیرین زبونیِ این گل دختر.. خووب بهت ابرازِ احساسات میکنه ها..
چ شعرهایی هم میخونه؛ فداش بشم من..
اوووه زلزله رو ک نگو! مامانِ امیرعلی بهش گفته بود کامیونِ بزرگ از کنارِ خونمون رد شد خونمون لرزید؛ بچه هم باور کرده بود..

آره محبوبه جون خیلی زبون میریزه واسمون
زلزله که نگو شما نترسیدی؟!!!!!
مامی کوروش
11 تیر 92 10:20
می خواستم همون دیروز بهت بگم جیجر جونم
یادت باشه حتما رمزی بذار
سر یک یا دو زوم حذفش کن
و نکته مهم توی یک سایت دیگه مثل پر.شین گ.ی.گ آپلودش کن

کاش میگفتی همکار جونی
زین پس رعایت میگردد
مامی کوروش
11 تیر 92 10:20
کامنت دیروزم کو ؟!

مقابله به مثل؟
مامی کوروش
11 تیر 92 14:11
خیصوصی
مامان روژینا
11 تیر 92 16:15
وای محبوبه تو رو خدا از طرف من این دخملت و بچلون چقدر شیرین زبونه اگه جای تو بودما یعنی یه لحظه ازش دور نمی شدم هــــــــــــزار ماشاا... ای کاش پسر داشتم همین الان میومدم خواستگاری ووووووووووووووی

عزیزم همه بچه ها شیرینن حالا بزار روژینا جون یه کمی بزرگتر شه
وااااااااای بهااااااااار پس مخصوص الینای من هم شده یه پسر بیار4-5سال اختلاف سن که در برابر تفاهم مادرها چیزی نیست
مامان روژینا
11 تیر 92 16:18
راستی خاله کوثر راست می گه ها چرا به ما سلام نکردی ؟؟؟ والااااااا



اگه به ما سلام می کردی الان می پریدم بوست می کردم اما دیگه متاسفم


ای وای من؟!!! بهار؟!!! تو هم؟!!! بابا من همه پستهام بجز بوی مامان خطاب به دخترمه خوبامان از دست تو دوست ناقلا حالا میری با دوستان علیه من دست به یکی میکنی؟!!! ینی مطمئنم سمانه بیاد این کامنتهارو ببینه از خدا خواسته اونم یه چی میگه حالا ببین پس همینجا اعلام میکنم که دوستان عزیزان سروران سلام و صد سلام و هزاران سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام




مامان بنیتا
11 تیر 92 16:44
الهی من قربونه تو بشم عزززززززیزم با این شیرین زبونیات ..خدا واقعا تو رو یک فرشته مهربون خلق کرده که دل مامانی رو شاد کنی با حرفای قشنگت خوشگلم
محبوبه جونم ممنون که حال دخملیم رو جویا هستی خداروشکر خوب شده عزیزم ولی خیلی وابسته و بهانه گیر شده بعد مریضی و همش می خواد بغل باشه

خدانکنه عزیزم واقعا همینطوره که میگی گلناز مهربونم
خداروشکر که بنیتای عزیز حالش خوب شده عزززززززیززززم حتما مریضیش خیلی اذیتش کرده جان دلم
خاله ی امیرعلی
11 تیر 92 19:09
من از ترسم نگم بهتره! یعنی یک عکس العملی نشون دادم ک تا مدت ها سوژه خنده ی خواهرانِ گرامم قرار گرفته بودم اصن ی وضیییی ها؛ خو چیکار کنم دستِ خودم نبود ک..:|
محبوبه جونم قضیه ی ادامه مطلب چیه؟!! عکس بوده؟ خو منم میخوام.. عزیزم توو ی سایتِ دیگه آپلود کن عکستُ بعد بزارش..

خب تعریف میکردی یه مدت هم سوژه خنده ما میشدی
ولی حقیقتاً وحشتناک بود و زن عموی من تبخال زده بود
عزیزم قضیه خاصی نبود یه عمس عقشولانه از خودم و همسر و بچگیهای الینا گذاشته بودم که حذفش کردنعکس قدیمی بود انشااله یکی جدیدشو میزارم
ღ مونا مامان امیرسام ღ
12 تیر 92 3:17
ااای وای من دیر رسیدم عکس رو ندیدم
خیلی بامزه شعر میگه
انشاالله همیشه خوشبخت بمونید عزیزای دلم
خوب دست خودتون که نبوده منم بودم جیغ میزدم
مثلا برقها پرید من جیــــــغ کشیدم حالا امیرسام از رفتن برق میترسه
واقعا متاسفم اما دست خودم نبود


خیلی سریع سانسور شد
ممنون عزیزم البته از رو ترانه ها بومی سازی میکنه
جیغ واسه رفتن برق؟!!!با ابن حساب من شیرزنی محسوب میشم مونا جون حالا چیکار کنیم که ترسشون بریزه؟
lمامانی محیا جونی
12 تیر 92 9:37
سلام عزیزم دو بار اومدم که نظر بذارم دیدم مانی محیا تو نظرات نوشته شده تعجب کردم که چیزی ننوشتم
بعد رفتم تو لینکها رو گشتم دیدم بله

سلام لهام جون
ای جان فکر کردی توهم زدی و واسه من کامنت دادی؟
آره یه محیای ناز دیگه هم داریم اینجا
منا مامان الینا
12 تیر 92 11:19
سلام محبوبه ی من!

عزیز دلمی شما دوتا

ماششششالا چه خوش زبونیهای شیرینی داره این دخملی

خدا حفظش کنه


سلام دوست جووووووونم
ممنون عزیزم شما و الینای موفرفری طلایی ناز هم عزیز مایید
ممنون عزیزم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
12 تیر 92 11:22
حالا که به روی ِ ماه ِ من هم سلام کردی، واست کامنت میذارم ...

*********************************************

وای که چقدر من خندیدم از اون کیف وسایل ِ بهداشتی

هههه... حالا حتما باید به ژله تشبیه میکردی زمین لرزه رو ، خوووو حالا از ژله هم میترسه... مامان ِ هنرمند

تو هم اصصصصلا عشق ِ اینو داری که هی عکس بذاری و نی نی وبلاگ برداره هاااا ....

خواهر یه کم دقت کن خووووو ... حذف نشی یه وختتتتتت ... (خدای نکرده )

اما در کل خییییلی کیف کردم، همون روز اول خوووندم و کلللللللللی خندیدم، اما منتها منتظر بودم به منم سلام کنی ... مغـــــرور هم خودتی


عجب افتخاری نصیبمون کردی
آخه کجای بهداشت و لوازم بهداشتی خنده داره
زلزله = ژله
آره واقعا فکر کنم یه چیزیم میشه هاخلاصه خوبی دیدی بدی دیدی الوداع
ای مغرور
نازی
12 تیر 92 15:19
سلام خانومی .به به به این دختر نازو شیرین زبون انشالله که به قول الینا همیشه خوشبخت باشید.بوووس

سلام عزیزمممنون دوست خووووووبم
مامان محمدرهام جون
13 تیر 92 0:58
الینا بیا دخترمن شو لطفا" دل منو حسابی درگیرخودت کردیها عروسک خوش زبون،بیا خودم قول میدم هرچی انتخاب کردی برات بخرم زلزله موجود بسیوووووووووووووووووووور وحشتناکیست

ای جان خاله جون محمد رهام شما که تو دلبری و خوش زبونی رو دست منه
اووووووووم حالا که قراره هر چی بخوام واسم بخرین با کله میام میشه واسه مامانم هم سفارش بدم
نه خاله جون مامانم میگه زلزله اصلا ترس نداره

مامان محمدرهام جون
13 تیر 92 16:15
مامانت الکی میگه خاله جونولی جدیاااااااااا میدونی حالا باید چقدرزحمت بکشی تا این ترس از بین بره؟؟؟؟؟؟؟ولی به نظر من بذار بترسه خوب وحشتناکه دیگه!!!!!!!من خودم زلزله یکی از کابوسهای زندگیمه

ای سمانه نامرد...خوب شد الینا سواد نداره اینو بخونه بزارم بترسه؟!!!اینم فکر بدی نیستااااااااااواقعا وحشتناکه
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
15 تیر 92 0:36
نمیدونم چه عکسی گذاشتی که حذفش کردن؟مگه چی بوده؟حیفی من دیر اومدم
الهی خدا واستون حفظش کنه.حتما واسش اسفند دود کن.امیدوارم هر روزتون بهتر از دیروز باشه

چیز خاصی نبود عزیزم یه عکس سه نفره از خودم و الینا و باباش
ممنون دوست نازنینم
سمانه مامان ستایش
17 تیر 92 1:03
محبوبه جون کی بجنورد زلزله اومده بود که شما انقدر ترسیده بودی دوستموااای حالا حالاها با ترس الیناجون دردسر داری.
ولی خب واقعااا ترس داره دیگه
عززززیزم الیناجونم چقدر مامان دوستهحتی مواظب بابایی هم هست
قررربون اون حرف زدن شیرینش
قضیه حذف عکس هم که دیگه دوستم میدونستی نمیذارن باشه چرا گذاشتی دل مارو آب کنی
هرچند من از دوستان جلوتر بودم دفعه قبل و عکس دوست جووونمو دیدم

دقیقا یادم نیست اما همون موقع که همه جا نوبتی زلزه میومد ما هم بی نصیب نبودیم
آره از این بابت به نفع منه
بقول یکی از دوستان انگار هوسم کرده فیلتر شم دوست جون
مادر کوثر
18 تیر 92 20:27


چه دخملی
چه مامانیه شجاعی

اتفاقا کوثر هم پارسال در مورد زلزله همین چیزا رو میگفت و اگه یادت باشه اسم مارمولکشو گذاشته بود زلرله

آخی یادش بخیر.......البته زلزله نه ها!!!کوثر جونو میگم و شیرین زبونیهاش
بابای روشا
19 تیر 92 18:09
زنده باشه این دختر شیرین زبون
ببین باباییش چه کیفی میکنه

ممنونم
بله واقعا...امان از این عشق شدید و حساسیت شما باباها به دختراتون...ما که کم کم داریم به ورطه حسادت وارد میشویم
مامان روژینا
22 تیر 92 18:36
چقدر تو نمکی خالههههههههههه
جدا چقدر بچه ها باهوش شدنا من همچنان با خوندن پستای الینا به خاطر گیج بودن خودم در دوران بچگی شرمنده می شموالا من تازه فهمیدم خوشبختی چیه

پس نمی زاره بابایی بهت نزدیک بشهچه دخملی

بهار جون منم هر وقت بچه های این دوره رو میبینم و کارهاشون میگم یا ما زیادی خنگ بودیمیا اینا زیادی باهوشن والا بخدا...
حالا خودمونیم واقعا خوشبختی یعنی چی؟
آآآآآآآآآآی حااااااالی میده این قسمت قضیه