همه چی آرومه ما چقدر خوشبختیم
سلام و صد سلام به دختر مهربون و ناز خودم
دیروز وقتی یه خواسته نابجاتو بی جواب گذاشتم با ناراحتی گفتی : مامانی من ناراحت میشما بعدش میرم تو اتاقم بعدش شما دیگه دختر ندارین ها !!!
از اونجایی که بنده بشدت ترسو تشریف دارم تو قضیه زلزله چند وقت پیش بجنورد یه جیغ بنفش کشیدم و شما از اونموقع خیلی از زلزله میترسی و مدام میپرسی مامانی زلزله کیه؟ کی اومد خونمون ؟ چرا تو ترسیدی جیغ کشیدی ؟ چرا من ندیدمش؟
مادرجون میگه دیروز یهو با ترس از دستشویی پریدی بیرون و رفتی بغلش و گفتی واااای مادرجون ترسیدم فکر کردم زلزله اومده منو بخوره ( اینم از هنرای من!!!)
من هم با شرمندگی واست توضیح دادم که زلزله یه چیزیه که وقتی میاد خونمون مثل ژله میلرزه و ما نباید بترسیم و باید بریم زیر میز
میگم الینا بیا خودمونو خوشگل کنیم... میگی نه مامان تو که چیزی نداری بیا بریم پیش زن دایی جون ( اینم از آثار مامانی که تو کیف آرایشش بقول زندایی جون وسایل بهداشتی بیشتر یافت میشود تا آرایشی)
واسه من شعر میخونی میگی : مامان جونم مامان جون دوست دارم فراوون بوم بوم بوم بوم بوم(یه ترانه)
خیلی به من حساسی که کسی نزدیکم نشه و همیشه حواست به بابا هست وقتی هم بچه یه نفر دیگه رو بغل میکنم با احترام میگی مامانی بزارش دیگه عمه جون گفت الینا بزار مامانت ساغرو بغل کنه بهش گفتی آخه بغل مامانم که جا نیست !!!اون میخواد منو بغل کنه
چند وقتیه وقتی میای بغلم میگی مامانی ما چقدرررررررر خوشبختیم ازت پرسیدم اینو کی بهت یاد داده ؟میگی تو سی دی پادشاه به خانومش گفت
جون منی بخدا با این شیرین زبونیهات خییییییییلی دوستت دارم عزیز دل خوووووووودم از بابا جون پرسیدم یعنی واقعاً شما هم اینقدر که من الینارو دوست دارم منو دوست دارین؟
پ.ن: بدلیل حذف عکس توسط مدیریت نی نی وبلاگ این عکس جایگزین شد ( یه روز نتونست خوشبختی مارو ببینه)