الینا عاشق میشود!!!
دوشب پیش که مطابق معمول هر شب رفتیم بیرون دوری زدیم و بستنی خوردیم تو پارک بلوار یهو با هیجان گفتی : آخ جوووووووووووون جیرجیرک من عااااااااشق اون جیرجیرک کوچولو شدم تو چطور مامان؟
هیچوقت فکر نمیکردم اولین عشق دخترم جیرجیرک باشه و من مجبور باشم در مورد حسنات و وجناتش نظر بدم!!!!
اگر دیدی دختری بر مبلی تکیه کرده بدان عاشق جیرجیر شده ست و گریه کرده!!!
چند روز پیش که برای چکاپ چشمهام رفته بودم اونقدر واسه اپتومتریست زبون ریختی و صحبت کردی که ایشون از شما خوشش اومد و با توجه به لزوم چکاب چشمها و بینایی در سه سالگی، علیرغم اینکه هنوز یه ماه وقت داریم شما هم معاینه شدی و الحمدلله مشکلی نداشتی. موقعی که اون عینک گنده تست بینایی رو گذاشتن رو چشم من شما با یه خنده مضحک گفتی هههههه مامانی چقدر خوشگل شدی
وقتی اومدیم خونه گفتم الینا جون دیدی خانم دکتر چشاتو با کامپیوتر معاینه کرد ؟ گفتی: مامانی اون که کامپیوتر نبود!!!اون یه دوربین بود که یه چشم سبز توش بود
دیروز بهت میگم الینا لنگه دمپاییت کجاست؟ گمش کردی؟ میگی: متفسفانه بله و من کلی ذوقیدم نه بخاطر گم کردن دمپایی بخاطر اینکه یه کلمه دیگه رو هم خیلی بامزه اشتباه میگی
ای جانم که اینقدر سعی داری از کلمات قلمبه سلمبه استفاده کنی
مثلا وقتی میگم واست فلان چیزو بیارم بخوری؟ میگی: البته مفافقم
یا وقتی کاری رو درست انجام میدی میگی آخ جون من مففق شدم
تو دختر ناز منی تو محرم راز منی
تو جیگر ناز منی تو عسل ناز منی