کورکورانه نباف!
پنجشنبه با بابا اومدین دنبالم ناهار رفتیم جگر خوردیم و بلافاصله رفتیم آشخانه و ساعت 9 شب برگشتیم خونه. کلی با رضا و مرتضی و محیا بازی کردی عزیزم
جمعه صبح من دیرتر از شما و بابا بیدار شدم دیدم صبحانه رو آماده کردین و تو هم یه تیپ جانانه زدی و منتظر من هستین. اونروز اصلاً بیرون نرفتیم و کارهای خونه رو انجام دادیم قربونت بشم که کلی کمک کردی عزیزم
الینا با تیپ فشن در حال کمک به مامان :
هر جمعه گیر میدی که من عروسم و باید پیراهن بپوشم چون هوا سرد بود بابا بهت اجازه نداده بود بلوز و شلوارتو دربیاری بهت گفتم چرا آستینو زدی بالا ؟! میگی آخه عروسا که آستین ندارن همشون دستاشون بیرونه
خیلی جدی کار میکردی و واقعا اتاق خودت رو به تنهایی جارو زدی
ادامه فعالیتهای الینا در ادامه مطلب
دوستان ! نیاین اینجا به جرم کودک آزاری و کار کشیدن از بچه ازم گلایه کنین !
خلاصه تو پخت ناهار ( رشته پلو و تابه ای مرغ ) هم کللللللی کمک کردی
بعد ناهار با هم کتاب خوندیم و کمی بازی کردیم و خوابیدیم
شب دختردایی های من ( طیبه جون و مرضیه جون ) اومدن خونمون و کلی با ماهان بازی کردین خدا رو شکر خیلی خوب با هم بازی میکنین
این پلنگ صورتی بچه تون بود و متاسفانه مریض شده بود و شما مدام با استرس میومدین به مرضیه جون میگفتین : خانم دکتر بچه مون مریض شده ! همش سرفه میکنه ! تازه بالا هم آورده !
الهی اینجا هم بعد از تجویز خانوم دکتر ، دارین از بچه تون مراقبت میکنین
بعد از خوابوندن بچه بالاخره یه فرصتی پیدا کردین تا بیاین و از خودتون پذیرایی کنین
اما مث اینکه ماهان هنوز نگران بچه ست آخه هم نگاهش سمت اتاق شماست هم لب و لوچه ش آویزونه
ای خداااااااااااااااااااااااااااااااا عااااااااااااااااااااااااااااشق دنیای پاک شما بچه هام
=====================================================
پ.ن: ترم دوم کلاس زبانت هم شروع شد و طبق روال ترم قبل روزهای یکشنیه و چهارشنبه ساعت 4/5 تا 6 کلاس داری
دیروز هم با من اومدی باشگاه و با حرکات موزون و شیرین زبونیهات لبخند رو مهمون لبهای همکارا کردی
پ.ن 2 : یکی دو هفته پیش حس هنریم از اعماق ( این کلمه رو خیلی غلیظ و از گلو بخوانید) وجودم ریشه دوانیده و مجبورم کرد که دست به میل شم وتصمیم گرفتم اینو واسه دختری ببافم:
(قابل توجه ندا جون)
که نتیجه ش شد این:
چیه خو ؟! مدیونین فکر کنین نتونستم پنگوئن ببافم خواستم خلاقیت بخرج بدم و کپی برداری نکنم واسه همین تبدیل به جغد شد !
( نگاهش منو یاد ِ این پرنده مهربان ! میندازه که عاشق دوستم شده بود)
البته اون توپک بالا سرش قراره بزرگتر شه
جایی خواندم :
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده، تو در این بین فقط می بافی
نقشه را خوب ببین!
نکند آخر کار، قالی زندگیت را نخرند!
اما من میگویم:
زندگی بافتن یک قالی است
به همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده ، تو در این بین عمیق درک کن و بعد بباف
نقشه را خوب ببین !
و آنچه درک کردی بباف !
کورکورانه نباف !
شک نکن آخر کار ، قالی ات را خواهند خرید !