دوره دایی ها 92/10/26
این روزها به دونستن نام خانوادگی ِ افراد علاقه پیدا کردی و همه رو با اسم و فامیل صدا میزنی
دیروز با خونه باباجون تماس گرفتم گوشی رو برداشتی بهت گفتم گوشی رو بده مادرجون ، صداش زدی : خانم شاکری! بیا مامانم باهات کار داره!
پنجشنبه دوره دایی ها خونه آرزو جون بود کلی با ماهان بازی کردی و بهمون خوش گذشت روز بعد بهت میگم دیشب با کی بازی کردی؟ میگی : با ماهان چشمه کوهی !
وقتی از مهد تعریف میکنی میگی : ثمین حسینی با من دعوا کرد منم رفتم با ملیکا معصومی بازی کردم
========================================================
قبل از رفتن به دوره دایی ها بردمت حموم و مجبور شدم موهاتو با سشوار خشک کنم
معترض شدی که : ای بابا دارم درس میخونم چرا اذیتم میکنی؟!
بهت گفتم باید خوشگل شیم بریم مهمونی
یه لحظه رفتم بیرون اتاق و برگشتم دیدم رژ لب منو برداشتی و بجای لاک میزنی به دست و پات!
عکسهای مهمونی ادامه مطلب
الینا و ماهان چشمه کوهی!
تریپ و ژست ماهان منو کشته !
گوش شیطون کَر ، از وقتی تو مهد با ماهان همکلاس شدین خیلی هوای همو دارین و خیلی خوب با هم بازی میکنین
رضا(پسردایی ِ من ) کلی سرگرمتون کرد اونشب
ماهان یه اطلس برداشته بود و به مامانش گفته بود من گنـــــــــــــــــــج پیدا کردم! اینجا هم سه نفره در حال بررسی نقشه گنج بودین!
یحتمل اینجا ماهان در حال ترسیم نقشه و شما در حال تجهیز وسایل هستین !
این روزها پیدا کردن گنج هم به تکنولوژی وابسته شده گویا !
اینم خوشحالی ِ اکیپ کارشناسی از یافتن مکان ِ گنج !
آخرش بجز خودتون ما که نفهمیدیم گنج چی بود و کجا بود؟!
=======================================================
اینم بزم و پایکوبی
بدلیل تقارن دوره دایی ها و عموها در یک شب ، بعد از شام باباجون و دایی مسعوداینا رفتن خونه عمو خلیل واسه دوره عموها و ما موندیم اونجا که بعدش محفل خوانندگی برگزار شد و رضا و دایی حسین و دایی علی و حمید آقا و محسن آقا و مرضیه جون به نوبت خوندن و اجرای حرکات موزون هم با شما و ماهان بود
البته آخراش زیادی جو گیر شده بودین
!!!!
===================================================
حسن ختام هم بازی پانتومیم بود
الینا در نقش پرنده البته از نوع خوابالوش
=================================================
توجه شما رو به سیر نزولی میزان پوشش الینا و ماهان جلب مینمایم
(عکس اول و آخرو با هم مقایسه کنید)
ماهان: نَفَس کش
دیگههه وقتی به این مرحله رسیدید ناچاراً و از ترس اینکه مبادا همون یه تیکه رو هم از تنتون بکَنید ختم مجلس رو اعلام کرده و علیرغم میل باطنی ساعت 1 صبح به منزل خودمان تشریف فرما شدیم
" خدایا بخاطر این شادی ها از تو ممنون و سپاسگزارم "