با خودت روبرو شو!
زندگی همچون یك خانه شلوغ و پر اثاث و در هم و بر هم است
و تو درآن غرق ...
غرقه در همین كشمكش ها و گرفتاری ها و مشغولیات و خیالات
مى روى و مى آیى و مى دوى و مى پرى
كه ناگهان سر پیچ پلكان جلوت یك آینه است
از آن رد مشو !
لحظه اى همه چیز را رها كن!
خودت را خلاص كن،
بایست و با خودت روبرو شو،
نگاهش كن
خوب نگاهش كن
او را مى شناسى ؟
دقیقا ور اندازش كن
كوشش كن درست بشناسی اش،
درست بجایش آورى
فكر كن ببین این همان است كه مى خواستى باشى ؟
اگر نه
پس چه كسى و چه كارى فوری تر و مهم تر از اینكه
همه این مشغله هاى سرسام آور و روزمره و تكرارى و زودگذر و
تقلیدى و بی دوام و بى قیمت
را از دست و دوشت بریزى و به او بپردازى،
او را درست كنى،
فرصت كم است
مگر عمر آدمى چند هزار سال است ؟!
چه زود هم مى گذرد
مثل صفحات كتابى كه باد ورق مى زند،
آن هم كتاب كوچكى كه پنجاه، شصت صفحه بیشتر ندارد ...
منبع:اینترنت با اندکی تخلص!