سفر به مشهد
امروز سالگرد ازدواج مان است قسمت این بود که 20 و 21 فروردین را در مشهد مقدس باشیم و این روز بیادماندنی را پیشاپیش در آنجا جشن بگیریم
در راه رفت همکار بنده که عازم مشهد بودند نیز همسفر ما شدند که یَد ِ محترم ِ ایشان وسیله ای بود جهت سرگرمی ِ دخترک ِ ما
==================================================
مهمانسرای ارگان ِ خدمتی ِ همسر را از قبل رزو کرده بودیم
با توجه به جو سازمانی ِ آن ارگان محترم ، تردد بانوان الزاماً می بایست با حجاب برتر می بود و دخترک با دیدن ما در آن شکل و شمایل بسیااااااااار ابراز احساسات نموده و ما را در جهت استفاده از این حجاب برتر بسیاااااار تشویق نمودند
صرف ناهار و عدم علاقه الینا به غذاهای آنجا
بنا به اظهارات دخترک ، ننه قمر هم با چادرشان آنجا را پسندیده بودند
ورود به اتاق و انتخاب مکان سایر همسفران گرامی ِ الینا در اتاق
گویا خیلی مقبول جناب اخمو نیفتاده
==================================================
شیطنت های همیشگی ِ پدر و دختر !
=======================================================
عصر طبق قول قبلی که به الینا داده بودیم عازم باغ وحش شدیم
در ادامه مطلب با ما باشید
این حیوان نجیب را بسیار دوست میداشتم (لاما - از خانواده شتر) گویا دل به دل راه داشت چون فیگورهای زیبا از نوع ف.ی.س ب.و.ک.ی هم برایمان میگرفت
اما بعداً از زبان برادرمان شنیدیم که شانس بزرگی آورده ایم و این حیوان به نظر نجیب در صورت نزدیک شدن به انسان عطسه ای بس خوشایند میزنند و سر و روی آدمی را منور مینمایند که بخت با ما یار بود و از این لطفشان بی نصیب ماندیم
=================================================
پافشاری الینا در خرید ِ یک گوشی ِ اسباب بازی و انکار از ما و براه افتادن بساط قهر و گریه
و در نهایت پیروزی ِ ما و تسلیم شدن دخترک این هم بستنی ِآشتی کنان با ابروان در هم کشیده
======================================================
رها کردن آن همه حیوان در قفس و هیجان زده از دیدن مورچه ای روی آسفالت ! یحتمل میان آن همه جانور بیگانه ، دیدن جانوری آشنا دخترک را به ذوق آورده ، بسان ِ دیدن هموطنی در غربت
========================================================
بازدید از مارها و لاک پشت ها و ماهی ها و تمساح ها
==================================================
خنده های از ته دل ِ دخترک با دیدن تخمه شکستن ِ میمون
=====================================================
روز دوم در انتظار پدر در لابی ِ هتل
پدر جهت انجام کارهای پرونده پزشکی ِ مادرجون مهری به بیمارستان رفته و ما (مادر و دختر)سری به بازار زدیم جهت خرید
در کمال حیرت هیچگونه غرولندی بابت خستگی از الینا نشنیدیم و براحتی به مقوله جذاب خرید پرداختیم و کلی لذت بردیم اما بدلیل خسته شدن ننه قمر کالسکه ای برای ایشان تعبیه نمودیم
ضمناً پیرو قضیه باغ وحش ، بعنوان جایزه ، یک گوشی ِ موبایل اسباب بازی هم برای دخترک خریدیم
جوگیر شدن دخترک از جو سازمانی ِ ارگان پدر و اصرار بر تغییر پوشش مادر
=====================================================
سپس زیارت و پرکشیدن ِ دل و دعا و دعا و دعا برای شفای تمام بیماران و برای برآورده شدن آرزوهای همه دوستان
پ.ن:
1-
الینا : مامان ببین قصر ِ امام رضا چه قشنگه
من: اینجا قصر نیست حرم ِ مطهره
الینا: نه !!! قصره چون همه جاش برق میزنه...
2-
من: دخترم از امام رضا چی خواستی؟ چه دعایی کردی؟
الینا: اوووم....خواستم به ما نی نی بده: یه خواخَر ( خواهر ) - یه داداش کوچولوی تپل مپل - یه خنگول
خدا بخیر بگذرونه آخه میگن بچه ها دلشون پاکه دعاهاشون مستجاب میشه!
خنگول ؟!!!
3-
همسرم ! هشت سال از باهم بودنمان سپری شد.
روزهای تلخ و شیرین در کنار هم .
باید اقرار کنم که بخش شیرین ش غالب بوده و امیدوارم روز به روز غالب تر شود
4-
از رفتن به باغ وحش و دیدن حیوانات پر ابهت در آن قفس های کوچک واقعا دلم میگیرد . شرایط باغ وحش های سایر کشورها کجا و اینجا کجا !
5-
ممنون از دوست عزیزم بابت ِ این هدیه زیبا به الینا
6-
تولد دوسالگی ِ روشای نازنین و دوست داشتنی را به پدر و مادر عزیز و مهربانش تبریک میگویم
درنهایت سپاس از حوصله دوستان جهت همراهی ما در این پستهای طولانی ِ سال93