الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

آخر هفته و عید قربان...

1391/8/6 19:00
نویسنده : مامان
751 بازدید
اشتراک گذاری

روز چهارشنبه ساعت2بعدازظهر من و بابا دوباره رهسپار دانشگاه شدیم

بعد از کلاس رفتیم  منزل عمو جون و شب اونجا بودیم

روز پنجشنبه هم از 8 صبح کلاس داریم تا7شب ، پنجشنبه دوره خونوادگی دایی ها نوبت بابا اینا بود و ما کمی زودتر از کلاس دراومدیم تا به شام برسیمنیشخند

شایان- ماهان و الینا در ابتدای مهمونی که البته اولش حسابی با هم کل کل میکردین و سر اسباب بازیها با هم به تفاهم نمی رسیدین

وقتی بهت گفتم عزیزم با ماهان دوست شو و باهم بازی کنین تو جواب با عصبانیت گفتی:نه نمیخوام باهاش آشنا شم!!!! میخوام باهاش دعوا کنم

اما بالاخره با هم کنار اومدین و یه کمی بازی  و شیطنت کردین

روز عید قربان هم از ساعت 11/5رفتیم خونه بابابزرگ(بابابزرگ مامان)

واااااای  اصلا از دیدن این صحنه ها خوشم نمیاد اما شما با افتخار میگفتی بریم خونه بابابزرگ کله ببعی رو بکنیم بخوریمش

الینا - بابابزرگ(جد مادری الینا جون)-یسنا و آیسا


آتریسا - یسنا - الینا (نفس کش !!!!!!!!!)- درسا و آیسا

شب هم سه نفری رفتیم شهربازی  و حسابی خوش گذروندی شما:

اولین بازی که انتخاب کردی اما به محض نشستن ترسیدی و پیاده شدی و بلیط و هدر دادیخیال باطل

 

 

اینجا هم میترسیدی بپری بابا اومد پیشت و با هم بازی کردین (کودک درون باباجونی خیلی فعال و شاده!!! )

بعدش ترست ریخت و رفتی سراغ هلی کوپتر و دو سری هلی کوپتر سواری کردی


تازه یادت اومد عروسکت باهات نیست و به بابا میگی پشمالو رو بده من

بعدشم دوباره ماشین سواری با بابایی که انگار حضرت آقا بیشتر بهشون خوش آمده و حسابی لذت بردهچشمک

قربووووووون دو تا عشقم بشم منماچ

ماشین سواری رو هم یه سری دیگه تمدید کردی!!!

 

موقع رفتن هم کلی بهونه گرفتی که نمیای و میخوای قو سواری کنی و چون شهربازی داشت تعطیل میشد ما گولت زدیم و سوار این کردیمت و گفتیم اینم قونیشخند

شما هم یه کم روش موندی و دیدی تکون نمیخوره گفتی خب بریم خونمونلبخند

 

همینکه رسیدیم خونه بیهوش شدی و خوابیدی .شب بخیر شاهزاده کوچولوی منبغلماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سمانه مامان ستایش
7 آبان 91 0:11
معلومه حسابی به الیناجون خوش گذشته.الهی همیشه شاد باشه دختر گلمون


آره عزیزم حسابی مشغول شیطنت بود.ممنونم
هدي
7 آبان 91 16:42
ان شا الله هميشه خوش باشيد.
مادر کوثر
16 آبان 91 13:50
همیشه به شادی و تفریح و کله خوری

وای من یه زمانی میخوردم ولی الان که این عکس رو دیدم حالم یه جوری شد!


اما من در هر حالتی عاشق کله پاچه و سیرابی!!! هستم...الان با خودت میگی ووووووووی