الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

فقط مخصوص خاله نادیا

1391/8/8 20:41
نویسنده : مامان
522 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم قبلا از خاله نادیا و مهربونیهاش واست گفتم خودتم کاملا این قضیه رو حس کردی و مث من خیلی دوسش داری ،شاهکار که زیاد داره یه نمونه ش امروز بود که  کاری کرده بود کارستووووووون و من و بابایی حسابی شرمنده شدیم :چند روزیه که وقتی تماس میگرفت حالمو بپرسه بهش میگفتم خسته ام ،کارام زیاده ،خونه م ریخت و پاشه ،حوصله ندارم ،دست و دلم بکار نمیره، ناراحت کاظم و مامانشم و... امروز که بابا از مشهد برگشت اومد دنبالم باهم برگشتیم خونه وقتی درو باز کردم دیدم کل خونه مث دسته گل شده و همه جا برق میزنه اولش فکر کردم کار باباجونو مادرجونه اما وقتی تغییر دکوراسیون رو دیدم داد زدم گفتم ااااااااااااای نادیای بدجنسکلافه(نادیا عشق تغییر دکوراسیون و تمییز کاریه بر خلاف منزبان) خلاصه که حسابی شرمنده ش شدم وقتی بهش اس دادم(البته کلی بد و بیراه بهش گفتمنیشخند) گفت دیدم چند روزه خیلی پکر و خسته ای خواستم میای خونه خوشحال شیبغل

آخه یه نفر چطور میتونه اینقدر مهربون و ازخودگذشته باشه آخه خودش دو تا فینگیلیه شیطون داره که همونارو راه ببره کلی هنر کردهخیال باطل

و بازم من رو دست خوردم و شرمنده ش شدم شدیداًخجالت

عزیزم اینو بدون اگه خدا یه روز یه چیز ارزشمندو ازت گرفت حتماً حکمتی توش هست و اون اونقدر بزرگه که چیزهای مکمل بسیار خوبی درکنارش میده درسته که خیلی زود بود واسم که فقدان مادر رو تحمل کنم اما عوضش بهترین بابای دنیا و بهترین خانواده دنیارو بهم بخشید که هیچوقت احساس تنهایی نکنم وقتی تو به دنیا اومدی خیلی ناراحت بودم از اینکه مامان نیست تا کنارم باشه اما بابایی و کل خانواده(علی الخصوص نادیا جون که هر روز میومد بهم سر میزد باهم دردودل میکردیم و خیلی هم تو کارها کمکم میکرد) اونقدر منو حمایت کردن که اون روزا راحت تر تموم شه از همشون ممنونم به هر کدومشون به یه نحوی مدیونم و همشونو خیلی دوست دارم

خدایا ممنونم بخاطر این خانواده خوب و مهربون

ممنون ممنون ممنون

 

پ.ن: بابا ازت پرسید الینا کی اومده بود خونمون؟ گفتی خاله نادیا اینجا رو خوشگل کرد منم شهریار کوچولو رو زدمآخ(خب نادیا جون حالا بیا و خوبی کن ؟!!!! خوب شد ؟!!! اینم از دسته گل ماخجالت)

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان بابای الیسا
8 آبان 91 20:56
سلام عزیزم مرسی از لطفتون و نظرتون ممنونم. خیلی از بابت مادرتون ناراحت شدم ولی خدارو شکر عزیزم که خانواده خوبی داری و تنهات نذاشتند واز همه بهتر خدا یه دخملی ناز بهت داده همه چیت میشه و جای خالی خیلی چیزارو برات پر میکنه و از همه مهمتر یه همدمی واست میشه .امیدوارم درکنار هم سه تایی همیشه شادو خندون باشین.


خدا گر ز حکمت ببندد دری/ز رحمت گشاید در دیگری
الهام
10 آبان 91 7:41
اتفاقا محبوبه جان چند روز پیش زکیه امون هم جابجا شدن و کلا اومدن آشخونه با خودم میگفتم چقدر خوبه خواهر و برادر در کنار هم باشیم نمی دونم چرا شما اومدی تو ذهنم و به خودم قول دادم اگه قبول داشته باشی مثل یه خواهر باشم برات و اگه کاری داشتی بهم بگی هر چند مثل نادیا جون نمیشم و کمکم بهت نمی رسه واقعا میگم قدر نادیا جون بدون و به خاطر داشتنش(خواهر و دوست) بهت تبریک میگم


عزیز مهربون تو مث خواهرم هستی مگه شک داری؟ممنون از لطفت بیکرانت
مادر کوثر
16 آبان 91 13:47


چه خواهر خوبیییییییییییییییی

خداروشکر که شاد شدین

منم خواهرم اینجاست و کمتر دوری پدر و مادرم رو حس میکنم

ما تهرانیم و اونا شیراز.11 سال هس که ازشون دورم و دلخوش به دیدار های سالی دو یا سه بار

البته نادیا دخترعمومه اما واقعا از خواهری هیچی کم نذاشته واسم خیلی ها میگن حتی خواهر واقعیمون اینکارا که نادیا واسه تو کرده نکردن واسه ما