دخترانه های دخترم......
عسل بانوی من،
چند شبه میری سراغ لباسهای مامان و یه دامن کوتاه و پرچین واسه من انتخاب میکنی و میگی مامانی اینو بپوش بعد میدوی اتاق خودت و دامن پرچین گل گلی که عمه عالیه واست کادو خریده رو میپوشی و میگی مامان حالا بیا برقصیم و بچرخیم تا دامن هامون پف کنه!!!
و کار هر شبمون این شده که یه ساعتی مادر و دختر در حال چرخیدن باشیم و دنیا هم دور سر ما بچرخد و کلا چرخونک بارانی میشود که نگو و نپرس
واااااااااااااای دخترم نمیدونی چه لذتی داره...... با تمام حسم باهات میچرخمممنونم که منو از دنیای زمخت و روزمرگی جدا میکنی و به دنیای پاک و شاد خودت و کودکیهای خودم وصل میکنی
اینجا هم پس از چرخیدنها و سرگیجه گرفتنها، داری منو میترسونی میگی من جادوگر بج جنسم میییییییخواااااام بیام بخوووووووورمت
علیرغم اینکه من هیچ خط قرمزی برات تعیین نکردم ! حتی تو انتخاب رنگ تخت و کمدت (که رنگ سبزو انتخاب کردم تا رنگ بی طرفی باشه و دخترونه کامل نباشه) و همینطور خرید اسباب بازی که واست ماشین و تفنگ و ... هم خریدیم اما نکته ای که تو بازی کردنهات توجه منو جلب کرده اینه که خواه ناخواه و بدون آموزش من توی بازیهات گرایش دخترونه داری .آمیزه ای از استقلال و تحکم اما با وجه غالب لطافت و مهربانی
هر روز اسمورفها رو با یه وسیله نقلیه ( یه روز کامیون -یه روز ماشین سواری -یه روز دلفینت که حکم قایق رو داره) میبری به جنگ جادوگر بج جنس!!! اما حتما باید همشون باشن!و به زور میخوای همشونو جا بدی تو وسیله نقلیه میگم مامان همه جا نمیگیرن چند تارو بزار خونه بمونن ...میگی نه اگه تنها بمونن ناراحت میشن!!!
اینجا گفتم چرا رفتن تو دلفین؟ گفتی جادوگر بج جنس رفته تو دریا... حالا اسنوفها(اسمورفها!!!) دارن میرن بزننش