الینا و محدودیت ها.......
سکانس اول:
پفک ضرر داره ! نوشابه ضرر داره !
(جملات تأکیدی مامان به الینا)
الینا: باشه مامانی پفک نمیخورم...شیر مقوی میخورم...بزرگ بشم...قدم بلند شه...بتونم از درخت سیب بچینم...
سکانس دوم: الینا در پارک
مامانی چه هوای خوبیه!!! گرممه این چیه پوشوندی به من؟!!!
بهتره بگردم یه دوست واسه خودم پیدا کنم
سکانس سوم:
الینا:سلام دوستم به به خوارکی داری؟ ببینم چی هست حالا؟
دوست الینا: جوگیر دوربینه فعلاً عکس العملی بابت شریک شدن الینا به خوراکیش نشون نمیده
دوست الینا : همچنان جو گیر دوربین
تازه فهمید چه کلاهی سرش رفته و پا به فرار گذاشت
الینا: کجا میری دوستم برگرد ببین راضی نبودی خوراکیت تو گلم گیر کرد
خخخخخخب اشکال نداره من میام دنبالت
به به پفک هم که داری بزار ببینم چقدر مونده توش؟
عجب طعم خوووووووووووبی ای مامان بدجنس ! واسه چی تو سکانس اول بهم گفتی پفک بده
این طفلکی که خیییییییلیییی خوشمزه ست
سکانس چهارم
الینا: ااااااااای خدا جووووووون اینم نتیجه اعتماد به مامان! میبینی خدا جون منو از چیزای خوب و خوشمزه محروم میکنه
سکانس آخر:
مامان: الینا جووووووون پفک نخور ضرر داره
الینا : نه ضرر نداره میخوام بخورمش
چند ماه بعد
...
الینا - باباجون و مامان در پارک:
باباجون: الینا خوراکی چی بخرم برات نازلی بالام
الینا: پفک و شکلات
مامان:
الینا رو به مامان: مامانی پفک خیییییییییللللللللللللی ضرر داره
و این شده کار همیشگی شما پفک میخوری و رو به مامان میگی واااااای پفک خیلی ضرر داره
نتیجه اخلاقی:
برای آموزش محدودیت ها به شما فینگیلیها باید روشهای جدیدتر و سنجیده تری رو پیش گرفت.
بیشتر اوقات فکر میکنم وقتی بزرگتر شدی و مستقل تر، چطور باید نبایدهارو برات توضیح بدم طوری که علیه من گارد نگیری و منو دوست خودت بدونی عسلکم آخه من خیییییییییییلللللللللللی عااااااااشقتم خییلی زیاد
پ.ن: هلاک اون بند کفش در رفته تو عکسهاتم
پ.ن: لغت جدید که یاد گرفتی: پسرboy