مامان بازی الینا...
عزیز دلم چند روزی از بس سرم شلوغ بود و این ور و اون ور بودیم(زبل خان اینجا -زبل خان اونجا- زبل خان همه جا) که اصلا فرصت آپ کردن وبلاگتو نداشتم که سر فرصت گزارش همشو واست مینویسم
چند شبی هست که جای من و شما عوض شدهشما میشی مامان و من میشم الینا
اونقدر زیبا نقشتو ایفا میکنی که دوست دارم محکم فشارت بدم تا له شی
میگم :مامانی؟
میگی:بله عزیزم دلم
میگم:من گرسنه ام
میگی:قربوووووونت بشم الان غذا میپزم برات،بعد هم با سرویس قابلمه ای که بابا واست هدیه خریده برای من سوپ میپزی
ادای خودتو در میارم میگم مامان من نمیتونم با لوگوها خونه بسازم
میگی: عزیزم ناراحت نباش،دوباله تلاش کن(دقیقا جمله هایی که وقتی شما موقع بازی با لوگوها عصبانی میشی بهت میگم رو تحویل خودم میدی!!!!)
قربوووووووون تو دختر ملوسم
خیلی دووووووووووووووستت دارم عروسکم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی