سفر مشهد...
هفته پیش به اتفاق باباجون . مادرجون و زن دایی جون یه سفر یک روزه به مشهد داشتیم که شما خیلی دختر خوبی بودی و اصلا مارو اذیت نکردی(به استثنا اینکه همش میگفتی خسته شدم و راه نمیرفتی) طی مسیر هم کلا مشغول آرایش کردن خودت و زن دایی جون بودی و با شیرین زبونیهات کلی مارو شاد کردی عزیزم
اینجا واسه این آقا پسر پشت چشم نازک کردی و راه نمیدادیش تو کلبه
صبح مشغول خرید پرده و رومبلی واسه مادرجون و انتخاب کاشی واسه ساختمونمون بودیم
موقع خرید پرده خودتو قاطیه بحث ما میکردی و میگفتی مادرجون من اینو انتخاب کردم بعد میرفتی طرف یه پرده دیگه میگفتی خب اینم واسه دایی جوووووون
البته همینجا رسما ازتون عذرخواهی میکنم که انتخاب شما خریداری نشد اما قول میدم واسه خونه خودمون حتما از سلیقه خوبت استفاده کنم عززززززززززیز دل خودم
موقع خرید کاشی هم من و بابایی بین خرید گل قرمز و بنفش شک داشتیم که دوباره شماحضرت والا از راه رسیدی من پرسیدم: مامانی کدومش قشنگتره؟ با کمی تامل گفتی: هم قرمز دوست دارم هم بنفش واسه همین ما هر دو رو خریدیم گل ناز من
عصر هم من و زن دایی جون مشغول خرید واسه خودمون بودیم و چون تو اون خیابون فقط مانتو و پالتو و کفش بود واسه شما خرید چندانی نکردیم
این عروسکها رو خودت انتخاب کردی و به آقای فروشنده گفتی :لطفا اون مو بنفش و بدید به من!!!
اسم یکیشو گذاشتی بنفشه و اون یکی گلن پرتی(البته باباجون بهت گفت الینا این چیه؟گلن پرتی خریدی؟! و تو هم از اون به بعد بهش میگی گلن پرتی)