شیرین زبونیهای الینا...
عسل مامان جدیدا یه تکه کلام پیدا کردی و هر چی میشه سریع میگی: واقن!!!(واقعا)
ضمنا با تمام اشیا و اسباب بازیها ارتباط برقرار کردی و همیشه از طرف اونا با من صحبت میکنی
مثلا دیروز با دو تا نی داشتی شیر میخوردی یهو گرفتیش طرف من و صداتو نازک کردی گفتی:
مامان الینا؟ من خیلی گرسنه ام الینا شیر نمیده من بخورم!!!
جالب اینجاست که من هم حتما باید جوابشونو بدم وگرنه اعتراض میکنی میگی مامانی ، نی داره با شما حرف میزنه!!!
خیلی هیجانی هستی و همیشه با صدای بلند و هیجانی صحبت میکنی مثلا دیشب تا دیدی من یه لباس جدید پوشیدم دویدی طرفم گفتی: مامانی چقدر قشنگ شدی...چقدر عالیه...بیا با هم برقصیم
چند وقته شبها خیلی خواب میبینی و بیدار میشی و واسه ما تعریف میکنی
پریشب خونه باباجون اینا از خواب پریدی گریه کردی بهشون گفتی خواب دیدم عمورضا منو خورد
امروز صبح هم یهو بیدار شدی گفتی گلم کجاست؟گفتم مامان انگری برد بغلته، گل نیست... خندیدی گفتی: اشتباه کردم ..خواب بودم
هر جا میریم مهمونی محکم منو بغل میکنی به همه میگی:مامان منه...مامان خودمه
الهی من قربون این مهرومحبتت بشم جوجه کوچولوی شیرین زبون خوودم قربون خدا بشم که فرشته ای مث تو رو به من هدیه داده عزیز دل خودممخلص هر دوتون هستم دربست