الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

الینا و تب شدید

1391/10/11 14:04
نویسنده : مامان
523 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم از روز جمعه که تب شدیدی کردی هنوز حالت خوب نشده و بی حال و کسل و مظلوم شدی ناراحت و با مهربونی صورتتو میمالی به من و میگی مامانی دوست دارمناراحت و مدام میگی مامانی بغلم کن ...مامانی نرو بانک...مامانی کنارم بخواب...مامانی من خیلی دوست دارم...الهی من قربون این مهرومحبتت بشم که حتی موقع مریضی هم تو به من محبت میکنی مامان جونماچ

دیشب تو اوج بی حالی حوصله ت سر رفته بود و گفتی بریم خونه محیا گفتم مامانی خونه محیا از ما دوره بعدش گفتی پس بریم پیش ماندانا جون!(توضیح اینکه محیا 6ساله و ماندانا20ساله میباشد!!!نیشخند)اما چون موقع امتحانات ماندانا جونه مزاحمشون نشدیم و رفتیم بیرون واست یه جفت دستکش خریدیم و یه بسته ماژیک و خمیربازیقلب بعدش رفتیم مطب پزشک معتمد بانک و علیرغم اینکه شما از دکتر اصلا خوشت نمیاد از بس مطبشون شیک تزئین شده بود گریه نکردی و با آقای دکتر همکاری کردی و کلی هم خوراکی هدیه گرفتی ازشونقلب موقع معاینه دست بابارو بهشون نشون دادی گفتی بابا از چهارپایه افتاده دستش آخ شده چسب زده بهش لبخندمن فدات میشم که تو اوج مریضی خودت به فکر بابایی هم هستی عزیزم بغلمتاسفانه دکتر گفتن که عفونت شدیدی کردی واسه همین تب داری و کلی دارو و آمپول واست تجویز کردنناراحت الهی من قربونت بشم عزیزم از خدا میخوام زودتر حالت خوب شه و بشی همون وروجک شیطون بلای شیرین زبون خودمقلب

پ.ن : این روزها روزهای جالبی نبوده برام، مسائل پس از شکستگی دست همسری و بی حوصله شدن همسر و گاهی ناملایمات ایشان در حق ما! بیماری الینای عزیزم، استرس امتحانات و دریغ از بازکردن لای جزوات و کتابها ، موافقت نکردن مدیر با مرخصی بابت امتحانات اینجانب، فشار کار ، کم لطفی برخی همکاران و...

خدایا صبری به من بده تا در برابر این فشارها مقاومت کنم و همه اینها ختم به خیر شود

پ . ن2:آقای همسر پس از رایزنی اینجانب و گله و شکایت علیه ایشان فعلا مقداری تغییر رویه لحاظ نموده اند نیشخندتا ببینیم بعد چه شودچشمک

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

بابای روشا
12 دی 91 11:57
آخی دختر خوشگل امیدوارم زود زود خوب بشی و برای مامان و بابا شیطونی کنی، روشای ما هم کل دیروز رو کسل بود تا شب حتی یه لبخند هم نزد واقعن داشتیم از زور ناراحتی میترکیدیم اما وقتی آخر شب یه لبخند کوچولو بهمون زد انگار دنیا رو بهمون دادن، خدا این کوچولو های نازنین رو برای بابا و مامانا سلامت نگه داره.
شاد باشید


آره واقعا ما مامان و باباها دلخوش همین لبخند زدن و شادبودن بچه هامون هستیم..خدا همشون رو همیشه شاد نگه داره
هدي مامان مه نيا
12 دی 91 12:25
عزيزم خدا بد نده خاله زودي خوب بشيا باشه .

دوست خوبم فونتامو تغيير دادم ، چندتا نكته در مورد سرماخوردگيم نوشتم شايد به خوب باشه مواظب دخملي باش از جانب من ببوسش


ممنونم عزیزم حتما از ماطلبت استفاده میکنم
مادر کوثر
12 دی 91 15:19
عزیزم برای شما و الینا جون و همسری آرزوی سلامتی و شادی دارم راستی شما کدوم شهرین؟ میخواستم جلو اسمتون در لینک دوستان بنویسم
زن عمو
12 دی 91 23:28
محیا هم دلش واست تنگ شده عزیزم انشاالله هر چه زودتر خوب بشی


ممنون زن عمو جون
سمانه مامان ستایش
13 دی 91 1:20
الینای عزیزم امیدوارم زود زود خوب بشی و دوباره بشی همون الینای شیرین زبونمون.
محبوبه جون برای شما هم دعا میکنم این روزا زود بگذرن تا از فشار سختی ها خلاص بشی.ولی واقعا خوشم میاد با وجود بچه هم به درست میرسی هم به کار و هم به همسری.موفق باشی دوست پر مشغله


ممنون از دعای خوب و اظهار لطفت نسبت به من ،سمانه عزیزم
مامان محمد فاضل
13 دی 91 11:02
عزیزم نشه که هیج وقت مریض باشی


واقعا بیماری دلبندمون خیلی سخته...
مامان محمد فاضل
13 دی 91 11:02
خیلی مامان فعالی داری


تشکر میکنم مامان محمدفاضل جیگر طلا
خاله زهرا
13 دی 91 12:03
ای جانـ ! چ نینی نازیـ ! پیشـ منمـ بیا ![بوسه]
سمی مامان امیرین
13 دی 91 13:32
چقدر مریضی این بچه ها سختههههههه
آدم همون موقع میگه کی میشه که خوب بشن و بازم خونرو بریزن به هم
امیدوارم زودتر خوب بشه... و امیدوارم همه هم با شما خوب کنار بیان تا دیگه دلت نگیره.


آره واقعا دعا میکنم زود خوب شه همه جارو بریزه بپاشه فقط خوب شه...ممنون عزیزم
سارا مامان آرام
16 دی 91 14:52
دوست خوب و مهربونم خیلی ناراحت شدم برات
چقدر موقعیتهای سخت کنار هم
انشاءالله همه چیز به زودی رو به راه بشه و امتحاناتت هم با موفقیت پشت سر بذاری


خیلی خوشحالم که دوستان خوبی مث شما دارم ممنونم
ارغوان
17 دی 91 10:09
الینا جون چطوره؟؟؟بهتره؟


از محبت شما دوستان حتما بهتر میشه عزیزم.ممنون