الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

گزارش نوروزی(2)

1392/1/20 10:39
نویسنده : مامان
1,706 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم دلیل اینکه ادامه خاطراتت نوروزیت رو با تأخیر مینویسم چیزی نبود جز بیماری خانوادگیمون ناراحتکه شکر خدای خوب و مهربون الان هممون بهتریملبخندو اما ادامه گزارش نوروزی:

2فروردین خونواده عموتقی و بابابزرگ و باباجون رو بصرف ناهار دعوت کردیم خونمون که زن عمو جون رو که بعد مدتها از آلمان اومده بودند رو یه دل سیر ببینیم قلبآخه تو این مدت دانشجویی خیلی به عمو جون زحمت دادیم و تقریبا هر هفته رفتیم خونشونخجالتانشاله که بزودی بتونیم درست حسابی از خجالتشون دربیایم و ضمنا از همینجا ارتقا به مقام استادی عموجون رو هم بهشون تبریک میگم قلب الینا جون عمو و زن عمو جون همیشه از لحاظ درسی الگوی من بودند و من خیلی چیزها ازشون یاد گرفتم قلب(متاسفانه از  زن عمو و دخترای نازشون عکس مناسب نداشتم که بزارم اینجاخیال باطل)

3فروردین دوباره کوله بار سفر رو بستیم و اینبار رهسپار زادگاه پدر شدیم ( بابا دوران ابتدایی رو اونجا زندگی کرده و بعدش به شهر آشخانه مهاجرت کردند)و تا4فروردین روستای اینچه علیا بودیم و با اینکه اولین بار بود که اینقدر زیاد اونجا میموندیم خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا به تو وروجک ماچو عموحسین بابا طبق معمول کلی مارو شرمنده خودشون کرد و واسمون بره قربانی کرد قلب

عموی بابا کلی گوسفند داره و بابا پارسال یه گوسفند رو ازشون واسه شما خرید (البته تو همونجا ازش نگهداری میکنن) و جالبه که گوسفندت تا الان دو تا بره ماده به دنیا آورده و در حال حاضر سه تا گوسفند داری و همینجوری پیش بری گله دار میشی واسه خودت نیشخند

اولش که گوسفند دیدی  ترسیدی

اما بعدش.....نیشخند(و مناسترساین عکسها رو از فاصله بسیار دور و با استرس ازتون گرفتمابله)

ظهر مراسم آش دندونی نوه عموجان بودیم و عصر هم رفتیم خونه عمو و پسرعموها(حمید روح اله و مجید آقا) و عمه بابا برای عید دیدنی که اولین بار خونه اکثرشون میرفتیم و انسانهای بسیار مهمونواز و مهربونی بودندقلبو شب هم خونه عمو و بعد از شام رفتیم خونه پسرعمو  واسه خواب (البته قبلش بابا طبق معمول بساط حرکات موزونش رو هم راه انداخت زبان)و زنونه مردونه کردیم و خانمها خونه آقا مصطفی خوابیدیم و آقایون خونه عمو جون

از دیدن اینقدر رختخواب کلی خوشحال شده بودی و مدام جاتو عوض میکردی و همه رو امتحان میکردی(اینم بابای خسته از رقص و البته غمگیننیشخندبخاطر شبی که باید دور از ما بخوابهنیشخند)

 الینا و محیا داخل گهواره نی نی کوچولوی آقا مصطفی!!!آخ

4فروردین صبح پس از صرف صبحانه بسمت قسطی(که یک مکان بسیار دیدنی و زیباست و من اونجارو بسیار دوست میدارمچشمک)روانه شدیم،مسیر قسطی ماشین رو نیست و ما با تراکتور و البته سایپا رفتیم اونجا و به نظر من یکی از دلایل بکر و زیبا بودن اونجا همینه که دست بشر خیلی بهش نمیرسهنیشخند

 اونروز باد بسیار شدیدی می وزید اما واسه شما فرقی نداشت و حسابی بازی کردی و زمینه برای سرگرمی مورد علاقه ت که پرتاب سنگ تو آب هستش حسابی مهیا بودچشمک

قربونت بشم که کلی احساسی و هیجانی هستی و مدام میگفتی مامان جونم بیا قدم بزنیم قلبببین اینجا چقدر زیباستقلب (وقتی احساساتی میشی کتابی صحبت میکنی عزیزمچشمک)

هر جا گل میدیدی میچیدی و تقدیمش میکردی به منچشمکو کلی زمان برد تا یاد بگیری گل برای دیدن است نه چیدننیشخند

چون باد شدید بود فقط جگر بره رو سیخ کشیدن و بعنوان صبحانه خوردیم و برگشتن خونه عمو تا بقیه گوشتها رو کباب کنند

ولی ما جوونانیشخند موندیم اونجا تا از مناظر زیبا لذت ببریم و برای اولین بار تا ته اون دره زیبا و رویایی رو رفتیم که به یک آبشار زیبا ختم میشدقلب اونجا رو خیلی دوست دارم صخره ها و رودخونه بسیار زیبا ، گوسفندان در حال چرا ، سکوت سکوت سکوت و فقط صدای بکر طبیعت صدای جریان آب زلال در رودخانه،صدای وزش باد،صدای آواز پرندگان...آرامش عجیبی داشتقلب

 

تو راه برگشت بدجوری خسته شده بودی و خوابت گرفته بود از طرفی باد شدیدی هم میوزید و ما هم پشت تریلر تراکتور بودیم که تکانهای بسیار شدیدی داشت و شما هم تو بغل من بودی و کلی کمرم درد گرفت و بالاخره ساعت 5عصر با هزار تا مشقت رسیدیم خونه عموجون و پس از صرف یه ناهار(البته درواقع عصرانه) داغ و بسیار دلچسب(زن عمو جون گوشت بره رو بصورت قرمه درست کرده بودند خوشمزه) و کمی استراحت به سمت خونه خودمون روانه شدیمقلب

(ادامه گزارش نوروزی تو پست بعدچشمک)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

مامان بابای الیسا
18 فروردین 92 21:46
واااااااااااااای عجب جایی بود منم میخوام

جاتون خالی بود الهام جون
شما دیگه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بابا شمالی...بابا مالک طبیعت بکر و زیبا
مامان روژینا
18 فروردین 92 23:11
وااااااااااای محبوبه خیلی پست قشنگی بود من که ده بار خوندم خداییش شرمنده شدم من مثل تو اینقدر قشنگ نتونستم از همه لحظه ها عکس بگیرم البته جایی هم به اون صورت نرفتم از کامنتی هم که برای من گذاشتی کلی خندیدم اخه داشت موتورم راه می افتاد که بنویسم روژینا اومد رو لپ تاپ و نذاشت منم بقیه رو موکول کردم به الان که ظاهرا شوشو زحمت کشیده ویندوز عوض کرده و برنامه ها رو پاک کرده نمی تونم عکس بریزم عصبانیماااااااااااااا
ولی خب پستت کلی بهم ارامش داد می گم خوش به حالتون چقدر اونجا قشنگهههههههههه
عکس اخرتونم خههههههلی قشنگه الینا هم که مثل همیشه یدونست عشق منهههههههههه

بهار جون عزیزم همون عکسهای هرازگاهیتم عشق است عزیزم.تو بزار...یکی بزار...تار بزار...فقط بزار
اااااااای وای امان از دست شوشو که حسابی بهونه داد دستت واسه آپ نکردن
بهار جون طبیعت اینجا مخصوصا تو فصل بهار محشره و ما هم تو این فصل سعی میکنیم نهایت استفاده رو از طبیعت ببریم.واقعا جای شما دوستان خوب و صمیمی ام خالی بود عزیزممرسی بهارجونم
مامان آینده یه فسقلی
19 فروردین 92 0:32
وای خدا، چه همش، چه اون قسمت نگرانیه همسری از جدا خوابیدن، خیلی بامزه بود خانومی

ما هم تو سفرمون دو سه شبی زنونه مردونه کردیم واسه خواب، یه حالی داد که نگوووووو

کلا تنوع خوبه.

عشقققق میکنم میبینم این همه بهتون خوش گذشته عزیزم

محبوب جونی


آره واقعا حالی میده و تنوع خوبه
مرسی عزیزم که اینقدر مهربون و با احساسی
مامان بنیتا
19 فروردین 92 2:55
به به چه طبیعت با صفایی واقعا لذت بردم دیگه معلومه شما که اونجا بودین چه قدر کیف کردین
من قربونه این شیرین زبونه عسل بشم کلی خندیدم از این جمله که نوشتی موقع احساساتی شدن کتابی حرف می زنه الینا جونم
محبوبه جون امیدوارم همیشه خوش باشین در کنارهم عزیزم

گل ناز جون جای شما دوستان خوبم واقعا خالی بود
خدانکنه عزیزم.آره خیلی خنده دار کتابی صحبت میکنه
ممنون دوست خوب و عزیزم همینطور شما عزیزم
مامان پاتمه
19 فروردین 92 8:26
سلام عزیزم
چه گزارش مفصل و زیبایی
منتظر ادامه اش هستیم

سلام دوست جونم.بابت مفصل بودن شرمنده هستیمچشم حتما سر فرصت مینویسم بقیه این گزارش مفصلو
مامان احسان
19 فروردین 92 8:53
سلام خواهر جوونم ایشالله همیشه جوون و سر حال ببینمت خیلی خوشگل نوشتی امیدوارم همیشه شاد و سرزنده باشید و البته سلامت میبوسمت مهربونم

سلام خواهر جوووووووووونم.نمیدونی از دیدن کامنتهی پرمهرت چقدر انرژی میگیرم معصومه عزیزم.ممنون
مامی کیانا
19 فروردین 92 9:18
سلام عزیزم با تبریکات بسیار بسیار زیاد سال نو و با آرزوی بهترینها تمام پستهای عقب اقتاده رو خوندم و بسیار لذت بردم حسابی حسابی بهتون خوش گذشته

سلام دوست عزیزمممنون عزیزم از وقتی که برای ما گذاشتیسال پربرکت و شاد برات آرزو میکنم عزیزم
مامی امیرین
19 فروردین 92 10:02
اووووووووووووووو چه پست پرباری محبوبه جون؟
کامل کامل...
همیشه به تفریح.
وای که دلم برای شوشوت سوخت..چقدر غم داره...
دیگه تنهاش نزاریااااااااااااااااا...

شرمنده ام نکن دیگه سمیراجونآخه میفتم رو غلتک نوشتن یکی باید منو بگیره وگرنه
نه بابا خیلی فااااااااز داد دوست جونشمام امتحان کن خوش میگذره
خانومي
19 فروردین 92 10:34
واااااااااي عجب عيد ديدني باحالي...ماشالا...چه گردش و تفريحي داشتين شماها....
خداروشكر كه دختر گلت خوش سفره و اذيتت نميكنه.....
خدايي با اون رختخوابهايي كه پهن شده بود منم مثل الينا ذوق ميكنم...مخصوصا واسه خوابيدن رو اون تشكهاي گرم و نرم

واقعا جاي زيبا و به قول تو بكري بوده......اينجور جاها رو فقط اهالي يه منطقه آشنايي دارن و امثال ما از همچين جاهايي بيخبريم.

من كه از جيگر و اينجور غذاها فراري ام و ميلي بهشون ندارم اما شما نوش جونت.....به قول معروف گوشت بشه به تنت مااااادر


مرسی عزیزمآره الینا اصلا اذیت نکرد و کلی بهش خوش گذشت
آره تشکها خیلی باحال بود ا شما هم؟پس جات خالی عزیزم
آره عزیزم و همونطور که گفتم یکی از دلایل زیبا و بکر بودنش همین ناشناخته بودنشه
دوست نداری جدا؟عوضش من عاشق جگر و کباب و کله پاچه و سیرابی ام
مامان احسان
19 فروردین 92 10:51
خصوصی رو کجا میدیدیم یادم رفته
صفورا مامان آوا
19 فروردین 92 11:40
واااااااااای چه سفر هیجان انگیزی دلم خواست من خیلی دوست دارم اینجووری اونهمه رختخواب منم به وجد میاره ههههه

از سفرهای دسته جمعیتون مشخصه که عاشق جمع و اونهمه رختخوابی عزیزم
مادر کوثر
19 فروردین 92 11:42


سلام سلام
به به به
عجب ماجراهای زیبایی
چه عکسای خوشملی
چه طبیعت بکری
عالی بود دوست جونم
لذت بردیم

به به سلام علیکم
مرسی عزیزم جاتون خالی بود دوست جوووووون
نیلوفر
19 فروردین 92 11:43
خصوصی داری
خاله ی امیرعلی
19 فروردین 92 13:14
الهییییییییی چ عکسای خوشملی..
وااااای اون بره هه رووووو.. چ دلی داشته الینا ک بغلش کرده..
قسطی؛ تاحالا اسمشو نشنیده بودم، ازعکسا معلومه باید جای خیلی قشنگی باشه..
فک کنم خوشمزه ترین بخش این دیدُ بازدیدا همون خوردن گوشت باشه اونم توو طبیعت..

مرسی عزیزم
واقعا این سوالی بود که برای من هم پیش اومده بود
قسطی یه جای تفریحی و بکر کنار روستای اینچه علیا از توابع شهرستان مانه و سملقان هستش عزیزمو از بجنورد تا اونجا حدودا2.5ساعت راهه.
آی گفتی...کباب اونم تو دل طبیعتجاتون خالی بود



مامان ونداد گلی
19 فروردین 92 15:59
وای که چه جایی رفتید امیدوارم حسابی خوش گذرونده باشید

واقعا خوش گذشت و جای دوستان خالی بودبوووووووس برای ونداد جیگر
الی مامی آراد
19 فروردین 92 16:22
سال نو مبارک ممنون که به ما سر زدین خوشحال شدم از آشنایتون و اینکه بجنوردی هستین با افتخار لینکتون میکنم

سال نو بر شما همشهری عزیزم هم مبارکباعث افتخاره ممنون
محبوبه
19 فروردین 92 17:31
از دیدن و خوندن خوشی ها و تفریحاتون لذت می برم.
الهی همیشه دلتون شاد باشه.
عکسا نشون می ده که واقعا خوش بودین.


جای دوستان واقعا خالی بود عزیزم.ممنون محبوبه عزیزم
مامان محمد فاضل
19 فروردین 92 23:00
سلام سال نو مبارک دلم براتون خیلی تنگ شده

سلام عزیزم.ما هم خیلی دلتنگ بودیم کجایی شما؟
زهرا مامان صدرا
19 فروردین 92 23:21
سلام بر مامان خوشگله ی الینا خانومم
سال نو مبارک.. سال خوبی آرزو دارم برای خودتون و الینا خانوم.. چه سفر نوروزی پر باری.. همیشه به شادی انشاالله

سلام زهرا جونسال نو بر شما و خونواده محترمتون هم مبارک و با آرزوی بهترینها برای شماممنون عزیزم
ارزو.دختر دایی
19 فروردین 92 23:29
خدارو شکر که خو شدین وبازم خدا رو شکر که عید خوب وسال ارومی رو شروع کردین

مرسی آرزو جون عزیزم
مامان احسان
20 فروردین 92 8:24
سلام خواهری صبح قشنگ بهاریت بخیر میبوسمت مهربونم


خانومي
20 فروردین 92 14:17
ميگما عجب "جيگري "نوشتم......




آره والا اینجوری که شما نوشتی هر کی ندونه فکر میکنه عااااااااشق جگری جیگرم
مطهره
20 فروردین 92 14:36
به به چه منظره هایی

وای قرمه...
وای خدا! تراکتور سواری باحال بود؟؟؟

انشاا.. همیشه به جاهای با صفا بری



آره قرمه خیلی خوشمزه ست جاتون خالی دوست جونمتراکتور سواری باحال هست اما نه به مدت زیاد چون کمردرد میشی
ممنون عزیزم
سمانه مامان ستایش
20 فروردین 92 17:21
ای جانم الینای گله دار
محبوبه جون چقد عکس همسری غم انگیزهولی گاهی لازمه
عکس اخر هم خیییلی قشنگه دوست جونم
امیدوارم همیشه دلتون شاد باشه

آره دیگه اینه دیگه
آره خواهر لازمه خیلی هم لازمه
مرسی سمانه جون مهربونم
مامان محمدرهام جون
21 فروردین 92 10:20
به به چه گردش خوبی چه دل وجیگر وکبابی نووووووووووش جونتون چه محیط زیبایی خیلیییییییییییییییییییییییییی لذت بردم همیشه شاد وخرم باشید

جاتون خالی بود سمانه جون
بابای روشا
28 فروردین 92 23:19
به به الینا خانوم خوشگل
معلومه حسابی ایام نوروز رو خوش گذروندیا.
از اون عکس های قشنگت معلومه

جای همه دوستان خالی بود عمو جون
زهره جون
29 فروردین 92 9:31
خدارو شکر حالتون خوب شد و در ادامه بهتون خوش گذشت
ما هم ازین جاهای بکر زیاد داریم

میگم یه نی نی دیگه بیاری دیگه دست بابایی بهت نمیرسه که حلقه کنه
منظورم عکس آخریه
فدای الینا خانم که مث مبینای من عاشق سنگ انداختن تو رودخونه هست . مبینا که جای رودخونه و ساحلو عوض میکنه اینقد که سنگ میریزه تو رودخونه

واااااااای زهره خفه نشی کلی خندیدم تصور کردم خودمون و دو تا بچه رو و تلاش بابایی واسه حلقه کردن رو....
فدای مبینا و الینای ناز و خوشگل
مهسا مامان کیارش
30 فروردین 92 16:50
وای چه جای قشنگی من تا حالا اونجا نرفتم محبوبه جون میشه بگی دقیقا کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟
همیشه خوش باشین

آره خیلی قشنگه...آدرسش دقیقاً اینه:آشخانه-روستای اینچه علیا-روستای تفریحی توریستی قسطی