خرابی دوربین...+ بعدا نوشت
سلام دخترک نازم . هفته پیش من شدیدا درگیر امتحانات بودم و شما شدیدا در حال مهمونی رفتن
19خرداد تولد محیا جونی بود و متاسفانه من بخاطر امتحان نتونستم حضور پیدا کنم اما شما برای اولین با بابا تنهایی رفتین و کلی هم بهت خوش گذشته بود وقتی از جشن برگشتی گفتی :مامانی به من خیلی خوش گذشتلباس من نارنجی بود لباس محیا سفید بود لباس ساغر کوچولو صورتی بود لباس رضا سبز و لباس مرتضی سیاه بود و در ادامه کلی از کارهایی که کرده بودین واسم با ذوق و شوق تمام تعریف کردی وقتی عکسها رو نیگا کردم دیدم همه رو درست گفتی فقط مرتضی بلوزش سفید بود و شلوارش مشکی بود این دقت نظرت به بابات و عمه هات رفته وگرنه من وقتی میرم مهمونی برمیگردم اصلاً یادم نیست که کی چی پوشیده بود
محیای ناز و خوشگلم تولدت مبارک و بهترینها رو برای تو آرزو دارم باهوشک زن عمو
پنجشنبه هم رفتیم سفره ابوالفضل خونه خاله بابا که البته بابا ساعت مراسم رو اشتباه متوجه شده بود و ما وقتی رسیدیم که سفره جمع شده بود
بعد از مراسم سه نفره رفتیم پارک بلوار و بستنی سنتی خوردیم و شما کلی شیطونی و ورجه وورجه کردی
جمعه با باباجون اینا و دایی جون اینا و عمه جون من رفتیم روستای فیروزه و شما کلی آب بازی کردی
شب هم من و بابا رفتیم حماسه آفریدیم و خوشبختانه دکتر روحانی رأی آورد
پ.ن: دوستان شدیداً به یاری سبزتان محتاجم دوربینم کانن هستش مشکلی تو گرفتن عکس نداره اما وقتی میزنم به رمریدر تا عکسها رو بریزم رو سیستم یه لحظه نشونش میده و بعد هم میپره کسی در این زمینه تجربه یا تخصصی داره؟
پ.ن2: شرمنده پست خشک و بی روحی شده عکسهای خیلی قشنگی از تولد محیا جون و طبیعت بجنورد داشتم که همش پرید
پ.ن3:صرفاً جهت هیجانی کردن این پست اینو ببینید
حالا شرح ماوقع: تو اوج امتحانات واسه رسوندن فسفر به مخ و مخچه محترمه راهی آشپزخانه شدم وبا خودم فکر میکردم این امتحان خیلی سخته و بهتره قورباغه را قورت بدم و اول قسمتهای سخت رو بخونم که یهو دیدم یه چیزی وسط آشپزخونه ست و اون چیزی نبود جز قورباغه زیبا و ملیح موجود در عکس و دیگه تصور کنید حال منو با کشیدن یک جیغ بنفش(قابل توجه دوستم) به سمت گوشی تلفن دویدم و با لکنت زبان به پدرم فهماندم که خودشو برسونه منزل ما و جالب اینجاست که پدرم با مهربانی و عطوفت آن موجود زیبارو را در آغوش مهر کشیده و در نهایت مهربانی ایشان را به خارج از منزل نقل مکان دادند و طی بررسی بعمل آمده کاشف بعمل آمد که موجود ذکر شده از باغچقه منزل که جناب همسر زحمتش را کشیده اند و در آن چیزی جز چند برگ شاهی و تربچه های نر!!!!و یک درخت آلوچه موجود نیست به داخل منزل تشریف فرما شده اند چون از باغچه نا امید شده به خونه پناه آورده شاید چیزی واسه خوردن پیدا کنه
چطور بود ؟ جان من پست رو از حالت خشک و بیروح در نیاورد؟
بعداً نوشت: به دوستان عزیزم توصیه میکنم کتاب" قورباغه را قورت بده" اثر برایان تریسی دانلود کرده و مطالعه کنند (لینک دانلود رو اسم کتاب گذاشتم)البته به احتمال زیاد اکثراً مخصوصاً دوستان کارمند اونو خوندن ولی دوباره خوندنش خالی از لطف نیست
بعد از بعداً نوشت: الهام جون(مامان محیا جون) لطف کرد و چند تا از عکسهای تولد رو واسم ایمیل کرد ممنون که هوای جاریتو داشتی عزیزم