excellent
سلام به دوستان نازنینم و ممنون بابت احوالپرسی و دعاهای قشنگتون
سلام به دختر مهربون و نازم دیروز یه کمی بهتر شدی اما سرفه ها و تند تند نفس کشیدن ها همچنان باهات هست! اگه تا دو سه روز آینده خوب نشی میبریمت مشهد تا یه پزشک حاذق تر ، ویزیتت کنه.
پریروز که حالت خیلی بد بوده ، مادرجون فرزانه بالای سرت تند تند دعا میخونده و از خدا خواسته که حال شما زودتر خوب شه و دوباره شیطونی کنی و خونشون رو بهم بریزی
نزدیکای ظهر که یه کم سرحال اومده بودی کل خونشون رو زیرورو کرده بودی و جا واسه نشستن نبوده مادرجون به شوخی بهت میگه: ای شیطون این چه وضعیه درست کردی؟!
به مادرجون گفتی : مادرجون خودم شنیدم به خدا میگفتی زود حالم خوب شه خونتو بهم بریزم دیگهههه
=====================================================
-یه مشکلی که باهات دارم اینه که از لباسهای تنگ بدت میاد و همیشه تو پوشیدن لباس زیر و شلوار مشکل داری و مدام غر میزنی که این تنگه ! منو اذیت میکنه !میخوام راحت باشم و ... نمیدونم با این معضل چه کنم؟!!!
======================================================
-خدا نکنه تو خونه یه کم با صدای بلند با بابا صحبت کنم بیچاره م میکنی : سریع میگی: مامان! من بابامو خیلی دوست دارم. چرا با بابای من بد حرف میزنی؟! بعد هم میپرسی مامان مگه بابای منو دوست نداری؟! میگم چرا مامان خیلی دوسش دارم اما گاهی اوقات از دستش ناراحت میشم میگی : خب اشکال نداره !دیگه با بابای من بد صوبت (صحبت) نکن !
=======================================================
- چند تا از عکسهای عروسی ما رو دیدی به بابا میگی من باهاتون قهرم آخه چرا منو دعوت نکرده بودین ( چه جالب همه بچه ها از این قضیه شاکی هستند)
======================================================
- هر شب قبل از خواب یک کتاب برات میخونم تا بخوابی قربون تو دختر باهوشم بشم من که خیلی زود حفظ میشی همه رو و جلوتر از من میخونی
=======================================================
- این ترم کلاس زبانت هم بسلامتی تموم شد عزیزم بعد از امتحان فاینال ازت پرسیدم امتحان چطور بود عزیزم؟ گفتی : سخت بود اما همشو درست جواب دادم excellent!
خیلی به حرفت خنده م گرفت کوچولوی سه ساله ی خودم که از الان درگیر امتحان و استرسش شدی
ترم جدیدت هم یکشنبه شروع شد که چون بد حال بودی نبردمت کلاس . انشاله زودتر خوب شی عزیزم
======================================================
دیشب رفتیم دیدن مادرجون مهری ، گیر داده بودی من اتاق میخوام بخورم و کلللللللی بهانه گرفتی....ما هم متوجه منظورت نمیشدیم ...آخرش رفتی در فریزرو باز کردی گفتی از اینا میخوام... تازه فهمیدیم منظورت قطاب بوده سری قبل دیده بودی خاله ی بابا از اونجا قطاب برداشته یادت مونده بود
=====================================================
جدیداً وقتی خیلی شیطونی میکنی و من شاکی میشم میگی مامان معذرت میخوام! من نبودم شیطون بج جنس رفته بود تو جلدم
======================================================
همچنان خدای مهربونی هستی و اکثراً منو با عناوین زیر صدا میزنی:
مامان ِ خودم
مامان ِ مهربونم
مامان عسلی
مامان جیجری(جیگری)
مامان نونو!
مامان دودو!
مامان نوش نوش!
و......
خلاصه که خیلی شیرین زبونی و جمله بندیهای خیلی خوشگلی میکنی و من و بابا کلللللللی لذت میبریم مثلا دیروز بهم میگی مامانی مامان ! میخوام موهای بابا رو بکشم! و بعد با تاکید میگی : البته به شوخی!
یا مثلا دیروز به باباجون میگی : وقتی مامانم کوچیک بود و قد من بود و هنوز مامان نشده بود متفسفانه! مریض شده بود و شما برده بودیش آقای پرستار بهش آمپول بزنه ولی مامانم که گریه نکرده بود...چون خیلی قویه...برا همین شما واسش کتاب هدیه خریده بودی
بعد با قیافه حق به جانب میگی : خب چرا واسه من نخریدی بابا جون؟! مگه من قند عسلت نیستم؟
=======================================================
اگه دلشو داری برو ادامه مطلب
اگه یکی از بلاد کفر ! این عکسو ببینه همون حسی بهش دست میده که ما از دیدن قورباغه و ملخ اونا!
======================================================
پ.ن:
دست خود را یک دقیقه روی اجاق داغ بگذارید، به نظرتان یک ساعت خواهد آمد.. یک ساعت در کنار دختری زیبا بنشینید، به نظرتان یک دقیقه خواهد آمد؛ این یعنی "نسبیت".