الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

نوروزنامه(1)

با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد، برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت سالی نو آمد و برگی دیگر از دفتر زندگیمان آغاز شد روزهایتان بهاری و بهارتان جاودانه باد دختر نازم امسال برای چیدن سفره هفت سین خیلی خیلی ذوق داشتی و با کمک هم هفت سین چیدیم به دلیل دوندگی های شدید روز آخر لحظه تحویل سال من و شما خواب موندیم بابا هم جلوی تی وی خوابش برده بود اما موقع تحویل با سروصدای تی وی بیدار شده بود و سریع اومد مارو بوسید اما ما تو خواب با چشمان بسته تبریک گفتیم و مجدداً 1فروردین بابا صبح زود رفت آشخانه چون اولین عید مادرجون مهری  خدابیام...
22 فروردين 1394

سفر یک روزه به علی آباد کتول

تحویل گرفتن مدرک تحصیلی ، بهانه ای شد برای سفر یک روزه ما به علی آباد کتول به تاریخ چهاردهم بهمن ماه. عکسهای محوطه دانشگاه ادامه مطلب بعد از تحویل گرفتن مدرکم (البته با 10ماه تأخیر ) روانه آبشار تفریحی کبودوال شدیم ، وَه که چه هواااااایی وَه که چه مناظری... پس از کلی پله نوردی و عرق ریختن   به آبشار رسیدیم اما زیبایی مسیر و صدای آب و پرنده ها و طبیعت دلنواز دلیلی محکم بود بر لذت بردن ِ عمیق و عدم احساس خستگی و پس از این پیاده روی طولانی و دلپذیر ، خوردن غذا در رستوران کانیار بسیار دلچسب بود و گوارای وجود دیدیم شاهزاده ای یافت می نشود ! از...
26 بهمن 1393

سفر به مشهد

امروز سالگرد ازدواج مان است قسمت این بود که 20 و 21 فروردین را در مشهد مقدس باشیم و این روز بیادماندنی را پیشاپیش در آنجا جشن بگیریم در راه رفت همکار بنده که عازم مشهد بودند نیز همسفر ما شدند که  یَد ِ   محترم ِ ایشان وسیله ای بود جهت سرگرمی ِ دخترک ِ ما ================================================== مهمانسرای ارگان ِ خدمتی ِ همسر را از قبل رزو کرده بودیم با توجه به جو سازمانی ِ آن ارگان محترم ، تردد بانوان الزاماً می بایست با حجاب برتر می بود و دخترک با دیدن ما در آن شکل و شمایل بسیااااااااار ابراز احساسات نموده و ما را در جهت استفاده از این حجاب برتر بسیاااااار تشویق نمودند  صرف ناها...
23 فروردين 1393

گرگان-بهمن92

به منظور انجام یک سری از کارهای پایان نامه  ، دو شنبه  بعد ازظهر بسمت گرگان حرکت کردیم. اولش قرار بود من و بابا تنها بریم اما من ترجیح دادم شما و بابا جون و مادرجون هم باشین تا از وجود شما انرژی مثبت بگیرم به جنگل گلستان که رسیدیم یه گراز دیدیم توقف کردیم که شما راحت تر ببینیش، دیدیم گرازه سریع پسرخاله شد و اومد سمتمون طفلکی گرسنه ش بود کمی نون واسش ریختی تا بخوره  پس از خداحافظی از گراز گوگولی تو کل مسیر نقش یک گراز کوچولوی تپل که مامانش رو گم کرده بود و گرسنه ش بود رو بازی میکردی     (ادامه مطلب ) شب رفتیم خونه عموتقی خیلی دلمون برای خودش و دخترای نازنینش...
24 بهمن 1392

سفر باید کرد...

اگر سفر نكنی، اگر كتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، اگر از خودت قدردانی نكنی. به آرامی آغاز به مردن می‌كنی   زمانی كه خودباوری را در خودت بكشی، وقتی نگذاری دیگران به تو كمك كنند. به آرامی آغاز به مردن می‌كنی اگر برده عادات خود شوی، اگر همیشه از یك راه تكراری بروی، اگر روزمرّگی را تغییر ندهی، اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی، یا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی.  به آرامی آغاز به مردن میكنی اگر از شور و حرارت، از احساسات سركش، و از چیزهایی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند، و ضربان قلبت را تندتر می‌كنند، دوری كنی.  به آرامی آغاز به مردن می‌كنی اگر هنگامی كه با شغلت‌ یا...
1 تير 1392

سفر مشهد...

هفته پیش به اتفاق باباجون . مادرجون و زن دایی جون  یه سفر یک روزه به مشهد داشتیم که شما خیلی دختر خوبی بودی و اصلا مارو اذیت نکردی(به استثنا اینکه همش میگفتی خسته شدم و راه نمیرفتی )  طی مسیر هم کلا مشغول آرایش کردن خودت و زن دایی جون بودی و با شیرین زبونیهات کلی مارو شاد کردی عزیزم اینجا واسه این آقا پسر پشت چشم نازک کردی و راه نمیدادیش تو کلبه صبح مشغول خرید پرده و رومبلی واسه مادرجون و انتخاب کاشی واسه ساختمونمون بودیم موقع خرید پرده خودتو قاطیه بحث ما میکردی و میگفتی مادرجون من اینو انتخاب کردم بعد میرفتی طرف یه پرده دیگه میگفتی خب اینم واسه دایی جوووووون البته همینجا رسما ازتون عذرخواهی م...
14 آذر 1391

سفر گرگان

تعطیلات چند روزه خرداد ماه 90به اتفاق دایی مسعود و زن دایی جون رفتیم گرگان عینک دایی جون کافی نیست رفتی سراغ زن دایی جون؟! اینجا از خواب بیدار شدی تو پتو پیچیدیمت ...
2 مهر 1391

سفر یزد نوروز90

باغ گلشن طبس مادرجون و باباجون و الینا جوووووون در باغ گلشن طبس مبهوت این پلیکان های ناز شده بودی!!! اینم از شهر یزد... آتشکده با دیدن سفره هفت سینی که تو آتشکده چیده بودن کلی شاد شدی الینا "دختر ایرانی الاصل من "   ...
1 مهر 1391