الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

هفته منتهی به 92/7/25

1392/7/27 8:04
نویسنده : مامان
610 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستان نازنینمقلب

سلام به دخترک ِ ناز گلک ِ شیرینی عسلمقلب

این هفته بالاخره خانواده خودم (بعلاوه خانواده عمو رضا و عمه م) رو هم واسه سور خونه نویی دعوت کردم و واسشون قیمه بادمجون و مرغ پختم که بسی خوشمزه بوداز خود راضی دسر ژله آکواریوم و ژله رنگین کمون درست کردم که فقط از آکواریومش عکس گرفتمچشمک

 

اون قارچ ِ تزئینی رو سالاد هم حکایتی داشت که فقط من میدونم و خدای من و "مامان آینده یه فسقلی"   زبانخنده

========================

دوشنبه بعد از رفتن سر مزار مامانم رفتیم آشخانه ، زن عمو جون زحمت شام رو کشیده بودنلبخند شب شما و مادرجون رو بردیم درمانگاه چون هر دوتون تب داشتین و بعد از صرف شام برگشتیم خونه ، تا صبح از گوش درد ناله میکردی ! من و بابا تا صبح بالا سرت بیدار بودیم! بمیرم واست که کلی درد کشیدی عزیزمناراحت

روز عید قربان مطابق هر سال ، عمو جون ِ من از گرگان اومده بودن و  خونه بابابزرگ ِ من  قربانی کردن و همه خاندان اینجانب چشمکدور هم جمع بودیملبخند اولش خیلی کسل و بی حال بودی اما با پنی سیلینی که بهت تزریق کردیم کمی بهتر شدی و با بچه ها بازی کردی قلب عصر من با زن عمو جون که به تازگی از آلمان برگشته بودن رفتیم بازار و کلی براشون خرید کردیمقلب شب دوره عموها خونه پسرعمو جلیل بود و دوباره همون اکیپ رفتیم اونجا و کلی بزن و برقص راه انداختن قلب اما شما مریض و خسته بودی و خوابیدی عزیزم افسوس

 

پنجشنبه شب رفتیم خونه دایی محمد ِ من متاسفانه از جرثقیل سقوط کرده بود و سرش شکسته بود واقعا خدا بهشون رحم کرده بود ناراحت قربونت بشم از بس مهربونی مدام نازش میدادی و میگفتی نگران نباش دایی محمد ، زود خوب میشی عزیزم بغل

جمعه هم من موندم خونه تا کلی کار عقب مونده ی رو هم انباشته شده ،  انجام بدم و شما و بابا رفتین آشخانه ... واااااااااای که چقدر خونه بدون حضور تو بی صفا و سوت و کوره عزیزم...دلم خیییییییییلی واست تنگ شده بود و کلی پشیمون شدم که اجازه دادم تنها با بابا بری آخه خیلی دلتنگت شدم دخترمبغل ساعت 10 شب برگشتین خونه و تا درو باز کردم پریدی تو بغلم و با صدای بلند گفتی : مااااااااماااااااان خییییییییییییییلی دلم واست تنگ شده بووووووووووووووودبغل و کلی بوسیدی منو مدام میگفتی دوستت دارمقلب

قربون دقتت بشم من که تا وارد خونه شدی گفتی مامان تولدمه؟ گفتم نه مامان چرا اینو میگی؟

گفتی آخه خونه رو تمییز کردی و جای وسایل ها رو عوض کردی ، موهاتو خوشگل کردی ، گیره خوشگل زدی به موهات !!!!!!!چشمک

موقع خواب صدها هزار مرتبه خدا رو سپاس گفتم بخاطر داشتن تو قلب تویی که اینقدر مهربون و دوست داشتنی هستی و تمام ِ دنیای منیقلب

امشب هم جشن فارغ التحصیلی ِ عاطفه جون(دخترعموی من) دعوتیم که بچه ها رو دعوت نکردن... اما مگه من  دلم میاد بدون ِ تک دختر ِ ناز ِخودم  برم مهمونی و خوش بگذرونم؟!متفکر پس ........بیخیال ِ جشنچشمک یه برنامه چیدم تا امروز رو دو نفری با هم باشیم و کلی خوش بگذرونیم عزیز ِ دل ِ خودم بغلماچقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (38)

مامان احسان
27 مهر 92 10:54
سلام خواهر با سلیقه خوبی گلم دخمرکم خوبه ایشالله احسان هم بهتره خدا رو شکر این چند روزه هم خوب بود خدا رو شکر سه شنبه که مرخصی بودیمو رفتیم خرید همسر گرامی هم حسابی به ما حال داد و یه گوشی سونی و یه عینک آفتابی جدید برامون خرید .کلی هم برای گل پسر خرید کردیمو چهارشنبه و پنج شنبه هم که مهمون بازی بود و جمعه هم به خوابی بسیار عمیق از صبح تا شب سپری شد

سلام عزیزم ممنون امروز بهتر بود
پس عجب آخر هفته پرباری داشتی معصومه جونمبارکت باشه عزیزم
وای خوش به حالت آرزومه یه خواب عمیق صبح تا شب بکنم بخدا.....
مامان احسان
27 مهر 92 11:13
عزییییییزم اگه پیشت بودم برات لالایی میخوندم تا بخوابی انقدر قشنگ لالایی میخونم

وای من عاشق لالایی هستماما هر وقت واسه الینا میخونم میگه نخون!ببین صدام چه وضعیه!
مریم مامان سروش
27 مهر 92 11:33
الهی زودتر خوب شی عزیزم.
دستپخت شما هم که عالیه. ژله هم خیلی قشنگ شده کدبانووو!

ممنون خاله جون

ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
27 مهر 92 12:03
خدا میدونه که چقدر این ژله ی آکواریومتو ذوقیدم... آخه خیلی وقت می خواد...

ای ول... هنررررررررررررمند...

دوست جووووونم...

راستی یه پیشنهاد، از پاستیل ِ کرمی ِ سبز هم میشه جای جلبک استفاده کرد...

به بههههههههههههههههههههههه... چه سالاد های خوش رنگ و خوشگلی... چقدر دارن بهم چشمک میزنن...

ههههههه جریان ِ اون قارچ ِ که حسابی تاریخیییییییی شد...
حالا با این حالتی که تو نوشتی، همه کنجکاو میشن بدونن جریانش رو

ای ناقلاااااا... واسه ِ خانواده ی خودت ترکوندی هااااااااااااااااااااااااا حسابی هم هنرمندی ها رو به رُخ کشیدی...

عااااشقتم بخدا....


ای جانم که اینقدر مشوق من هستی دوست جونی ِ خودم
جداً؟ حتما ایندفعه امتحان میکنم ولی واقعا هم آکواریوم هم رنگین کمون خیلی زمانبره!
فکر کنم این سالادها هم مث اون جغده تو باغ وحش عاشق رفیقم شدن و دارن بهش چشمک میزنن
هههههههههه قارچه
آره فکر کنم مجبور شم بعداً نوشت بزارم و توضیح بدم جریانو
خب خونواده م که یادته تو کل دوران آوارگی ِ ما هوامونو داشتن و حسابی سنگ تموم گذاشتن واسمون باید بیشتر از اینا واسشون میزاشتم
واسه فامیل همسر هم مرغ شکم پر پختم دیگههه
منم خییییییییییلی دوسِت دارم عزیزم
ممنون که اینقدر واسه دوستات وقت میزاری مهربونم

ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
27 مهر 92 12:04
بس که zoom کردم رو سالادت، چشام درد گرفت... از کلم بروکلی هم استفاده کردی؟

ای جان ببخشید کلاً من هنر عکاسیم از غذاها صفره!
نه عزیزم بروکلی استفاده نکردم

مامان احسان
27 مهر 92 12:10
عزیزم من هم همین حسو نسبت بهت دارم میبوسمت گل من .صدات هم خیلی هم قشنگه .

ممنونم عزیزم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
27 مهر 92 12:10
به بههههه
چه لذتی هم بردین از دور ِ هم بودن و خانوادگی ... و فامیلی و ... ای ول ...
گرچه الینا جون مریض بوده، ولی خب.. باز جای شکرش باقیه که پنی سلین کارساز بوده

اِ وا... از جرثقیل!!!! بلا دوره انشاءا...

آووووووو... فدای ِ مامانی بشم که خونه رو تمیز کرده و گیر مو خوشگل هم زده بوده تو موهاششششششششششش....
هههه! یعنی فقط واسه تولد اینکارا رو میکردی محبوبه جون؟! حرف ِ راست رو از دهن بچه شنیدیم... (شوخی شوخی...)

واااا... چطوری دعوت کردن؟! گفتن: تشریف بیارین ولی بچه رو نیارین؟!
حالا که اینطوری گفته، فارغ التحصیلیشو تبریک نمیگم!

اِی جووووونم، مامانی ِ عاششششق


بله واقعا بعد مدتها همه یه جا جمع بودیم و جای شما خالی خیلی خوش گذشت .ممنون عزیزم
آره آخه داییم جرثقیل داره...واقعا خدا بهش رحم کرده!جمجمه ش شکافته شده بود کلاً
ینی وقتی داشتم این قسمت خونه و خودم رو مینوشتم مطمئن بودم دوستان! بهم گیر میدن باور کن کلاً الینا تو کار اغراقه دوست جونی ( مدیونی فکر کنی من همیشه ساده ام تو خونه)
خب آره ...چون بچه ها میریزن وسط و کلی شلوغ کاری میکنن! یادمه وقتی مجرد بودم دوست نداشتم بچه ها وسط و شلوغ کنن اما الان وقتی الینا وسطه کلی قربون صدقه ش میرم و لذت میبرم


ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
27 مهر 92 12:11
محبوبه جون
این مطلبت، از اون مطلب هایی بود که حسسسسسسابی بهم چسبید و لذت بردم از خوندنش و دیدن ِ عکس هاش...



عزیزم
قابلی نداشت گلم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
27 مهر 92 12:19
این هم یه ایده از طرف ِ من واسه دوست ِ گلم :

http://www.niniweblog.com/upl/nini6368/13821724525.jpg?40

البته این واسه وقتی خوبه که جوانه ماش و گوجه گیلاسی داشته باشی...

خیییییییلی خوشجله
ممنون دوست هنرمند خودم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
27 مهر 92 13:16
دقت کردی کامنت ِ امروزم تکه تکه شده بود؟


آره تعجب کردم اتفاقا!
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
27 مهر 92 13:25
منم معمولا تو خونه ساده میگردم
اووووو
آیا چی بشهههههههه، چه خبر بشهههههههههه! که یه گیر مو خوشگل بزنم تو موهام...
آخه من عاشق ِ تل ِ سرم... تل ِ سر با گل ِ درشت سمت ِ چپش! یه گل ِ درشت از جنس ِ پر ِ مشکی ِ مرغ! دقیقا عین ِ اینی که الان رو سرمه!

یه چیزی تو این مایه ها:
http://www.niniweblog.com/upl/nini6368/13821764675.jpg?71

آخه میدونی که، ما دیگه پسند رفتیم... همسری باید میپسندیده ما رو که ذات ِ درونیمونو پسندیده ، اگه بخواییم همیشه این شکلی تیپ بزنیم که تکراری میشیم به چشمشون...
.
.
.
.
.
.
(انجمن ِ تنبلان در تیپ زدن! )


ینی خوشم میاد خدای توجیه کردن هستیما
والا بخدا ... از خداشون هم باشه!!!
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
27 مهر 92 14:22
حالا بشنو از توجیه امروز ِ من:

صبح ساعت 8، تو رختخواب بودم و عمو سبزی فروش اومد.... و دوباره

منم که حس ِ از زیر ِ پتو بیرون اومدن و سبزی خریدن رو نداشتم، با خودم گفتم: حالا فعلا تو یخچال کاهو داریم و میشه سالاد گذاشت کنار غذا. سبزی باشه واسه بعد... و دوباره




دوباره اومد اون عمو سبزی فروش؟!!
خو رفیق میرفتی دل ِ بنده خدا نشکنه خووو!
حالا یه دلیل واسه سحرخیز شدن شما پیدا شدا تنبل جونی نشو دیگههه!!!
مامي کوروش
27 مهر 92 14:56
محبوبه جان هميشه به شادي ، انشا... دخملي شيرين زبون به زودي خوب ميشه . ژله ات بسيار خوشگل بود ولي عکسي از خوراک اصلي نديدم !

به به سلام همکار جونی خووووو ضایع ست که جلو چش ِ مهمونا فرت و فرت از غذا عکس بگیرم! حالا نه اینکه خیییییلی خودمو کشتم واسشون؟! این عکسهارو هم قبل از تشریف فرمایی ذکرشدگان تعبیه نمودم!

فرزانه مامان آرین مهر
27 مهر 92 17:19
سلام محبوبه جون کدبانو ماشالله با این که سر کار میرید درسم میخونید اینهمه کدبانو و خوش سلیقه هستین .
انشالله که دیگه الینا جون خوب بشه سرماخوردگیش خیلی طولانی شده
محبوبه جون وقتی که از دوست داشتن واحساست نسبت به الینا جون مینویسی همیشه یک حس خوبی بهم دست میده انشالله که خدا شما رو حفظ کنه

سلام فرزانه عزیزمممنون عزیزم لطف داری
مرسی دوست ِ خوبم

زهرا مامان ارتا
27 مهر 92 17:47
سلام محبوبه جون چه کولاکی کردی عزیزم راستی اون دونه های زرد روی ژله چی هستش ایکاش از رنگین کمون هم عکس میگرفتی سالادا هم عالی بودند افرین که با وجود کوچولوت تونستی این همه سنگ تموم بذاری راستی محبوبه جون به خصوصیهات یه نظر بنداز

سلام زهرا جاناونا بیسکویت ِ خرد شده ان...این عکسا رو قبل از اومدن مهمونا گرفتم ژله رنگین کمون آماده نبود هنوز وقتی مهمونا اومدن آماده شد روم نشد عکس بگیرم
ممنون عزیزم چشم حتما
زهرا مامان ارتا
27 مهر 92 17:56
خصوصیو مرافب باش تایید نکنی عزیزم

چشم
مامان اینده یه فسقلی
28 مهر 92 0:15
یه سلام با حس سکوت شب، سردی پاییز تقدیم به دوستی از جنس پاییز، آذر... ولی با دلی بهاری

دلم واسه ژله ت تنگیده بود، اومدم دوباره نگاهش کنم، شاید زیاد باشن این مدل ژله توی این فضای مجازی، اما هنر یک دوست دوست داشتنی و حقیقی، چیز دیگریست.

همسری هم اتفاقی اومد بالا سرم، و این شکلی به سالادات نیگا کرد و گفت: اوووووو، چقدر متنوع.

آری، این چنین است، ما هر ساعتی از روز بیادتیم...


واااااااااای نمیدونی این کامنت چه حس خوبی بهم داد دوست ِ خوبم از داشتن دوستان خوب و مهربون و باوفایی مث شما به خودم میبالم
تا ابددونفره
28 مهر 92 1:12
اول از همه سلااااااااااااااااام به دوست خوب وبامعرفتم


به به سلاااااااااااااام به نسترن عزززززززیزززززم
خوش اومدی دوست جونی
خیلی دلتنگت بودم نسترن جون
تا ابددونفره
28 مهر 92 1:19
بازم سلامخسته نباشی عزیزمخیلی هنرمندی باباچقدر خوشگله ژلهه چطوری درست کردیچه سالادای خوش آب رنگی یعنی همه رو تنهایی درست کردیاون قارچه که دیگه جهانی شده عزیزمآخی الینا جونم هنوز خوب نشدهایشالا زودی دوباره سر حال بشه دختر نازمونواااااااااااای واقعا حدا رحم کردعزیزم امیدوارم هیچوقت از دختر گلت دور نباشی خدا و واسه هم نگهتون دارهپس حسابی دکوراسیون خونه و خودتو عوض کردی خوشگل خانم

سلام نسترن عزیزمممنون کلاً به من خیلی لطف داری همسری هم تو خرد کردنشون کمکم کرد
ژله آکواریوم هم کاری نداره اول ژله بلوبری رو مطابق دستور روش درست میکنی 3/4رو میریزی تو ظرف مورد نظر و میزاری کمی ببنده (درحد سفیده تخم مرغ کمی سفت تر) بعد ظرف رو میاری بیرون و پاستیلهای ماهی رو روش میچینی و بقیه ژله رو میریزی روشون (البته بهتره کم کم بریزی تا ماهی ها جابجا نشن) و دوباره میزاری یخچال تا کاملاً ببنده وقتی کاملاً بست و سفت شد روی ظرف رو با بیسکوئیت پودر شده و شکلات سنگی تزئین میکنیم
مامان محمدرهام جون
28 مهر 92 1:57
بسیار زیبا بود خانوم با سلیقه وهنرمندبمیرمممممممممممممممممممم هنوز تو خوب نشدی گل دخملم،انشالله زود زود خوب وسرحال شی عروسکم،پسرک منم 10روزه مریضه حالمو گرفته

ممنون سمانه جون ای وای امان از دست این فصل! مریضی پشت مریضی! بعضیا حق دارن از پاییز خوششون نمیادا!!!!ای جانم محمدرهام عزیزم هم مریض شده؟!

مرجان مامان آران و باران
28 مهر 92 2:35
سلام عزیزم خوبیییییییی
اخی عزیزممم دختر خوشگلت بهترهههههههه
بابا هنرمنددددددددد
چه کردی افرینننننن

سلام مرجان جون ممنون عزیزم خوبم
الحمدلله بهتره ممنونم دوست جونی


سمانه مامان ستایش
28 مهر 92 3:38
سلااااام دوست جوووونم
بابا هنرمندچه ژله خوشگلی...چه سالادهاییرو نکرده بودی انقدر هنر داری محبوبه جون
ای جاااانم الینا هنوز خوب نشده؟
میبینم که حساااابی واسه خانواده خودت سنگ تموم گذاشتی و از هر انگشتت 10 تا هنر ریخته
محبوبه جون خدایی تو خونه چطوری میگردی که الینا انقدر از دیدنت تعجب کردهبازم سوژه؟


سلاااااااااااااااام به سمانه نازنینم
دیگههه گفتیم ریا نشه ! قربون تو که اینقدر هوامو داری و هندونه میدی زیر بغلم
نه هنوز خوب نشده واقعا کلافه شدیم سمانه!
نه بابا باور کن واسه خونواده همسری هم کم نمیزارم هیچوقت
حالا!!!! بماند !!!! بابا رفیق الینا کلاً تو کار ِ اغراقه !
سمانه مامان ستایش
28 مهر 92 3:41
خداییی خونه بدون این کوچولوها صفایی نداره...با اینکه بعضی وقتا دلم میخواد با همسری ستایشو بفرستم بیرون،ولی بعد نیم ساعت دلم تنگ میشه و زنگ میزنم بیارش
چه کار خوبی کردی که بدون الینا جون نرفتی به جشن عزیزماگه میرفتی تمام مدت حواست پیشش بود.
واااای داییت از جرثقیل سقوط کردنخداروشکر که اتفاق بدتری نیفتاد براشون


واقعا همینطوره سمانه جون . من که بدون ِ الینا اصلاً حوصله هیچ کاری رو ندارم و مدام حواسم پیش دخترمه...خدا در پناه خودش حفظشون کنه این شیرین عسل هامونو
ینی واقعا خدا بهش رحم کرده ! ممنون عزززززززیزززززم
سمانه مامان ستایش
28 مهر 92 3:42



برای دوست خوبم




مامان احسان
28 مهر 92 8:42
سلام خواهری صبح بخیر خوبی گلم دیشب خوب خوابیدی دیگه خوابت که نمیاد؟


سلام معصومه جون...نه عزیزم اتفاقا دیشب تا 12 مهمونی بودیم بعدش هم اومدم غذا درست کردم و........خلاصه خواب واسه من حرام است گویا!!!
خواهرفرناز
28 مهر 92 8:59
سلام به محبوبه جون
خوبین؟
چه خبرا؟
الهی دورت بگردم ایشالا زود زود خوب میشی
چه جوری دلت اومد پنی سیلین بهش بزنی؟؟؟؟؟
ایشالا دایی محمد هم زود زود خوب بشن
افرین بت مامان فداکار که جشن نمیره
فرنازهم وقتی خونه را ورتب میکنیم میگه چه خبره؟ مهمون قراره بیاد؟یعنی همش فکر میکنه وقدی مهمونداریم باید خونه مرتب باشه

سلام
ممنونم
آخه حالش اصلا خوب نبود اتفاقا همون حالش رو خوب کرد
ممنونم
ا ِ پس شما هم؟!
مامان الینا
28 مهر 92 9:25
ماشاالله چه هنری ! افرین به این مامان هنرمنددختر گلمون چطوره؟بهتر شده؟

ممنونم عزیزم.الینا هم بهتره ممنون
✽ ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت ✽
28 مهر 92 12:10
سلام گرم به مامانی و دخترکِ نازگلکِ شیرین عسلش
خسته نباشی با این مهمونی مفصل چه ژله خوشکلی خوب بود آز اون یکی ژله هم عکس میذاشتی چه غذاهای خوشمزه ای سالادارو ببین چه تزئیناتی هم دارن اون قارچه رو که دیگه نگو منم درصددم یه وقتی یه جایی بکار بیارمش رفته تو فاز المپیک
آخی خدا نکنه چرا گوش درد حتما باد رفته تو گوشش مریضی که دیگه ول کن ما نیست فعلا چادرشو پهن کرده شده همسایه خونه ما هم من و ستایش هم باباش هم درگیر مریضی هست خواهر جون
خسته نباشی کلی درگیر مهمونی رفتن بودی بعدش تمیز کردن خونه خودت ان شالله تنت سلامت باشه کارا انجام میشه
ماشالله من چن روز بود نیومدم تو نت خیلی زود به زود آپ کردی زرنگ خانوم

سلام به روی ماهت عزیزم
اون دیر آماده شد مهمونا رسیدن دیگه نشد عکس بگیرم ازش قارچ ِ المپیکی !
ای بابا امان از این فصل و مریضی هاشخانوادگی؟خیلی سخته خداییش انشاله زودتر خوب شین عزیزم
بس که شما ها آپ نمیکنید من باید جور ِ همتون رو بکشم!!!کلاً دوستان لقب بیش فعال رو به من دادن

ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
28 مهر 92 12:48
سلام به دوست ِ گلممممم
وقت بخیر و خسته ی کار نباشی عزیزم

همین الان اومدم پای نت، هنوز نمیدونم چند تا کامنت دارم، نمیدونم واسم کامنتی گذاشتی یا نه، ولی مطمئنم که گذاشتی.
با کله اولین جایی که اومدم اینجا هست...

اومدم بگم: اگه اون کامنت ِ آخر شبم به دلت نشست، دلیلش اینه که واقعا دلم واست تنگ شده بود و از ته دل واست نوشتم و توی جملاتم روح دمیدم...

راستی، اینجا رو ببین:
http://motherschef.niniweblog.com/post408.php


اااااااااااای جووووووووووونم که اینقدر ماااااااهی عززززززززیزززززززم
واقعا در مورد هم همینطوره از قدیم گفتن آنچه از دل برآید خوش آید
واقعا به داشتن دوست هنرمندی مث تو افتخار میکنم دوست جونی ِ خودم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
28 مهر 92 13:23
چقدر خوب شد که مطالب شخصی رو رمز دار کردم هی از اون وبلاگ ِ مذکور دارن میان ...

تا حالا 6 نفر از اونجا لینک کردن و اومدن و دارن هی مطلب هامو زیر و رو میکنن

بهت استرس دادم؟


استرس اونم در حد تیم ملی
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
28 مهر 92 19:48
آنچه از دل برآید، خوش آید؟؟؟

جدید اومده؟! 2013 ست؟

درستش اینه:

آنچه را از دل برآید/ لاجرم بر دل نشیند...

حالا چون خییییلی دوستت دارم، اکشالی نداره، ازت میقبولم...

خب مهم محتواست دیگه رفیق
ღ مونا مامان امیرسام ღ
29 مهر 92 9:23
اااااااااااااای جان.راست میگی دلمون کلی برای فسقلیها تنگ میشه.
چه جوری بدون بچه هاشون میرن سفر
قربونت برم کاملا مشخصه اصلا حال نداره.امیدوارم خیلی زود حالت خوب شه
اینقدر که مهربونه خانمکوچولومون.امیدوارم خیلی زود داییتون خوب بشن

واقعا ! وقتی هستن میگیم یه دقیقه راحت نیستیم همینکه میرن دلمون واسشون تنگ میشه!
ممنون مونا جون
مامي كيانا
29 مهر 92 10:15
به به مهموني
سور خونه نويي
قيمه بادمجون
همه به كنار ژله آكواريوم رو كجاي دلم جا بدم
بابا هنرمند perfect

چقدر سالادها خوشگل شدن همچين رنگ و روي خوبي دارن

الهي الينا جونم افتاده رو خط مريضي ايشالا كه زودتر خوب ميشه گلم
واي گوش درد نگو كه من خودم چند هفته اي درگيرم
به به هميشه به رقص و پايكوبي

بسی بسیاااااااار به من لطف داری رفیق جونم
پس بگو نبودی؟!مریض بودی؟ خدا بد نده دوست جونم.الان بهتری عزیزم؟
مامی امیرین
29 مهر 92 10:28
منم بدون اینها نمیتونم تو خونه بمونم.
اما تجربه یکی دو ساعتش و داشتم.خونه به سرعت و برق و باد تمیز میشه..مگه نه؟!!!
راستی عزیزم.خیلی از دوستان نی نی وبلاگی میان و به من میگم که کامنت برات گذاشتیم ولی نیست...نمیدونم ایراد از چیه..تو چند پست اخیر 2 تا از دوستان نی نی وبلاگی 8 تا کامنت داده بودن روی هم..همه بعد از 24 ساعت پاک شد..چه خصوصی..چه غیرخصوصی...گفتم اگه شما هم اومدی دیدی کامنتی گذاشتی و ثبت نشده ناراحت نشی..

سمیار جون من دقت کردم کامنتهای طولانیم نمیرسه!!!!
حالا سعی میکنم واسه دوستان بلاگفا کامنت چند کلمه ای بدم
مامان آرسام
29 مهر 92 20:02
سلام کدبانو ژله آکواریوم خیلی قشنگ شده
امیدوارم حال الینا جون بهتر شده باشه

ممنون عزیزم
آره بهتره
مارال - مامان روشا
1 آبان 92 18:27
خیلی ژله ی خوشگلی شده آفرین به این مامان با سلیقه سالاد ها هم که دارن چشمک میزن نوش جونتون


ممنون عزیزم در خدمت باشیم مارال جون
مادر کوثر
6 آبان 92 10:15


چه ژله و سالادی...

آفرین به این مامانی

حتما غذاها هم عالی بوده

عیدتون مبارک


جای دوستان خالی
ممنون عزیزم