الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

عید غدیر و آخر هفته92/8/3

1392/8/4 10:59
نویسنده : مامان
858 بازدید
اشتراک گذاری

این هفته یه شب مادرجون مهری و خاله بابا و عمو احسان و نوه ی عمه بابا که بجنورد دانشجوئه ،اومدن خونمون و شام نگهشون داشتیم، بعدش هم عمه سمیه خونمون بود چون همسرش عمل آپاندیس داشت و شما کلی خوش به حالت شده بودچشمک چهار شنبه شب اداره بابا به مناسبت عید غدیر، خانواده همکاران رو به جشن دعوت کرده بودند، امیر سعید و مامانش (که همکار منه) و باباش (که همکار بابا هستن) هم بودن اولش خیلی همو تحویل نگرفتین اما امیرسعید مهربون یه ماشین اضافه آورده بود و اونو داد به شما و کلی با هم مچ شدین و بازی کردینقلب اینقدر بامزه بود همش میگفت : الینا بیا به هم خوبی کنیم ! خندهبغلقلب

الینا قبل از اومدن امیرسعید

اون شب خیلی شیطون شده بودی و یه جا بند نمیشدی نگرانچند تا از دوستهای مهدت هم اونجا دیدی و خلاصه کلی تو راهرو دویدین و شیطنت کردین و حسابی منو کلافه کردی چشمیه بار هم از بس رو صندلیت وول خوردی و جابجا شدی پات گیر کرد لای صندلی و حسابی منو ترسوندی عزیزم آخبمیرم واست اون شب چند باری بشدت باهات دعوا کردم عزیزم!ناراحت

با قاشق و چنگال میکوبیدی رو میز و میگفتی: غذا ! غذا! غذا ! نگرانخجالت بعد کاشف بعمل اومد اینکارو تو مهد یاد گرفتی!متفکر

امیرسعید خیلی آقا و مهربونه و مدام مراقبت بودبغل با نسرین به این نتیجه رسیدم کاش تو یک مهد بودین تا امیرسعید ازت مراقبت میکردچشمک هر چند که مستقلی و از پس ِ خودت برمیای چشمک

ای جانقلب موقع رفتن میگفت بیا بریم خونه ماقلب شما هم سرتو از ماشین آورده بودی بیرون و بهش میگفتی: خداحافظ دوستمبای بای بزودی میبینمت ! چشمکقلب

عاشق دنیای پاک و پر از مهربونی ِ شما بچه ها هستمقلب

اینم پست آبان91مربوط به شما دوتا وروجک که بصورت اتفاقی هردوتون همین یقه اسکی ها تنتونهچشمک

ادامه مطلب

صبح جمعه سه نفره رفتیم باباامان و یه دوری زدیم قلب

با بابا در حال تماشای گوزن ها و آهوها هستینقلب

بعد رفتیم بیمارستان عمه سمیه و همسرش رو که ترخیص شده بود برداشتیم و پیش بسوی آشخانهچشمک

کلی با محیا و راحیل(دختر ِ دختر خاله ی بابا) بازی کردینقلب

 یه شب که بابا رفت بیمارستان پیش همسر عمه سمیه بخوابه صبحش که از خواب بیدار شدیم دیدم بعععععععله به خودت جیش کردیآخ یهو با استرس از خواب پریدی و گفتی: مامان نمیدونم چی شد شلوارم خیس شد!استرسالان تو ناراحتی؟!استرس

حالا من از دست خودم ناراحت بودم که چقدر خوابالوام و تو رو نبردم توالت (آخه بابا هر شب سه - چهار بار میبردت توالت!) گفتم نه مامان ناراحت نیستم اما باید قول بدی که دیگه تو شلوارت جیش نکنیمشغول تلفن

با خوشحالی میپرسی: آخ جون پس یه کم ناراحتی؟!ابله

========================================================

از اونجاییکه عدس خالی نمیخوری ، تو این هفته واست سالاد عدس درست کردم که خیلی خوشت اومده بود و کلی استقبال کردی ازشلبخند که تشکیل شده از:

یک یا دو پیمانه عدس پخته و چند برگ کاهو و یک عدد گوجه فرنگی و  سس مایونز و یک قاشق غذاخوری ماست (البته خیار هم توش میریزن که من نداشتم نریختم)

اینم یه صبحانه تخم مرغی که "مامان یه فسقلی" ایده دادن بهمونچشمکقلب

الینا و نی نی کوچولو قنداق شده و قایق ، یه روز آفتابی  کنار دریا چشمکعینک

======================================================

بخند ، هر قدر که غمگینی

ببخش ، هر قدر که مسکینی

بگذر ، هر قدر که دلگیری

زندگی اینگونه زیباستقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (55)

مامان احسان
4 آبان 92 10:22
سلام خواهری صبح شما هم بخیر عید شما هم مبارک .چه خوشگل بود این جملات آخر به دلم نشست

سلام عزیزمقابلی نداشت خوشگلم
مامان الینا
4 آبان 92 10:43
وای.......منم این رواز خیلی الینا رو دعوا می کنم خیلی شر شده به خدا دیونه میشم دیشب که باباش به کل از بچه دار شدن شاکی بود ......
ولی خب بعدش کافیه یه خنده بکنه تا واقعا دنیای بچه ها سرشار از سادگی و محبته چقدر خوب بود ما ادم بزرگ ها هم اینطوری بودیم ساده و بی الایش

همسر من همیشه میگه این بنده خدا چه گناهی داره که تو حوصله نداری یا خسته ای؟!!!!اقتضای سنشه و باید بازی و شیطنت کنه! حالا طفلک الینا جز بچه های آروم و حرف گوش کن هستشا!!!واقعا کاش ما خودمون یه کم واسه بچه ها صبرو حوصله و وقت بیشتری بزاریم...
بله واقعا کاش همه ما تو همون دنیا میموندیم و حفظش میکردیم اون سادگی و صفا رو

مریم مامان سروش
4 آبان 92 10:53
پست خوبی بود. حالا تو خونه ما اگه من یه وقت غذا رو واسه فسقلی‌مون تزیین کنم برعکس جواب میده. میشینه کنار و حیفش میاد غذا رو بخوره. نمیذاره هیچکس دیگه‌ای هم به غذاش دست بزنه. ولی بطور عادی همه غذاها رو دوست داره و خیلی راحت می‌خوره.


البته مریم جون الینا هم همینطوره اول کلی باهاشون بازی میکنه و حرف میزنه بعدش من از زبون غذاها میگم : الینا ما خیلی دوست داریم بریم تو شکم شما و شنا کنیم و بازی کنیم و خوش بگذرونیم ...الینا هم واسه اینکه بهشون خوش بگذره میخوردتشوناما بزرگتر که شه نمیدونم چه ترفندی بزنم؟البته الینا هم تقریبا اکثر غذاهارو میخوره اما واسه بعضیا ناز داره خانووم!!!
مامان آیسو وآیسا
4 آبان 92 12:10
عیدتون مبارک عکسهاتونم مثل همیشه عالی بود برا الینا جووون ناز

ممنون عزیزم عید شا هم مبارک
✽ ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت ✽
4 آبان 92 12:33
سلااااااااام به دوست عزیزم
عیدتون مبارک باشه البته تبریک عیدمو با کمی تاخیر پذیرا باش دوستم
به سلامتی خسته نباشی با مهمان داری عزیزم
چه خوب معلومه که به الینا جونی خوش گذشته همرا با این قند عسل آقا امیر سعید مهربون مخصوصاً با این جمله که بش میگفته : بیا به هم خوبی کنیم
نگو که از شیطونی بچه ها اونم تو یه جمعهایی که آدم رودربایستی داره با اونا
ستایش هم از این کارا (جیش کردن ) اون اوایلا زیاد میکرد ولی الان خدا رو شکر بهتر شده
چه عنوانی داره غذای الینا جون
در آخر هم به قول اون قند ِ عسل بیا به هم خوبی کنیم محبوبه جون
خیلی بانمکه

سلام به منصوره عزیزم
انگار تو این دوره زمونه پسرا آروم تر و مهربونتر هستن دوستم!
دوست جونی میشه بگی چیکار کردی که ج.ی.ش کردن رو ترک کرد ستایش جونی؟! آخه معضلی شده واسم!!!
سالاد عدس؟!به قیافه و اسمش نیگا نکن درست کن ستایش گلی حتما خوشش میاد عزیزم

مامان بابای الیسا
4 آبان 92 13:19
قربون دختر ناز و شیطون بلای خودم بشم که حسابی بازی کردی عزیزم

ممنون الهام مهربونم
زهرا مامان ارتا
4 آبان 92 18:12
اخی قربون الینا جون برم که اینقدر نازه چه دوست مهربونی هم داره ایشالاه همیشه جشن وشادی و سلامتی باشه کلی دور و بر الینا جون شلوغ بوده و این چند روز کلی کیف کرده محبوبه جون توهم کلی کدبانوتر شدیا افرین بتو و این همه سلیقه

ممنونم زهرا جون آره دوستم انشاله آرتا جون دنیا بیاد بعد هرکاری که تا حالا حتی طرفش هم نرفتی رو انجام خواهی داد اونم با کلی عشق و علاقه و انگیزه
فرزانه مامان آرین مهر
4 آبان 92 18:39
سلام عیدتون مبارک خدا رو شکر که این چند روز مشغول بودین
شما هم مثل منید دعوا میکنید وبعد عذاب وجدان میگیرید
میبوسم الینای عزیز ودوست داشتنی رو

سلام فرزانه جونآره دعوا میکنم و بعدش خودم ناراحت میشم اما اون شب هم الینا خیلی شیطون شده بود و هم خودم بدلایل فیزیولوژیکی حال مساعدی نداشتم!دیگه گیر داده بودم به اون طفل معصوم
الی مامی آراد
4 آبان 92 21:18
من عاشق مهمونی رفتنم بهتون خوش بگذره همیشه به جشن و شادی باشین عیدتون هم مبارکککککککککک

جای دوستان خالی عزیزم
مارال - مامان روشا
4 آبان 92 22:55
حسابی آخر هفته ی پر برنامه و پر جنب و جوشی داشتید، عکس الینا جونم با اون کلاه شالدار سفید خیلی ناز شده، معلومه از وقتی رفته مهد کودک حسابی به شیطونیهاش اضافه شده نه؟
چه ایده ی خوبی برای عدس خوردن!

بله برنامه ها خیلی فشرده بودممنونم مارال جون بله از وقتی رفته مهد گاهی یه حرکاتی میکنه که نگوووووووووووو! خیلی وروجک شده !!! یه امیرحسین دارن تو کلاسشون گویا خیلی شیطونه الینا هم هر روز که میاد خونه فقط از اون صحبت میکنه اتفاقا تو جشن اون شب بود و الینا با ذووووووووق اومد بهم گفت مامان بیا امیر حسین هم هست!!!رفتم دیدمش از چشای خوشگلش شیطنت میبارید ها!!!!حالا الینا شده مریدش!!!
مارال - مامان روشا
4 آبان 92 23:00
راستی محبوبه جون از آیسان و فرزانه جون خبری نیست خیلی وقته پستی نمیزارند شما خبری داری؟


نه مارال جون خبری ازشون ندارم.اتفاقا هر روز سر میزنم میبینم پست نذاشته تعجب مبکنم آخه خیلی فعاله تو پست گذاشتن! انشاله که خیره و یا سفره یا مهمونی
تاابددونفره
5 آبان 92 1:58
سلام عزيزمخوشحالم که اخر هفته خوبي رو گزروندينبيا خوبي کنيماز دست اين بچه ها..واي که من عاشق اين کارا و حرفاي اليناميعني از شکلکايي که براي قاشق زدنش گزاشتي کاملا درک کردم چه حالي داشتيولي هر وقت يادم مي افته خيلي خندم مي گيره

سلام نسترن جونمیبینی تو رو خدا؟! اینققدر این عالم ِ بچه ها رو دوست دارم...پاک و صادق و بی آلایش و بی حساب و کتاب!منم الان که یادم میاد خنده م میگیره اما اون لحظه اینجوری بودم:
مامی کوروش
5 آبان 92 8:30
فک کن وسط اون جمعیت با قاشق بزنی به میز و بگی غذا ! خیلی با حالی الینااااا جوووونم حتای از تصورشم پودر می شم از خنده !

منم پودر شدم همکار جونی البته از خجالت!
مامي كيانا
5 آبان 92 9:46
اي جان عجب تزئينات تخم مرغي با مزه اي
كيانا فقط زرده تخم مرغ رو ميخوره شايد اگه اينطوري تزئين كنم سفيده ش رو هم بخوره
خيلي خوشگل شدن


نه عزیزم خیلی هم امیدوار نباش الینا هم سفیده تخم مرغ و نمیخوره حتی وقتی تزئین میشه!!!
مامي كيانا
5 آبان 92 9:48
از شر شدن اين روزهاي بچه ها نگو كه من هم كلافه شدم از دست شيطنت هاي كيانا
البته نميشه گفت شيطنت
دخالت تو همه امور خونه
به قول معروف مادرشوهر بازي در مياره
به همه كارهاي من ايراد ميگيرره و حرصمو در مياره
آخي امير سعيد چه مهربونه چه خوب كه مراقب الينا جون شيطون بوده
واي اون زدن روي ميز خيلي بامزه بود وروجك

امااااااااااااان از دست این وروجکای ناقلا
تو کارای خونه هم کار داره؟!!
رو میز زدن بامزه بود اما مزه ش خیلی تلخ بود چون خجالت کشیدم من
پگاه مامان آرتین
5 آبان 92 9:56
عزیزم خیلی بلا شدی به خصوص غذا غذا گفتنت.عاشقتم.به ماهم سربزن عسلکم

مرسی خاله.چشم
منصوره
5 آبان 92 10:15

خیلی نازی دخمل

✽ ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت ✽
5 آبان 92 10:58
سلام صبح بخیر محبوبه جون
والا برای ترکِ کردن (ج.ی.ش) از ستایش کار خاصی انجام ندادم هر دفعه که اینکار را انجام میده بهش تذکر میدم که این کارو نکنه میگه باشه مامانی منشوره
ولی دوباره کارو خودشو میکنه مخصوصاً شبایی که هله و هوله زیاد میخوره مخصوصاً دوغ یا نوشابه آبمیوه واای نگو از نارنگی


منم جدیدا شبها کمتر بهش آّ و شیر میدم تا ببینم چی میشه!
مانی محیا
5 آبان 92 11:18
سلام عزیزم. بووووس واسه این دوتا دوست خوب.. همیشه به مهمونی

ممنونم مریم جون
زهرا مامان ارتا
5 آبان 92 13:36
ممنون محبوبه جون خوبم عزیزم هنوز ژله درست نکردم ولی دوست دارم بعداز زایمانم توی اولین فرصت درست کنم

انشاله بزودی آرتای عزیز رو در آغوش بگیری عزیزم
مامان احسان
5 آبان 92 13:58
دشمنت شرمنده گلم .معصومه سادات خواهرت

عزیزمی

هنگامه
5 آبان 92 22:41
آخی پس الینای ماهم یه دوست مهربون پیدا کرده . اشکال نداره عزیز خاله ، خب خودش که دوست نداشته لباسش رو خیس کنه ....
عزیزم برای اینکه زودتر بخونی :
یادم نیست سلطانزاده برای سن الینا جونم هم مطلبی داشت یا نه ولی یه سرچ بکن البته سایت بیبی سنتر مطالبش خیلی مفیدتره
http://www.professorsoltanzadeh.com/
http://www.babycentre.co.uk/

ممنونم هنگامه مهربونم
مامان بنیتا
6 آبان 92 2:59
خدارو شکر که الینا جونم تعطیلات خیلی بهش خوش گذشته
عزیزززززم چه دوست مهربونی ..جالبه کم پیش می یاد دخترا و پسرای هم سن و سال بتونن خوب باهم کنار بیان
ای جوووووونم خوشگل خانوم گشنش شده بوده و غذا می خواسته
محبوبه جون چه سالاد خوبی درست کردی ...برای منم که میونه ای با عدس ندارم می تونه ایده خوبی باشه

ممنون عزیزم.آخه امیرسعید خیلی زرنگه هر سری یه اسباب بازی میاره میده الینا و کلی باهم رفیق میشن
آره حتما درست کن گلناز جون
مادر کوثر
6 آبان 92 10:06


سلام صبح بخیر

خوبی مامانی؟

دلم یه ذره شده برات

خوشحالم که تونستم بیام و بخونم

ماشالله به این دخمل شیرین

تلگراف داری


به بهببین کی اومده؟!!!!! منم خیلی دلتنگتون هستم عزیزمو هنوز هم امیدورام که برگردی به نی نی وبلاگ
من تلگراف جدید ندیدم دوست جون؟
مادر کوثر
6 آبان 92 10:10
عجب سالاد عدسی

برم برای کوثر درست کنم

کوثر هم حبوبات رو به سختی میخوره مگر اینکه کاملا پخته و نرم باشن


انشاله که خوشش بیاد کوثر جونی ِ ناز خودم ...راستی تولدش هم مبارک دوست جون ِ خودم
مامان احسان
6 آبان 92 10:48



مامي كيانا
6 آبان 92 11:22
ميبينم كه دوست جونمون رفته ولايت
اومدم يه صبح بخير مشتي بگم
جاشون خالي نباشه


بله جاش واقعا خالیه
میبینم خوب باهم تفاهم دارین و ساعت 11 ظهر میاین بهم صبح بخیر مشتی میگین! اشکالی نداره البته مهم نفس عمله و اینکه هر وقت از خواااااااااب بیدار شی بیای اینجا
مونا مامي كيانا
6 آبان 92 12:15
نه عزيزم ما از صبح خروس خون بيداريم ساعت 8 محل كار حاضريم
يخورده كار داشتم نشد زودتر بيام صبح بخير بگم
ديگه برام آرزو شده تا 11 صبح خوابيدن آخه روزهاي تعطيل هم كيانا كله سحر بيدار ميشه و ما رو بيدار ميكنه

ههههههههههههههههی میبینم که تو کمبود خواب همدردیم رفیق
ای جان چه اسم قشنگی : مونا
مونا مامي كيانا
6 آبان 92 13:28
محبوبه جان جسارتا شما تو چه بانكي مشغولي؟


بانک کشاورزی هستم مونا جون
مونا مامي كيانا
6 آبان 92 13:34
دوست خوبم تا فردا خدا نگهدار
روز خوبي داشته باشي
خسته نباشي

خدا پشت و پناهت عزیزم
شهرزاد مامان حسین
6 آبان 92 15:01
الهی. بیا به هم خوبی کنیم. عاشق این دنیای پاک و قشنگ بچه هام.
مامانی. دخترمون پرانرژیه. دعواش نکن شما.

خودم هم خیلی ناراحت میشم وقتی دعواش میکنم آخه دختر خیلی خوب و مهربونیه
مامان پارمیدا
6 آبان 92 16:29
به به وروجکها حسابی جشن اداره رو بهم ریختن انگار زندان بوده رو میز می کوبیدن می گفتن غذا غذا

دقیقا یاد فیلمای زندان و اون کارگرای تو کشتی که واسه غذا میکوبیدن رو میز افتاده بودم
مادر کوثر
6 آبان 92 16:43
تلگراف نرسیده؟؟؟

عیب نداره برو خوصوصی

ممنون عزیزم
arzanigallery
6 آبان 92 20:49
ما تخفیف زدیم.... تخفیف در هنگام خرید اعمال می شه.... صنایع دستی... فقط تا 12 آبان... اگه بخواین می تونین خرید کنید و درب منزل پرداخت کنین. http://arzanigallery.ir
✽ ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت ✽
6 آبان 92 23:12
سلام محبوبه جونم
شبت بخیر عزیزم
گفتم بیام یه سری بزنم ببینم خبریه یا نه
همین خاستم بهم خوبی کرده باشیم
عجب سوژه ای شده این حرفااااااا ها
شده وردِ زبونم


سلام عزیزم .ممنونم که اینموقع بهم سر زدی و بهم خوبی کردی منصوره جون


خواهرفرناز
6 آبان 92 23:24
چه جالب بود
به به کلی شیطونی
قرار با پسر مردم میذاری ؟
کوه را عشقه
چه قدر مامان زحمت کشیدین تزیینات واقا عالیه هوراااااا
افرین مامان جون که یکم ناراحتی

نه بابا اولش همو تحویل نمیگرفتن اما بعدش!!!!!
ممنون عزیزم
سمانه مامان ستایش
7 آبان 92 3:57
سلااااام من اومدم
محبوبه جون خدایی اینطوری شدم از اونهمه نسبتی که تو این پستت نوشته بودیدقیق نفهمیدم مهمونات کیا بودن
شوخی کردم دوستم
ای جاااان چه بامزهبیا بهم خوبی کنیم.
وااااای خیلی باحال بود غذا غذاولی خدایی میدونم کلی خجالت کشیدی دوستم.ولی نمیدونم اون لحظه با اون همه خجالت چطوری تونستی عکس بگیری
آخییی چه بامزه تزئین کردی غذای الینا جونوچه اسمی هم داره "الینا و نی نی قنداق شده....."
خداروشکر ستایش بدون تزئین غذاهاشو میخوره.نمیدونم شاید بزرگتر که شد مجبور بشم مثل شما غذاهاشو جینگول کنم

سلام سمانه جون اتفاقا وقتی داشتم مینوشتم خودم هم اینجوری شده بودم
دیگه از بس لجمو در آورده بود واسه اینکه طبیعی کنم لبخند مصنوعی میزدم و عکس گرفتم ازش اما دوست داشتم ازش نیشگون بگیرم جای عکس!
اون اسم نیستش که ! شرح تصویره از زبون الینا !
البته سمانه جون الینا هم اکثر غذاهارو خوب میخوره اما با تخم مرغ مشکل داره واسه همین واسش تزئین میکنم حالا یه ساعت باهاشون بازی میکنه بعد افتخار میده که بخورتشون
سمانه مامان ستایش
7 آبان 92 4:00
وااای جیشکار خوبی کردی محبوبه جون دعواش نکردی.
خدایی قدر بابای الینا رو بدون دوست جون.
راستی عااااشق اون متن آبی رنگ آخر پستت شدم عزیزم

آره ج.ی.ش !!! اونم رو خوشخواب تخت خودمون
اتفاقا شبایی که باباش نیست ج.ی.ش میکنه! بس که من خوابالوام!ینی باید قدر بدونم؟!احیانا جز وظایفش نیست؟!
قابلی نداشت عزیزم
سارا مامان آرام
7 آبان 92 8:08



مامان احسان
7 آبان 92 8:40
سلام عزیزم ممنون برای شما هم همینطور .اول صبح که حالمو گرفتن حالا ببینیم تا بعد چی میشه .


کی جرات کرده حال خواهر منو بگیره؟!
مامي كيانا
7 آبان 92 8:55
صبح عالي بخير


صبح شما هم بخیر عزیزم
مامي كيانا
7 آبان 92 9:38
آره خوب معايبي هم داره ولي خوبيهاش بيشتره
مثلا اينكه من هر روز بساط يك صبحونه مشتي رو تو دفتر حاضر ميكنم و با هم صبحونه ميخوريم خيلي انرژي مثبت ميگيريم
بعد اينكه از مشكلات كاري هم باخبريم و با هم حلش مي كنيم
همكار بودن با هم باعث شده بيشتر به هم اعتماد كنيم و همو قبول داشته باشيم
ولي خوب معايبي هم داره مثلا آقايون معمولا دوست دارن بعضي از مسايل و مشكلات رو از خانوم ها مخفي نگه دارن و خودشون حل كنن واسه همين خيلي زياد تو كارهاش كنجكاوي نمي كنم
چون تو دفتر جز خودم و كاوه كارمند ديگه اي نداريم مشكلات كمتره............

بابا پس شما سر کار نمیرین که ! میرین پیک نیک و صفا و سیتی !
مطهره
7 آبان 92 10:00
الهی بخورمش با این زبونش



تا ابددونفره
7 آبان 92 10:22
سلام دوست مهربونمبه به چه سااد اشتها برانگیزیایده دوستمونو عشق است اون نی نی عاشق شعرا و جملات زیبا و آموزندتم من والبته خودت

سلام به نسترن عزیزم
اون نی نی (در جریانی دیگهههه!)
ممنونم عزیزم منم خیییییلی دوستت دارم دوست جونی ِ خودم
تا ابددونفره
7 آبان 92 10:23
واااااااااااااای بالاخره ثبت شد

نسترن جون مشکل داشت کامنتونی؟!!!!

مامان احسان
7 آبان 92 10:38
واقعا همینطوره همیشه ما حرف میزنیم و برا خودمون بد میشه برا دیگه خوب .نمیدونم جدیه یا نه .ممنون که به فکرمی ولی نگران نباش من از پس همشون برمیام


عاشق این جسارتت هستم معصومه جون
مهرناز(مامان آرسام)
7 آبان 92 11:02
جوک فیل و مورچه و اون شنا کردن روی زمینت منو کشته آخههههههههههههه الینااااااااااااااا


مهرناز(مامان آرسام)
7 آبان 92 11:04
محبوبه عاااااااااااشق اون تزیینای تخم مرغ آب پزاتم سالاد عدسم عااااااااااااالییییییی

ای جان لطف داری عزیزم
مامان محمدرهام جون
7 آبان 92 16:50
به به چه دوست دانایی داری الینای عزیزو مستقل مناونوقت عکس العمل شما درمقابل سرود غذا غذا غذاغ چی بود محبوبه جونم؟؟درست حدس زدم؟؟اوهووووووم؟؟بچلونش عروسکووووووووووو


چه ترفند جالبی واسه عدس خور شدنش به کاربردی آفرین مامان نمونه.

یعنی مرده ی اون تفسیر تخم مرغیتم رفیققققققق


وای سمانه جون در مجموع نمیدونی اونشب چه بر من گذشت؟!!! البته صد در صد درک میکنی چون خودت یه فسقل باهوش وروجک داری
جالبه از سالاد خیلی استقبال کرد و دو بشقاب پر خورد
تفسیر الینا بود!
مانی محیا
8 آبان 92 8:41
عسیسم.. خیلی وقته عید غدیر تموم شده ها.. پستی؟ عکسی!!! بووووس..

یه پست کوچولو گذاشتم مریم جون...از بس به پستهای طولانی من عادت کردی یحتمل فکر کردی اون پست ثابته!!!
مادر امیرین
8 آبان 92 11:15
وای یه وقتایی منم با این شیطونها میرم جایی که موذبم..ازدست کاراشون کم میارم
چه سالاد خوشمزه ای میشه..حتما امتحانش میکنم.

بچه ها تو شرایط خاص آدمو غافلگیر میکنن واقعا!
حتما بچه ها خوششون میاد نوش جونتون عزیزم

نرگس مامانه باران
8 آبان 92 17:08
سلام محبوبه جونم
ماشالا به این سلیقه چه خوشگل تزیین کردی تخم مرغ رو
ادم دلش میخواد
باران که فقط سفیده میخوره لب به زرده نمیزنه
الهی دورش بگردم خیلی مهربونه به دوستش میگه خداحافظ دوستم

در آخر کلی بوس برای دخملی و مامان مهربونش



سلام نرگس جون
چه جالب الینا فقط زرده میخوره! بیا اشتراکی واسشون خم مرغ بپزیم تا تقسیم عادلانه بشه و چیزی هم هدر نره!
ممنون عزیزم
خانومي
8 آبان 92 20:31
عزيزم همه مطالبت رو خوندم اما واقعا وقت نمي كنم بيام و كامنت بذارم.......بدون هميشه به ياد تو و دختر خوشگل و شيرين زبونت هستم...ميام و ميخونم و لذت ميبرم.واقعا شيرينه اين دختر......
خدا وست نگهش داره

ای جااااانم دوست جونی درکت میکنم روزهای اول بچه داری خیلی سخته اما کم کم بهتر میشه دوستم
مامان محمدفاضل
9 آبان 92 8:04
دلم تنگ شده بود با آرامش بشینم یه سری به وبلاگای مورد علاقم بزنم خوشحالم که همه چیز خوبه روی ماه دختر نازتو ببوس
راستی امروز روز جهانی خانواده است بهتون تبریک میگم

ممنون عزیزم
مامان ایسان
9 آبان 92 8:37
سلام علیکم میبینم که دوستان به یاد ما بودن و احوال پرس

خوبی خانمی دلمان براتان تنگ رفته بود
شما با لحجه مشهدی بخونش
اخه ما مشهدی هستیم البته بابام من خودم بچه ناف تهرونم
ممنونم که جویایه حالمون بودی محبوبه جون

عیدتم مبارک باشه
وای چهرت یعنی دیدنی میشه بعد از شیطونیایه این دخملی غذا غذا خیلی با حال بود
اگه بیای چهره منو ببینی بعد از شیطونیهایه ایسان زیاد به خودت سخت نمیگیری
عزیزم چه سفت دست هم رو گرفتن یه بوهایی داره میادا حواست باشه ناغافل دیدی ...........
سالاد خوبی میشه یه سالاد تو بفرمایین شام دیدم درست کردم خوب بود خواستی درست کن کلم قرمز با انار و سس خیلی مزش جالب بود
این سالاد رو هم واسه خودم حتما درست میکنم
تفسیر این بشقاب تخم مرغت منو کشته اخه نی نی قنداقی خیلی با حال بود
الینا جونموببوس


سلام فرزانه جونپارسال دوست امسال آشنا...کجایی دختر ؟! اِ چه جالب پس اصالتاً مشهدی هستین؟! لهچه تو برم
ممنون که وقت میزاری و اینقدر با دقت میخونی عزیزم
اون سالاد هم حتما درست میکنم به نظر خوشمزه میاد