وزش باد پاییزی!
بادی میوزد....
می توانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی!
تصمیم نهایی با خودِ توست....
سلام به دوستان عزیزم
سلام به دخترم به نفسم به عشقم به همه وجودم
و چه جالب که روز به روز بیشتر دوستت دارم دختر مهربونم
دیروز بابا اومده بود خونه باباجون دنبالت دیده بود خوابی دلش نیومده بود بیدارت کنه! وقتی اومد دیدم تنهاست! خییییییلی ناراحت شدم و بهش گلایه کردم که چرا دختر نازمو نیاوردی؟! تا عصر که اومدیم دنبالت خیلی دلم واست تنگ شده بود عزیزم علیرغم اینکه هوا خیلی سرد شده و بادهای شدید پاییزی هم شروع شده ، رفتیم بازار و لباس و کفش خریدیم برای شما
کفشهاتو همیشه از "ارسی پت و مت" میخریم البته دنبال بوت بودم واست اما هنوز اجناس جدید نرسیده بود ...
=======================
تو مدرسه به مادرجون اینا بلیط تخفیف مینی پارک دادن اما اصلاً فرصت نمیشد که شما رو ببرم بالاخره یه روز با هم رفتیم اما چند تا بلیط مونده هنوز
دوست داشتی مث این آقا پسر از سرسره بری بالا ! طفلک هر چی گفت بزار کمکت کنم اجازه ندادی و گفتی : خودم میتونم!
نقاشی دست
و اما در مورد کلاس زبانت : مهد که فعلا کلاس زبان نداره ! و علیرغم اینکه از موسسه کارن راضی بودیم متاسفانه فقط یه ترم واستون کلاس گذاشتن تو اون مکان و برای ترمهای بعد گفتن باید برین موسسه کیش(شعبه دیگه شون) که وسط بازاره و جای پارک نداره بابا میگه موسسه رو عوض کنیم و بریم جایی که جای پارک داشته باشه و مجبور نشیم تو هوای سرد دخترمون رو مسافتی پیاده ببریم حالا ببینیم چی میشه؟!
==========================