الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

محرم92

1392/8/25 8:36
نویسنده : مامان
1,314 بازدید
اشتراک گذاری

محرم امسال هم طبق روال سالهای قبل تو مراسم عزاداری بانک شرکت کردیملبخند

( جدیداً از رو کارتون  "دودو " یاد گرفتی ادای میمون رو درمیاری متفکر یه نمونه ش تو عکس بالامنتظر زبان)

 

فدات شم که کلی سینه زنی کردی و کلی هم تو کارها کمک کردی عزیزمقلب

بغلبغلبغل

گلن پرتینیشخند رو هم با خودت آورده بودی و اونجا خوابوندیش

عکس پایین رو هم خودت ازش گرفتیچشمکبغل

بعد از اتمام مراسم نوحه خوانی با صدای بلند میخوندی : " عاشق شدم ، عاشق شدم " تعجب همکارا هم گیر داده بودن بهت که الینا عاشق کی شدی؟!نیشخند

تو هم گفتی : عاشق ِ مامان ِ عسل ِ خودم!از خود راضی

گفتم :مامانی بگو عاشق امام حسین شدملبخند

گفتی : نه من امیرحسین و دوست ندارم اون همش تو مهد شلوغ میکنه میگه جای ِ من نشین ! ابله

===================================================

پیرو مریضیهای مکررت و سرفه های شدید دوباره بردیمت دکتر و ایشون تشخیص داد که اصلا سرفه های شما از عفونت نیست و حساسیته!ناراحت خیلی ناراحت شدم آخه اینهمه مدت با یه تشخیص اشتباه کلی آنتی بیوتیک بهت دادیم و کلی لاغر و ضعیف شدی و از بس بدنت خشک شده بود یبوست شدی و هر شب تا صبح کلی گریه میکردی و من و بابا همش بالا سرت بیدار بودیم و غصه میخوردیم ناراحت الان مقداری بهتر شدی و یبوستت هم با خوردن روغن زیتون و گلابی و...کمی بهتر شده...و دکتر تا اطلاع ثانوی خوردن هر گونه لبنیات و انگور و انار را واست منع کرده دقیقا همون چیزایی که خیلی دوست داریخیال باطل اما فدات شم که اینقدر فهمیده هستی و با یه بار توضیح دادن که فعلا نمیشه اینا رو بخوری ، قبول کردی  عزیزمبغل

=====================================================

سه شنبه شب رفتیم خونه مادرجون مهری

عمو احسان داشت نماز میخوند محیا پرید روش و تو هم دنباله روی محیا زبان

===============================================

شب برگشتیم خونه صبح زود عمه سمیه تماس گرفت گفت حال مادرجون خوب نیست و آوردنش بجنورد و بیمارستان بستری شدناراحت

شبِ تاسوعا و عاشورا من بیمارستان پیش ِ مادرجون بودم تا عمه ها بتونن واسه سالگرد باباجون برن سر ِ مزارشون.

یه خانوم هم اتاق مادرجون بود که علیرغم اینکه 4 تا پسر و 4 تا دختر داشت شوهرش همراهش بود ! ناراحت و کلی التماس کرده بود تا بزارن شب اونجا بمونه آخه اونجا اتاق زنان بود و اومدن از ما رضایت گرفتن که اگه مشکلی نیست این بنده خدا امشب بیمارستان باشه! آقای مهربون و خوش صحبتی بود و وقتی ازش پرسیدم چرا هیچکدوم از بچه هاتون نیومدن گفت : آخه همشون مشغله دارن و نتونستن بیان ! یه لحظه دلم سوخت ! واقعا پدر و مادرها هیچ توقعی از بچه هاشون ندارن این همه سال زحمت بزرگ کردنشون رو کشیدن حالا تو این شرایط از 8 تا بچه حتی یکیشون نیومده بود اونجا!ناراحت

 خدا همه زن و شوهر ها رو واسه هم حفظ کنه قلب چون بچه ها بالاخره و خواه ناخواه  میرن!خیال باطل میرن دنبال سرنوشتشون قلبو دوباره فقط زن و شوهرا هستن که واسه هم میموننقلب

=====================================================

جمعه شب عمه ذکیه که برای عیادت مادرجون اومده بودن ، واسه شام اومدن خونه ما

 

هر وقت ساغرو میبینی کلی نی نی میشی و ادای بچه هارو در میاریابله

====================================================

           

تک دخترم! تاج سرم! من و بابایی بی نهایت دوسِت داریم و عاشقتیم عزیزم قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (35)

مامان ایسان
25 آبان 92 9:12
عذاداری هاتون قبول باشه فدایه اون رو انداز عروسکت شم این کلمات انتخابی الینا حرف نداره انشاالله حساسیتشم گذارا باشه و دخملیمون بتونه هر چیزی رو که دوست داره بخوره بنده خدا عموییاخی دلم واسه اون اقاهه سوخت انشاالله همسرش زود خوب بشه حالا بچه ها برن پی زندگیشون خدا کنه شوهرامون به این سن رسیدیم این طوری ازمون پرستاری کنن
مامان
پاسخ
ممنون عزیزمهمیشه دستمال کاغذی میندازه رو عروسکاش هههههههههی روزگار! آمین
ندا
25 آبان 92 11:25
افرین به تو عروس خوب و مهربون واقعا افرین
مامان
پاسخ
مامي كيانا
25 آبان 92 12:00
سلام به روي ماه دوست گلم ميگم الينا جون بالاخره رضايت دادن اين كاپشن خوشگله رو بپوشن خيلي بهش مياد به قول كيانا تريپش منو كشته اي جانم ساغرو انگار داره ترشي ميخوره لباشو چه غنچه كرده با ديدم اون عكس همون زن و شوهر وفادار به هم دلم خيلي گرفت يعني بچه ها اينقدر گرفتار ميشن امروز اصلا حالم خوب نيست صبح رفتم يه سر پيش بابا و مامانم و بابام حالش خوب نبود از اينكه تو چند روز تعطيلي ساري نبودم و نتونستم ببينمشون خيلي ناراحت بودم و عذاب وجدان داشتم چطور آدم ميتونه به همين راحتي مشغله روزانه رو بهانه اي كنه واسه سر نزدن به پدر و مادر اون هم تو همچين موقعيتي چه كار خوبي كردي پيش مامان مهري موندي اجرش رو حتما ميگيري اي شيطون اين قضيه رو كول رفتن موقع نماز يادآور خاطرات كودكي ما هم هست چقدر من از اين كارها كردم پس بيماري الينا جون حساسيته من هم امروز بعدظهر بايد كيانا رو ببرم دكتر خيلي وقته سرفه مي كنه از كجا فهميد حساسيته؟ آزمايش گرفت؟ عزاداريهاي مامان و دختري هم قبول
مامان
پاسخ
سلام مونای عزیزم که همیشه با کامنتهای خوشگلت شرمنده میکنی منومونا جون کاپشن رو هنوز هم دوست نداره و بزور تنش میکنم عزیزم انشاله خدا پدر مهربونتون رو شفا بده همه مریضها شفا پیدا کنن آمین ممنون عزیزم شما هم اینکاره بودی عایا؟! آزمایش نه! یه رادیولژی از سینه ش نوشت.حتما ببر دکتر کیانای عزیزمون رو تا اوت نکرده قضیه
✽ ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت ✽
25 آبان 92 12:35
سلام وقتی برام کامنت گذاشتی مشغول گذاشتن پست جدید بودم اومدم وبت دیدم چه جالب عنوان پست شما هم مثل ماست بسی مسرور گشتم بعد میام پست جدیدتو میخونم برم برم احضارم کردن آقای رئیس
مامان
پاسخ
سلام دوستمچه جالب تفاهمو داری ای بابا امان از دست این رئیسا
تا ابددونفره
25 آبان 92 12:35
سلام سلام به دوست خوبمعزاداری هاتون قبول باشه عزیزمماشالا چقد قشنگ کمک می کنه نازیگلن پارتیاینم معنی خاصی دارهعاشق شدم امیر حسین نهاز دست الیناعزیزم پاییزه و حساسیتاش دیگه چه می شه کردبله فقط زن و شوهرن که برا هم می مونن.8تا بچه با یکی هیچ فرقی نمی کنه.فقط زحمتشونو کشیدهبنده خداایشالا حال مادر جون زودی خوب بشهعزیزم خدا تا ابد واسه هم نگهتون داره با دل خوش و سلامتی
مامان
پاسخ
سلام به نسترن عزیزمممنونم عزیزمگلن پرتییک اسم ترکیه و بابام اولین بار به الینا گفت و ازاونموقه اسم این عروسک شد گلن پرتی! ینی عروس پارچه ای نسترن جون اون شب که ساعت 10 شب بهت اس دادم بیمارستان بودم و این عکسو گرفتم چون یادِ شما افتادم که گفتی فقط زن و شوهرا واسه هم میمونن و قضیه "تاابد دونفره" و کاملا حق با توئه عزیزم
مانی محیا
25 آبان 92 12:36
قربونش برم ادای میمون در میاره.. جشن..بانک. عروسی...بانک...عزاداری ... بانک.. خوبه گلن خوشگله. عروسک داداشی محیا که آبروریزی و همه جا باهاشه خوب شده ایشالا الینا جون؟؟؟ من تا مجبورنشم آنتی بیوتیک نمیدم آخی... من هم بودم جیگرم آب میشد اما به خانمه حسودیم شد.خوشبحالش با این شوهر فداکارش
مامان
پاسخ
همین میمونو فقط کم داشتیم خرد و خوراک..بانک.وبگردی..بانک.و صد البته کللللللللی کار ..بانک ههههههههی مریم جان خدا از این شوهرا نصیب هر کسی نمیکنه
تا ابددونفره
25 آبان 92 12:37
می بینم که بالاخره الینا جون راضی شد کاپشنشو بپوشهچقدم بهش می یاد
مامان
پاسخ
وای بیچاره مون کرده ینی هر سری باید بزور تنش کنم همش غر میزنه میگه من دسش ندارم و آستینش تنگه! ممنون عزیزم
ღ مامان ِ آینده یه فسقِـلی ღ
25 آبان 92 14:49
آفرین به الینا جون... یه کم کار دارم... سر فرصت مناسب، میرسم خدمتتون...
مامان
پاسخ
عزیزم الان که دارم کامنت رو تایید میکنم ، فرصت مناسب رسیده و شما یه کامنت خوشگل واسم فرستادی دوست جونم راستی چه خبر؟امروز سبزی نخریدی؟
ღ مامان ِ آینده یه فسقِـلی ღ
25 آبان 92 20:42
الهییییییی چه باحال داره دستمال میگردونه... ماشششششالا ههه... پتوی ِ عروسکه، دستمال کاغذیه؟! چه بامزهههه... بابا عاااااااااااااااااااااااااااشق جریان ِ امیرحسین خیییییییییییییییییییییییییلی ! بنده خدا عمو احسان اِ واااای...امیدوارم مادر جون حالشون بهتر بشه... عززززززیزم.. دوست جوووووونم... شب ِ تاسوعا و عاشورا اونجا بودییییییییییییییی موهای ساغر رو ببین.... یکیش رفته بالا، یکیش اومده پایین الینا جوووون.... مامانیت تو رو دوست داره، منم خودتو مامانیتو.
مامان
پاسخ
خودم خیلی لذت بردم وقتی کار میکرد الینا امیرحسین عزیزم ممنون از دعای قشنگتانشاله خدا همه مریشضارو شفا بده آره موهای ساغر خیلی بامزه بود اتفاقا خواهر شوهرم هر چی گفت بزار موهاشو درست کنم من گفتم نه همینجوری بانمکتره(پیرو علاقه وافر اینجاب به عکسهای هشلهفت) عززززززززززیززززززززززم ما هم خیلی دوستت داریم دوست جونیِ مهربون خودم
سعیده ، مامان هومان
25 آبان 92 23:14
آخی عزیز دلم چقدر خوبه که شما توی مراسم کمک هم کردی /چقدر دلم برای اون آقای مهربون سوخت و شما هم دعای خوبی کردی / ساغر کوچولو هم خیلی شیرین و خواستنی بود مث الینا جون
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم سعیده جون هر کار میکنم آدرس وبت باز نمیشه واسم؟! میشه آدرستو دوباره واسم تایپ کنی شاید جایی رو اشتباه میکنم من!
مارال - مامان روشا
26 آبان 92 0:53
عزا داریتون قبول باشه، از شما هم قبول باشه الینا جونم آخر نگفتی عاشق کی شدیا آخی این فسقلی هنوز خوب نشده، روشای من هم بعد از یک هفته سرماخوردگی دکتر گفت دیگه باقی سرفه هایی که میکنه حساسیته و بهش داروی ضد حساسیت داد و خدارو شکر خوب شد خداوند مادرجون رو هم شفا بده و امیدوارم خیلی زود بهتر بشن عجب فرزندان مهربونی! وای خدا این ساغر کوچولو چه نازه خدا حفظش کنه
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم همین دیگه واسه رد گم کردن گفت عاشق مامانم شدم خدا همه بچه ها رو در پناه خودش حفظ کنه و هیچوقت مریض نشن ممنون مارال جون واقعا دیدن صحنه های اینچنینی رقت انگیزه!
آناهیتا مامانیه آرمیتا
26 آبان 92 3:58
عزیزم خداهمیشه نگهدارت باشه گلم که انقدرکمک کردیعکسی که آقای عمودارن نمازمیخونن خیلی بانمکه بنده خدا امیدوارم حال مادرجون خوب شده باشه و همچنین موافقم محبوبه جون واقعاپدرومادرهابی توقع هستن نسبت به بچه هاشون وبه نظرمن درست نیست بایدتوقع داشت وعادتشون دادکه مسولیت پذیرباشن دربرابروالدینشون همونطورکه والدین مسولیت پذیرهستن ... عکس آخرهم که خیلی نازه الینای دوست داشتنی
مامان
پاسخ
آناهیتا جون باهات موافقم اما کار سختیه و به نظرم هیچ پدر و مادری دلش نمیاد به بچه ش بگه از من مراقبت کن!اما خب اونا باید خودشون بدونن که چقدر نیاز هست بهشون تو این شرایط
مامي كيانا
26 آبان 92 9:13
سلام عزيزم صبحت بخير دوستم خصوصي داري گلم
مامان
پاسخ
سلام مونا جونچشم
✽ ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت ✽
26 آبان 92 9:21
سلام صبح زیباتون بخیر
مامان
پاسخ
سلاااااااااااااااام به دوست باوفا و مهربونم
✽ ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت ✽
26 آبان 92 9:33
سلااااااااااااااام دوست جونی خوبم عزاداریهاتون قبول چقدر هم ژستش شکل میموناس عجب کارهایی میکنند این وروجکا دستمال تعارف کردنشو ببین عزیزززززززم پس شما هم با نوحه خوانی الینا جون درگیر بودین محبوبه جون سرماخوردگی بچه هامون همش مال محیط مهد کودکه چون من هفته گذشته 2 شنبه و 3 شنبه ستایشو گذاشتم خونه مامانم اینا چارشنبه و پنجشنبه و جمعه هم که تعطیل بودیم خوبه خوب شده بود اما دیروز که دوباره اومد مهد ظهر توی سرویس دوباره آبریزش بینی و عطسه هاش شروع شد مطمئن باش اگه تو خونه باشن هیچ اتفاقی براشون نمیافته این عموی الینا جونه من فکر کردم باباشونه خیلی شبیه همسری شماست به بهههههههه چه عروس فداکاری باید خواهر شوهرهای عزیز قدر یه همچی عروسی رو بدونن اجرت با ابا عبدالله از شوخی گذشته نگهداری از بیمار خیلی ثواب داره این عکسو دیدم خیلی بغضم گرفت خدا حافظِ همه پدر و مادرا باشه
مامان
پاسخ
سلام منصوره جونعزیزم ممنون از اینهمه وقتی که میزاری در مورد مهد هم حق با توئه ولی چه میشه کرد ! همسر میگه بزار از بس بره تا بدنش مقاوم شه خب مث اینکه داداشن دیگههههههالبته به نظر من همسرم خوشگلتره ینی با این کامنت مطمئنم الهام آنلاین میشه و کامنت میده ها عزیزم اینکارو واسه همسرم کردم و توقعی ندارم که ازم تشکر کنن و همونطور که خودت گفتی نگهداری از بیمار ثواب داره آمین
مامي كيانا
26 آبان 92 9:48
تنها كاري كه از دستمون برمياد شاد نگه داشتن اوناست ديدن نوه ها و شيطنتهاشون هم خيلي براشون جذابه اميدوارم مادر جون مهري هم سلامت باشن و واقعا وجودشون بركته
مامان
پاسخ
واقعا وجود بزگترها تو هر خونواده ای برکته خدا حفظشون کنه
مامي کوروش
26 آبان 92 10:03
عزيزم اسم اين عروسک چقد سخته خووو ! واي يعني پکيدم از دستش و شکايتش از اميرحسين !
مامان
پاسخ
همکار جونی شما دیگه چرا؟ اسم ترکیه ! از همسرتون بپرسید معنیشو میگه بهتونشاید هم کوروش جونی بدونهوالا بخدا از اون فسقل شیرین زبون مافوق ِ باهوش بعید نیست
مامان کیارش
26 آبان 92 11:28
آخی عزیزم چقدر دلم واسه این پیرزنه سوخت با اینکه خودم توی بیمارستان کار میکنم و مدام از این دسته از آدما رو می بینم
مامان
پاسخ
اتفاقا این چند روز مدام با خودم فکر میکردم چه شغل سختیه واقعا
تاابددونفره
26 آبان 92 12:33
سلام عزيزمکامنت بي نام و خصوصي نداشتم.شايد نرسيده
مامان
پاسخ
دوباره فرستادم عزیزم
تاابددونفره
26 آبان 92 12:39
راستي زير سر و روي گلن پارتيو که دستمال گزاشته خيييييييييلي باحالهکلي دلم غش رفت براش
مامان
پاسخ
همیشه همینطوره زیر سر و روی همه عروسکهاش دستمال کاغذی میزاره
رادمهر و مامان
26 آبان 92 12:59
عزا داریهاتون قبول. انشالله خدا همه رو سالم نگه داره و مریضها هم خوب بشن ممنون عکس پیرمرد کنار تخت همسرش رو خوب کردی گذاشتی ببوس الینا خوشگل رو
مامان
پاسخ
بله گفتم یه تلنگری بشه واسه هممون
آتنا مامانیه روشا یدونه
26 آبان 92 15:49
عزاداریتون قوبل باشه و استجابت همه دعاهاتون
مامان
پاسخ
ممنون آتنا جون
مامان الینا
26 آبان 92 16:28
الهی قربون این دختر باشعور و مهربون بشم مامانی خدا خیلی دوست داشته که همچین فرشته ای بهت داده انشاالله بهتر بشه راستی از بخور براش استفاده کردی؟
مامان
پاسخ
شما لطف دارین خانم دکتر واقعا همه بچه ها یه نعمت و فرشته هستن که خدا بهمون عطا کرده بخور میزارم واسش اما بخور گرم! دکترش گفت از بخور سرد استفاده کنیم
مريم مامان كيارش و هلنا
26 آبان 92 17:13
سلام سلام صد تا سلام به اين خانوم كوچولو كه حسابي خوردنيه واقعا هم همينطوره زن و شوهر براي هم مي مونن و بچه ها ميرن سراغ زندگيشون
مامان
پاسخ
سلام به مریم خانوم مهربونبله واقعا همینطوره
تا ابددونفره
26 آبان 92 18:37
عزیزم خصوصی
مامان
پاسخ
ندا
26 آبان 92 19:01
چه پاسخهای کوتاهی
مامان
پاسخ
عززززززززززیزززززم گریه نکن آخه در قبال اون کامنت فقط خجالت کشیدم چون ازم تعریف کرده بودی وگرنه خودت که میدونی چقققققققققدددددددددددددددررررررررر دوووووووووووووسِت دارم و دوست دارم زودتر همو ببینیم و یه دل سیر حرف بزنیم با هم
شهرزاد مامان حسین
26 آبان 92 22:13
این عکس نماز خیلی بانمکه. ای جونم. عروسکشو!!! . عاشق مامان عسل خودم! فکرک نم مامانشو از ذوق فرستاد به عرش اعلا
مامان
پاسخ
دقیقا شهرزاد جون خیلی لذت بردم و البته کمی هم دلم گرفت ! با خودم فکر کردم روزی میرسه که دیگه شخص دیگه ای تو ذهنشه و عاشق اون میشه خب البته تا بوده همین بوده و ما خودمون هم همینطور بودیم دیگه
★ مامان آینده یه فسقلی ★
26 آبان 92 23:54
اایششششششش این چه حرفایی بوده رفتی پشت سر من زدی؟!!!!! واقعا که از همه توقع داشتم جز تو... باید توی رابطه دوستی با شما، یه تجدید نظری کنم.... عمرا اگه ببخشمت محبوبه خانوم. دیگه پشت گوش ت رو دیدی، منم دیدی! . . . . . . . . ههههههه چی شدددددد؟! اعصابت خورد شد، صبح اول صبحی؟! همش شوووووخی و دروغ بود. فقط میخواستم اذیتت کنم .... صرفا جهت خنده حالا بیا بغلممممم
مامان
پاسخ
با شناختی که ازت دارم مطمئن بودم به تهش برسم قضیه سرکاریه دیگهههههه رفیق ِ مهربون خودم رو نشناسم که نمیشه
مامان روژینا
27 آبان 92 0:38
سلاااااام دوست جونم وای یعنی الان انتظار داشتم بعد از این مدتی که نبودم هزارتا پست جدید گذاشته باشی ولی دیدم نخیر فقط یه پست نخونده دارم و دوستمم تنبل شده یه ذوقی کردم که نگو حالا از این حرفا گذشته باید بگم عزاداریهاتون قبول باشه عزیزم مخصوصا عزاداری اون خانم خوشگله وای چقدر دخملت نمکه با این حرفاش که از امیر حسین خوشش نمیاد آفرین چه عروس خوبی من به داشتن چنین دوستی افتخار میکنم هرچند که قسمت نشد فامیل بشیم ولی همین دوستی از راه دورم قبول داریم مطمئن باش از دعای مامان مهری بی نصیب نمیمونی حالا الان حالشون چطوره؟ وای چقدر بچه های این زمونه بی معرفتن چقدر دلم برای اون خانم و اقا سوخت ساغر و ببین ووووووییییی چه نازه وای بیچاره عمو چقدر قبل از رکوع استرس داشته که ایندفعه نوبته کیه بپره بالا دلم براتون یه ذره شده بود
مامان
پاسخ
سلام بهار جون.از ناراحتی ِ اینکه شما نیومدی اینجا پست جدید نزاشتم اصلا هم فکر نکن که شوخی کردم مادرجون مهری بهترن اما هنوز ترخیص نشدن،ممنون بهار جون حالا جالبه ما بجای اینکه جلوی بچه ها رو بگیریم میخندیدم و عکس میگرفتیم اون بنده خدا اصلا نفهمید چی خوند؟!
مامان احسان
27 آبان 92 8:55
سلام گلم ما برگشتیم .عزاداریهاتون قبول .امیدوارم حال مادر شوهر گرامی هم زودتر خوب بشه بنده خدا چقدر اذیت میشه .خودت که خوبی ایشالله .الینا هم پس مثل احسان حساسیتی شده خیلی مراقبش باش از عطر و ادکلن و کرمهای بودار هم استفاده نکن همینطور از پتو های کرک دار که وقتی تکونشون میدی کرکشون بلند میشه توی هوا .خلا صه خیلی مراقبش باش میبوسمت گلم
مامان
پاسخ
سلام عزیزمخوش اومدی زیارت قبولممنون گلم ممنون از راهنماییهات عزیزم
مامان آیسو وآیسا
27 آبان 92 13:15
ای قربون گل دخمل ...چه عکسهای نازززززی... من اون اقاهه رو دیدم گریم گرفتبدم میاد از دختر پسرهایی که اینجورین... این ساغر خانوم چقدر خوشمزه است قربون اون کمک کردنت عسل خانووووووووووم
مامان
پاسخ
ممنون عزیزمبله واقعا تاسف باره
مطهره
27 آبان 92 13:27
انشالا همه مریضا شفا بگیرن...غصه خوردم
مامان
پاسخ
انشاله...منم خیلی ناراحت شدم
مهرنوش مامان مهزیار
28 آبان 92 10:45
عزاداری هاتون قبول باشه عزیزم. انشاا... خدا همیشه پشت و پناهت باشه عزیزم. دختر بهداشتی رو عشق است.رختخواب دسمال کاغذی
مامان
پاسخ
ممنونم مهرنوش جون
♥ مینا مامان ثمین سادات ♥
7 آذر 92 2:12
سلام عزیزم خوبید تبریک میگم بابت وجود فرشته نازنین ودوست داشتنیتون وهمچنین این وبلاگ زیبا که با قلم با احساس و افکاری پر از عواطف شمما مامان مهربون داره نوشته میشه خدایا وقتی مطلب مربوط به اون پیرمرد خوندم خیلی متاسف شدم شما هم که اونقدر با احساس نوشته بودید که بخودم گفتم من برا پدر مادرم چکار کردم عزیزم خیلی زیبا مینویسید اگه اجازه میدید لینکتون کنم فقط بهم خبر بدید ممنونم
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم لطف داریخواهش میکنم باعث افتخاره
الهه مامان روشا جون
13 دی 92 0:42
عزاداری هاتون قبول. آفرین به الینا جونم که تو مجلس کلی کمک کرده. وای مردم از خنده با ماجرای امیرحسین و امام حسین الهی بگردم ناراحت شدم به خاطر الینا جونم.البته محبوبه جون خیلی وقتا این الرژی ها گذراست ولی باید رعایت بشه که اوت نکنه.یه دوره ای این چیزایی که منع شده رو نخوره ایشالا برطرف میشه. بنده خدا عمو احسان فکر کنم بیشتر از اینکه حواسش به نماز باشه حواسش به این بوده که بچه ها نیفتن. راجع به عکس اون خانم و شوهرش نمیدونم چی بگم.فقط به نظر من هر آدمی باید پیش خودش اینطور فکر کنه که منم یه روزی پا به سن میذارمو دوست دارم بچه یا بچه هام کنارم باشن اونوقت به درگاه خدا خجالت نمیکشم؟ الان ما داریم در برابر بچه هامون امتحان میشیم در مورد ادبشون تربیتشون آموزششون و ... اما بعدها این بچه های ما هستن که در برابر ما امتحان میشن . خدا آخر و عاقبت همه مونو ختم به خیر کنه و همه رو به راه راست هدایت کنه.
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم کلی کاری شده دخترم اتفاقا متوجه شدم وقتی لبنیات میخوره بیشتر سرفه میکنه واسه همین وقتی سرفه میکنه لبنیات کمتر میدم بهش دقیقا همینطور بود منم با حرفهات موافقم عزیزم اما کلا سبک زندگی ها و روابط داره تغییر میکنه الهه جون