شیرین زبون
سر سفره بهت میگم : الینا سیر شدی؟
میگی: نه ، پیاز شدم !
======================================================
با خودم آورده بودمت بانک ، بعد چند لحظه دیدم نیستی! دنبالت گشتم دیدم رفتی تو سرویس و شلوار و شورت و جوراب و کفشهاتو درآوردی گذاشتی رو صندلی و میخوای بری توالت یه جیغ بنفش ِ در گلو خفه شده و از کاسه چشم بیرون زده ! کشیدم و گفتم : این چه کاریه ؟! میدونی اینجا چقدر کثیفه ؟! چرا منو صدا نزدی ؟!
خونسرد بهم میگی: مامان جون ، عزیزم ! چرا داد میزنی ؟ گوشم کر شد ! نباید داد بزنی باید آروم بگی الینا جون! عسلم! اینجا کثیفه شما نباید لباساتو در بیاری !
قابل توجه فریما جون پیرو این پست !
====================================================
بابا داشت حساب کتاب میکرد و هی افسوس میکشید که چقدر قسط داریم! داشتم بهش دلداری میدادم ، ( ) واسه اینکه کم نیاری پریدی وسط میگی : باباجون خوشگلم ، اشکال نداره ، دنیا که به آخر نرسیده !!!
بابا میگه تا تو رو دارم چه غم دارم
عـــــــــــــــــــــزیــــــــــــــــــــــــــزمونی بخدا
=====================================================
با هم رفته بودیم بیرون خواستم دور بزنم یه ماشین پشت سرم بووووووووووووق زد هول شدم بهم میگی : مامان جون اصدن نگران نباش! یه نفس اَبیق !!! بکش و آروم دور بزن!
پ.ن:
از دیروز هم تب کردی و هم سرفه میکنی دیشب تا صبح پاشویه میکردمت عزیزم قربونت بشم اینقدر مهربونی تو اوج مریضی هم شیرین زبونی میکردی و قربون صدقه ی من میرفتی و همش ازم تشکر میکردی...فدات شم من مامانتم هر کار کنم وظیفه ست...با جون و دل ِ .... جگر گوشه من احتیاج به اینهمه تشکر نیست قربون تو و این مهربونیهات برم من
انشاله زود خوب میشی دخترک ناز و شیرین زبونم...