تهدید از نوع الینایی
گاهی بدلیل اقتضای سنت میفتی سر دنده لج
میگم : الینا بریم بازار میخوام واست یه کفش جدید و خوشگل بخرم
میگی: نـــــــــــه ! من نمیام بازار ! کفش تازه هم نمیخوام. کفش کهنه و پاره و زشت بخر واسه من !
======================================================
میگم : وای که چقدر دختر من ناز و مودب و مهربونه
میگی : نخیرم ! دوست ندارم ناز باشم ! دوست دارم بدتربی (بدترکیب) و بی ادب باشم ! مهربونم نیستم !
=======================================================
هر وقت بابا میره بیرون بعد نیم ساعت بهونه شو میگیری و مدام میگی دلم واسه بابای خوشگلم تنگ شده زنگ بزن بیاد خونه
میگم : مامانی مگه با من بهت خوش نمیگذره؟
میگی: نه با بابای قشنگم بهم خوش میگذره آخه بابا شهربازیه!!! ( از بس که از سر و کول بابا بالا میری و ازش سواری میگیری )
از بابا پرسیدم وقتی منم نیستم اینقدر سراغمو میگیره؟ گفت : نه حتی یه بار هم نمیپرسه مامان کجاست؟ !!!
======================================================
قدیما یادمه وقتی بچه کار بدی میکرد مامان و بابا تهدید میکردن که میریم یه بچه دیگه واسه خودمون میخریما
تو این دوره زمونه قضیه عکس شده هر وقت از دست من و بابا ناراحت میشی ،تهدیدمون میکنی که : برین واسه خودتون یه نی نی دیگه بخرین! من بچه تون نمیشم!
(عکس مربوط به دیماه - باشگاه بانک)
=======================================================
پ.ن:
در این ایام ، مانند اکثر ایرانیان عزیز زندگی ما هم افتاده روی دور تند!البته بدلیل اینکه بنده تا به حال مشغول کار پایان نامه یا بهتر بگویم شاهنامه بودم(چرا که مانند شاهنامه پروسه ای داشت بس خطیر و طولانی و در انتها به واقع دیدم که شاهنامه آخرش خوش است!) سرعت دور تندمان معادل سرعت نور برآورد گردید
خلاصه ...
مشغول تمییزکاری خونه و خرید عید هستیم یه لیست بلند بالا از کارها تهیه کردم و دونه به دونه دارم تیک میزنمشون ینی انجام شد اما نمیدونم چرا به ته لیست نمیرسم!
- دوره دایی ها این ماه نوبت ما بود که با کمی تاخیر پنجشنبه شب برگزار شد که با حاشیه هایی همراه بود که در پست بعد خدمتتان عارض خواهیم بود