دختر هیجان زده من
پنجشنبه شب دوره دایی ها خونه مهدی (پسر دایی ِ من) بودیم کلی با ماهان و شایان بازی کردین
جمعه بابا رفت آشخانه و من و شما موندیم خونه و مشغول تمییزکاری شدیم (خانه تکانی ِ به مناسبت پایان تابستان و آغاز پاییز)
شنبه طبق معمول اکثر شنبه ها غذا نداشتیم و چی بهتر از این که اولین روز ِ مهد رفتن شما بهانه ای شد برای رستوران رفتن ِ ما
ماشاله به انرژی ت که بعد از غذا گیر دادی بریم پارک و مجبور شدم یه ساعتی ببرمت بازی کنی بابا هم راااااااااحت تو ماشین خوابید
ادامه مطلب
الینا: مامان لطفا برام آب بیار !
مامان : عزیزم ، خودت برو بخور
الینا : من پادشاهم ! پادشاها که کار نمیکنن تو سرباز منی زود باش برو آب بیار !
پادشاه خونه ما در ایام بیماریش
================================================================
دیشب رفتیم وسایل و لوازم تحریری که مهد سفارش داده بود خریدیم . وقتی آوردم خونه و دیدیشون کللللللی هیجان زده شدی و گفتی:
- وااااااااااااااای خیلی غافلگیر شدم !
مامان خوشگلم ، بابای خوشگلم ، اینا رو واسه من خریدین؟ خیییییییییییییییلی ممنونم ... اصلا باورم نمیشه....ینی من خواب میبینم ؟! یا بیدارم ؟!
بعد هم کلی پریدی بالا و پایین و میخندیدی و ازمون تشکر میکردی...
من و بابا از خنده روده بر شدیم یکی ندونه فکر میکنه تا حالا هیچی برات نخریدیم کلی از شیرین زبونیهات و هیجان بسیار شدیدت تو اون لحظه فیلم گرفتیم و خندیدیم
قربووووووووووونت بشم عزیزم ، دیدن خنده و هیجان و شادی تو بهترین لذت دنیاست برای من و بابا خدا رو سپاس گفتیم برای داشتن پرنسسی چون تو
================================================================
و اما نقاشی های منتخب این پست :
تو نقاشیهات جهت نگاه به هر سمت که باشه اجزاء بدنش رو باهاش هماهنگ میکنی. حتی آویزون شدن کلاه
پ.ن:
- دیروز سمیناری در اداره برگزار شد با موضوع تغذیه و خانوم دکتر محترمی مطالب بسیار مفیدی را برایمان شرح دادند... خلاصه مطلب اینکه بایستی تمام روشها و امکانات مدرن را بوسید و کنار گذاشت و بازگشت به روش های سنتی به سبک مادربزرگهای مهربان
بانوان شاغل ِ محترم، از ما گفتن بود و مابقی امور و تنظیم وقت برای زندگی به سبک سنتی با خودتان !
( تهیه رب خانگی - آبلیمو و آبغوره خانگی - عدم فریز کردن مواد غذایی - تهیه سس طبیعی- تهیه ماست و پنیر در منزل -وَ ...وَ...وَ... و در حاشیه عدم استفاده از نرم کننده مو و استفاده از گِلِسَر که یادش بخیر مامان بزرگم خیلی استفاده میکرد! و......................................................