روز جهانی کودک
حوصلهاش که سر میرود کودک من
توپش را برمیدارد
میزند به کوچه
و تا برگردد
دلم هزار راه میرود
کودکان سرزمین تو اما
به کوچه میروند تا بازی کنند
و برنمیگردند
به حیاط میروند تا باغچهها را آب بدهند
و برنمیگردند
به ایوان میروند تا گنجشکها را تماشا کنند
و برنمیگردند
میروند دفترشان را بردارند
تا آسمان بیگلوله را نقاشی کنند
و برنمیگردند
من برای کودکان سرزمین تو
دلم هزار راه میرود...
(شاعر : احمدرضا قدیریان در حمایت از کودکان مظلوم غزه )
آرزویمان شادمانه زیستن در جهان برای تک تک کودکان فارغ از رنگ و نژاد و ملیت است.
به امید امروزی روشن و فردایی آسمانی برای همه کودکان دنیا.
صبح رفتیم مهد دیدیم همه بچه ها بادبادک بدست دارن میان داخل! از معاون مهد جریان رو پرسیدم ؟
گفت : مگه نمیدونین امروز به مناسبت روز جهانی کودک ، بچه ها رو میبریم جشنواره بادبادک؟!
دیشب بابا جون بهم گفت که یه برگه تو کیفت بوده که نوشتن جشنواره بادبادک ِ و خونه شون جا مونده ، اما فراموش کرده بود بگه باید خودمون بادبادک درست میکردیم هیچ دیگههههه ...شما هم تا دیدی همه بادبادک دستشونه و تو نداری ، زدی زیر گریه
سریع زنگ زدم اداره ، مرخصی ساعتی گرفتم ، حالا فکر کن ساعت7 صبح همه لوازم تحریرا تعطیل ! خلاصه رفتم خونه یه سری لوازم برداشتم و رفتم خونه باباجون و سه نفری با سرعت و یه ربعه با امکانات ِ در دسترس برات بادبادک درست کردیم...مادرجون کلی غصه خورد و با باباجون دعوا کرد که چرا برگه رو خوب نخوندی حالا الینای نازم کلی غصه خورده ! اما من با خونسردی میخندیدم و برای شما بادبادک درست میکردم خب پیش میاد دیگههه وقتی بادبادک و آوردم از معاونتون خواستم که صدات بزنه تا خودم اونو بهت بدم وااااااااااااااااااااای چقدر دیدن چهره هیجان زده و خندانت با دیدن بادبادک برام دلنشین بود ببخشید نازدخترم که امروز با اهمال کاریمون باعث شدیم چشای خوشگلت اشک آلود بشه
امروز عصر هم یه سری برنامه داریم امیدوارم بهت خوش بگذره خوشگلک ِ شیرینک ِ عسلک ِ دلبرکم
پ.ن:
این پست بزودی تکمیل می گردد.
====================
و اما از عصر که از قبلش به دخترعموها اعلام کردم هر کی پایه است اطلاع بده تا با بچه هامون بریم مینی پارک و شام اما چون هوا سرد بود و از طرفی هم ویروس اسهال استفراغ شیوع پیدا کرده اکثراً نیومدند و خودمون با شیما و آریا رفتیم البته بعدش سارا و آتریسا هم بهمون ملحق شدن
و بقیه ماجرا به روایت تصویر:
الینا و آریا
الینا و آتریسا
الینا و آریا و آتریسا در حال نقاشی
نقاشی آتریسا در روز جهانی کودک
نقاشی الینا در روز جهانی کودک(هنوز جو عید قربان داره )
نقاشی آریا در روز جهانی کودک
====================================================
بعد از خداحافظی از آتریسا و مامانش ، رفتیم خونه باباجون ، تو تایمی که ما پارک بودیم ، بابای مهربون یه کیک کوچولو خریده بود تا وقتی میایم خونه شما رو خوشحال کنه
هانا هم به جمعمون ملحق شد(از صبح که رفته بودین جشنواره بادبادک ،کارت شناسایی ِ مهدت کلاً تو گردنت بود و از خودت جداش نمیکردی)
بعد از شام برگشتیم خونه و با دیدن هدایا خوشحالی ِ این روزت صدچندان شد فرشته ناز ِ من
اینم هدیه ای که برای جیگر عمه خریدیم
و در انتها طبق روال هرشب با خوندن کتاب داستان در آغوش ِ من که همیشه برای تو گرم و سرشار از محبته شبمون رو به انتها رسوندیم.
خدایا شکرت بابت این روز بسیار خوب و بیادماندنی
پ.ن:
دخترکم ، کودک نازنینم،امروز من هم پابه پای تو کودکی کردم و مثل همیشه لذت بردم از لحظه لحظه ی با تو بودنم عمر باعزت و سلامتی و خوشبختیت را از خدا خواهانم