نقاشی و آتلیه
پنج شنبه هر هفته میریم آشخانه و بعد از رفتن به مزار مادرجون مهری ، تا شب اونجا هستیم و اقوام نزدیک دور هم جمع میشن و مراسم قران خوانی داریم و بعدش هم شام. از رفتن به آشخانه و بودن در کنار بچه ها مخصوصا محیا خیلی خوشحالی و همیشه با ناراحتی و نق زدن برمیگردی خونه خوشحالم که رابطه ت با محیا خوبه البته هرازگاهی به پروپای هم میپیچین اما در مجموع خیلی هوای همو دارین یه بار مرتضی اشتباهی و غیرعمدی زده بود به پات شما گریه کرده بودی و محیا به دادخواهی شما یه سیلی جانانه نصیب مرتضی کرده بود البته بعدش کلی مواخذه شد و گریه کرد حالا شما هر جا میری تعریف میکنی و کلی قیافه میگیری که محیا پشتیبانته &nbs...