الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

خوشحالم که هستید

بر چشم برهم زدنی روزهامون پی در پی و بسیار باعجله دارن میگذرن ! از لحظه لحظه با تو بودن از ته دل لذت میبرم یکی از لذت بخش ترین تفریحاتم اینه که وقتی غرق بازی و نقاشی هستی بدون اینکه متوجه بشی بشینم و یه دل سیر نگاهت کنم حسم واقعا قابل وصف نیست البته وسطای کار بس که احساساتی میشم بی اختیار میام و محکم در آغوش میکشمت و میبوسمت فدات بشم اینقدر مهربونی تو هم سریع بغلم میکنی و حرفای قلمبه و محبت آمیز بهم میگی مثلاً میگی : مامان خیلی خوشحالم که مامان خوبی مث تو دارم تکه کلامت هم اینه که : مامان تو بهترین مامان دنیا هستی آخه اینهمه مهربوووووووووونی و شیرین زبونی از کجا اومده تو وجود تو ، نازنینم؟! الهی من فدات شم که اینقدر به من محب...
9 دی 1393

چکیده این روزها

سلام و صدسلام به دوستان بسیار نازنینم خیلی دلم براتون تنگ شده بود   نبودم اما به یادتون بودما ممنون از همه مهربونی هاتون انشاله سرم خلوت شه و بتونم به تک تک تون سر بزنم دلم برای همه تون یه ذره شده واقعا و سلام و صدسلام به دختر همیشه سبزم الینای نازنینم قربونت برم که روز به روز شیرین تر و دلرباتر میشی ببخش مامانو که تو این مدت نتونستم خاطراتت رو ثبت کنم علی ایحال جونم برات بگه که این مدت تولد بابای مهربون و دایی مسعود ِ عزیز و مادرجون فرزانه و خودم رو پشت سر گذاشتیم که بسنده کردیم به خرید کیکی و فوت شمعی و هدیه ناقابلی و شام خوشمزه ای . فقط همین البته من امسال برای بابا هدیه نخریدم و عوضش ایشون امسال من و مفتخر کردن ا...
3 دی 1393

شاه شطرنج

منزل باباجون در حال اجرای کنسرت    در فکر ، درفکر ِ تو بودم که یکی حلقه به در زد ، یکی حلقه به در زد/    گفتم ، گفتم صنما ، قبله نما ، بلکه تو باشی تو باشی تو باشی (باباجون آهنگهای مرحوم خانم مرضیه رو خیلی دوست داره و به شما یاد داده ) خانم خواننده در حال ابراز احساسات به طرفدارانشون  کجا تشریف میبرین؟! لطفا یه ژست جانانه بگیرین واسه چاپ روی مجلات خانم خواننده : بفرمایین اینم ژست ِ جانانه (قربونت بشم جانان ِ من ) =========================================================== تو مهدتون کلاس آموزش شطرنج گذاشتن. من و بابا فکر کردیم که زوده واست ، برای همین ثبت نامت نکر...
7 آبان 1393
1402 13 69 ادامه مطلب

نازلی بالام

سه شنبه به مناسبت روز بازنشسته ها ، مدیریت مهدتون بابابزرگ و مامان بزرگهای بازنشسته رو دعوت کردن و جشن گرفتن . باباجون خیلی بهشون خوش گذشته بود میگفت الینا خیلی قشنگ شعر اجرا میکرد تو راه برگشت به باباجون گفته بودی : باباجون اگه شما بمیری و بری زیر ِ خاک ( زبانم لال و خدا نکرده ) دیگه کی به بوقلمون دایی مسعود دونه بده ؟ کی به سگ پشمالوی دایی سعید غذا بده ؟ کی بیاد مهد دنبال ِ من؟ کی با من عقاب بازی کنه ؟! از شنیدش خیلی ناراحت شدم ، اشکام سرازیر شد خدایا سایه پدر مهربون و فداکارم رو همیشه رو سرمون حفظ کن .... توضیح نوشت: وقتی کسی از این دنیا میره ، ما میگیم رفته تو آسمونا ، اما چون دیدی سر مزارشون میشینیم و فاتحه میخونیم، میگی : ...
30 مهر 1393
3030 12 24 ادامه مطلب

سخت نگیر!

ساعت 3/5 بعد ازظهر ، الینا در حال نقاشی - یهویی و بی مقدمه و با دعوا رو به بابا : بابا ، همین الان برو برای من تبلت بخر من و بابا : !!! ما بچه بودیم وقتی چیزی میخواستیم کلی مقدمه چینی میکردیم ، کلی طرح و نقشه میریختیم که چطور از بابامون درخواست کنیم ! والا بخدا ...   روز عید غدیر بصورت فشرده مهمونی دعوت بودیم ناهار خونه باباجون دعوت بودیم و مادرجون فرزانه زحمت کشیده بودن و انواع دلمه رو پخته بودن عصر رفتیم خونه آقا رضا (دوست بابا) دیدنی ِ نی نی شون شام هم خونه دایی مسعود دعوت بودیم ، زن دایی جون حسااابی زحمت کشیده بود به شما هم یه تل سر و یه جفت جوراب خیلی خوشگل هدیه داد خوراک بوقلمون - قرمه سبزی ...
27 مهر 1393

در چنین روزی...

  یاد آغوش پر از آرامشش تا ابد تسکین غمهای من است   آن نوازشها و مهر مادرم کعبه ی عشق است و رویای من است     کاش میشد 23 مهر را از تقویم زندگیم حذف میکردم...  روزی که عطر گل مریم برای همیشه از منزلمان رخت بربست... دلتنگم برای آغوش پرمهر و پرعطرت گل مریمم... . . . در آرامش باشی مادرم...   ...
23 مهر 1393

همدلی

اظهار لطف پرنسس خونه مون به مامانش : - مامانم ، آرام جانم  - مامان ، تو بهترین مامان دنیا هستی - مامان ، تو فوق العاده ای - مامانم ، مهربونم ، دوسِت دارم فراوون و شنیدن این جملات پرمهر چه معجزه ای میکند که به یکباره فراموش میکنی تمام خستگی ها و تنشهایت را ... جمعه شب به مناسبت اعیاد قربان و غدیر، جشن دعوت بودیم برنامه مفرح و شادی بود بس که دست زدی و جیغ کشیدی و شادی کردی موهات پریشون شد قرعه کشی هم اسمت دراومد کلللللی ذوق کردی  اما ... هدیه نقدی خوشحالت نکرد و بیشتر از شاخه گل خوشت اومد که صبح روز بعد با خودت بردی مهد و تقدیمش کردی به خانم مربیت عزیز دلم ، دخت...
20 مهر 1393

روز جهانی کودک

حوصله‌اش که سر می‌رود کودک من توپش را برمی‌دارد می‌زند به کوچه و تا برگردد دلم هزار راه می‌رود کودکان سرزمین تو اما به کوچه می‌روند تا بازی کنند و برنمی‌گردند به حیاط می‌روند تا باغچه‌ها را آب بدهند و برنمی‌گردند به ایوان می‌روند تا گنجشک‌ها را تماشا کنند و برنمی‌گردند می‌روند دفترشان را بردارند تا آسمان بی‌گلوله را نقاشی کنند و برنمی‌گردند من برای کودکان سرزمین تو دلم هزار راه می‌رود... (شاعر : احمدرضا قدیریان در حمایت از کودکان مظلوم غزه ) آرزویمان شادمانه زیستن...
16 مهر 1393

عید قربان

چه لذتی بالاتر از این که ناهار ِ روز جمعه ات مزین باشد به دستهای کوچک و مهربان ِ دختر نازت و با تمام وجود حس کنی معجزه چاشنی ِ عشق را در غذا چه لذتی بالاتر از اینکه صبح روز عید قربان دختر نازت با مهربانی تو را به داشتن یک روز خوب دعوت کند و به محض گشودن چشمهایت با هدیه اش سورپرایز شوی (الحق احساس کردم درون ان کشتی در حال تماشای این دلفین خندان هستم ضمنا طبق گفته دخترم آن خطوط پشت ِ کشتی،دست نوشته اوست به من : تقدیم به مامانم که عاشق نقاشیهای منه ) تهیه گوسفند قربانی ِ امسالمان بر دوش دخترک بود گوسفندی ملیح و معصوم و شخصی عبوس که انتظار قربانی ِ آن زبان بسته را میکشد دیدن ادامه مطلب به افراد نازک دل...
14 مهر 1393