وقتی الینا کوچولو بود...
میگم:الینا وقتی کوچولو بود کجا بود؟
میگی:داخل شچم(شکم) مامانش (قربون اون داخل گفتنت بشم من)
میگم: وقتی اومد بیرون چی گفت؟
میگی: اینگه...اینگه...اینگه...
میگم: بعد مامان بهش چی گفت؟
میگی: سلام گلم...به دنیا خوش اومدی...
کلی آبمیوه خوردی اومدی پیشم لباستو میدی بالا میگی: مامان ببین شچمم بزرگ شده میخواد نی نی بیاد بیرون
یه خانوم چاق دیدی با هیجان و صدای بلند میگی :مامانی ببین تو شچمش نی نی داره
خانوم:
مامان:
الینا:
منو بردی تو اتاقت که با هم بازی کنیم.
دست به چونه ایستادی میگی: من چی میخوام؟ من چی دوست دارم باهاش بازی کنم؟
و میون خیل عظیم اسباب بازیها چیزی نظرتو جلب نمیکنه و با بی حوصلگی میگی: مامان من عروسک جدید!!! میخوام
چشم دختر گلم ...در اولین فرصت ممکن دو سه تا اسباب بازی جدید میخرم واست گل نازم
الینا:میشه یه نی نی کوچولو هم بخری واسم؟
مامان:
به یاد ایامی که گذشت چند تا از عکسای الینا وقتی کوچولو بود رو تو ادامه مطلب میذارم( نه اینکه الان خیییییلی بززززرگه)
چقدر زود بزرگ شدی عزیزم...بهترین و شیرین ترین روزهای عمرم روزهای درکنارتو بودنهدووووووووووووست دارم گل نازم