الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

آیینه رفتار...

1391/10/26 11:18
نویسنده : مامان
559 بازدید
اشتراک گذاری

خونه بابا جون همه دور هم جمع بودیم و چایی مینوشیدیم. قندو بدجوری میجویدی و خرت خرت میکردی گفتم وااااای مامانی اینجوری نخور گوشتم ریخت!!!متفکرانه منو نیگا کردی میگی: کجا ریخت؟مامانی گوشتت کجا ریخت؟

همه زدن زیر خنده

حالا من موندم چه جوری معنیه این اصطلاحو واست توضیح بدم

چند وقت پیش که یه کوچولو کار بدی انجام داده بودی بردمت تو اتاقت ،گفتم از دستت ناراحتم .حق نداری از اتاقت بیای بیرون

از اون روز به بعد هر وقت یه کاری میکنی که حس میکنی خوب نبوده بدون اینکه من بهت چیزی بگم یا عکس العمل نشون بدم میدوی تو اتاقت میشینی و با ناراحتی میگی من ناراحتت کردم و نمیای بیرون تا من بیام دنبالت و ببوسمت و بیارمت بیرون!!!

    داشتی با عروسک سید(عصریخی) بازی میکردی یهو بردیش تو اتاقت و درو بستی و با قاطعیت بهش گفتی منو ناراحت کردی...همونجا بمون... و بعد از چند دقیقه رفتی بغلش کردی و نازش کردی و بهش گفتی:عزیزم دلم ...دوست دارم..دیجه (دیگه)کار بد نکنی ها!!!باشه....بغلماچو از زبون سید به خودت میگفتی:ببخشید...معذرت میخوام...منم دوست دارمماچ

مامان:تعجبقهقههخنده

 نتیجه: بچه ها کاملا آیینه رفتار ما هستند پس  مراقب رفتار خود باشیم!!!قلب

دختر ناز منی............محرم راز منی...قلبقلب

خیییییییییلی دوووووووووووستت دارم الینای مهربون منقلبقلب

 

پ.ن: توجه شما را به آثار نقاشی بجا مانده بر روی ساق پای شاهزاده خانوم جلب می نمایمچشمک

پ.ن2:من همیشه عاشق پدربزرگ و مادریزرگها بودم و هستم.دیشب رفته بودیم خونه پدربزرگ من و جالب اینجاست که الینا به شدت بهشون علاقه داره و کلا میرفت بغلشون و میبوسیدش و مدام میگفت من خیلی دوست دارم بابابزرگ جونقلب و پدربزرگ هم بینهایت خوشحال میشدن از این همه ابراز عشق و محبت الینا و کلی نازش دادنقلب انشااله همیشه سایه بزرگترها رو سر   ما باشه.

 پدربزرگی که شغلش کشاورزی است و در منزل پرمهرش یک کتابخانه متوسط دارد که مملو است از کتابهای تاریخی و هرساله با شروع فصل سرد و زمستان  به مطالعه آنها می پردازد .پدربزرگی که انتشار دهنده مهرو محبت است و 7فرزند با تحصیلات عالیه تحویل جامعه داده است...دوستت میداریم و به وجود پرمهرت افتخار میکنیم پدربزرگ مهربانمقلب

 

تبریک نوشت:دیروز مریم کوچولو دختر ندا جون بسلامتی بدنیا اومد. با شادی و میمنتقلبتبریک به ندا جون وعمو و زن عموی مهربونمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان محمد فاضل
26 دی 91 8:21
روي ماه عزيز شيرين زبون رو ميبوسم يه سپند براش دود كني


مرسی خاله جون مهربون
آناهیتا مامانیه آرمیتا
26 دی 91 13:14
خیلی بامزه اس کارات خوشگلمخب راست میگه مامانی گوشتت کجاریخته آخه
خداپدربزرگت روحفظ کنه محبوبه جون وباسلامت سالهای سال کنارتون باشه چقدرچهره مهربونی دارن


ممنون آناهیتاجون لطف داری
الهام
26 دی 91 13:23
محبوبه جان.....احساس میکنم الینا خیلی بیشتر از سنش میفهمه ماشالله.....این چیزایی که تو تعریف میکنی فکر نمیکنم بچه ی 2 ساله ی دیگه ای انجام بده
ماشالله به این هوش ....ایشالا تنش همیشه سالم باشه


عزیزم لطف داری ... بچه های این دوره زمونه همشون باهوشن...نشاله زودتر نی نی تو در آغوش بکشی
مادر کوثر
26 دی 91 15:17

برای الینای شیرینمون

واقعا بچه ها آیینه رفتار هستن

کوثر هم گاهی با این تقلیدهاش به من درس میده

چه قسمت پدربزرگش جالب بود. مرسیییییییییییی


آره دیگه اتفاقا خوبه باعث میشه مراقب رفتار و گفتارمون باشیم
مامان محمد فاضل
27 دی 91 18:42
اون عکس آخری رو دوست دارم


لطف داری عزیزم
هدي مامان مه نيا
27 دی 91 21:04
خاله فدات بشه ، چقدر اين دخترا نازو مامانين به خدا ، عاشق اين تقليداي شيرينشونم ، مي بوسمت خوشگل خاله


ممنون خاله جون
مامان روژینا
27 دی 91 23:17
من موندم چرا بچه های این دوره زمونه اینقدر باهوش و زبلن البته هزار ما شاا... پس چرا ما اینطوری نبودیم ؟!
محبوبه جون خودتم مثل دخملت بلایی ؟ کلی از دستش خندیدم یه اسفند براش بریز که دلم و بد جوری برده حیف که پسر ندارم
راستی چقدر چهره پدر بزرگت دوست داشتنی و دلنشینه قدرش و حسابی بدون
یه چیز دیگه فکر نکنی من دیر نظر دادم از زیر دستم در رفته بودیاااااااااا نه سیستمم مشکل داشت نشون به اون نشون که قسمت پدر بزرگ و بعدا اضافه کردی
اینم بوس برای الینا جون و محبوبه جونم

واااااااااای فکم افتاد !!! عجب آنلاینی هستی شما؟!!! ممنون از این همه لطف و توجهت دوست خوب و مهربونم...
بجای مچگیری یه کم از روژیناجون بنویس که دلمون واسش یه ذره شده...اوس سوال اولی رو خوب اومدی...منم موندم اینا زیادی زرنگن یا ما زیادی...بودیم؟!!!!
م
27 دی 91 23:19
وای یادم رفت بگم تولد مریم کوچمولو هم مبااااااااااااااارک


ممنون دوست جونم
محبوبه
28 دی 91 0:54
سلام
عزیزمه
جون دلم، دلم سوخت مظلومانه خودش خودشو تنبیه کرده
خدا سایه بزرگترای فامیل رو مستدام بداره


آره خودمم هم حسابی دلم سوخت و محکم بغلش کردم و بوسیدمش و بهش گفتم که عزیزترینمه و همیشه دوسش دارم
سمانه مامان ستایش
28 دی 91 2:23
از دست این الینای شیطون بلاطفلی دنبال گوشتای تنت میگشتهتو اون عکس اولش فکر کردم پای الیناجون کبود شده ولی وقتی خوندم که اثر هنری وروجکه کلی خندم گرفت
از دور میبوسمت الینای شیطون
خدا پدربزرگ مهربونت رو هم براتون حفظ کنه


آره سمانه جون تا چند دقیقه گیر شدید داده بوده که گوشتات کجا ریخته و رو زمین دنبالش میگشت!!!
خدا همه پدربزرگ و مادربزرگهارو حفظ کنه