اتمام امتحانات مامان و بابا
دیروز به محض اتمام امتحانات و درواقع اتمام استرسها و خفقان های من و بابایی !روز آغاز گشت و گذار و تفریح بووووووود
از ساعت2/5که از سرکار برگشتم خونه تا ساعت 5بی وقفه و بدون حتی لحظه ای توقف با هم کلی بازی کردیم و خوش گذروندیم ،بادبادک درست کردیم و تو خونه کلی دنبال هم دویدیم و فضای خونه پر بود از صدای قهقهه مادر و دختری که عاشقانه همو دوست دارن و از بودن باهم لذت میبرن
بعد سریع آماده شدیم و با مادرجون و زن دایی جون و نادیا جون و جوجه هاش رفتیم دیدن نی نی کوچولوی ندای عزیزم و شما کلی از دیدنش خوشحال شده بودی و بهش محبت میکردی و نازش میدادی عزیز دل من
ریحانه جون و شهراد هم اونجا بودن و حسابی جمع نوه های حاج عمورضا جمع بود
اینم الینا و نوه های حاج آقا(فاطمه-مریم کوچولو-شهریار-شهراد و علی جون)
شهراد و شهریار دو پسرخاله فوق العاده بانمک و مهربون ، خیلی جالب بود شهریار وروجک از فاطمه عروسک میگرفت و سریع میدادش به شهراد شهراد گوگولی هم مدام بهمون لبخند میزد و دستاشو باز میکرد که بغلش کنیم خدا همه بچه هارو در پناه خودش حفظ کنه آمین
بعدش بابا اومد دنبالمون و رفتیم خونه دایی علی و شام هم اونجا موندیم و شما کلی با ماندانا جون خوش گذروندی عزیزم و آخرش از بس خسته بودی که بزور چشاتو باز نگه میداشتی و با مظلومیت گفتی مامان بریم خونمون خوابم میادو به محض اینکه نشستیم تو ماشین غرق خواب شدی عزیزم
شب بخیر دختر مهربون و همدم من
پ.ن: از همسر مهربانم بابت همراهی من در شرایط استرس زای امتحانات(البته بخاطر موافقت نکردن درخواست مرخصی از سوی مدیر) و اینکه علیرغم نگرانی خود مدام به من دلداری میداد و به سختی با یک دست شکسته تو جاده رانندگی کرد و من و به امتحاناتم رسوند تشکر ویژه میکنم
پ.ن2:از خانواده خوبم که روزهای امتحان حسابی هوای مارو داشتن و با نگهداری از الینا مارو شرمنده میکنن و همیشه یار و یاور ما هستن تشکر بسیار ویژه میکنم
عاشقتونم و خیلی دوستون دارم