الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

الینا و جشن تولد مامان

قربوووووون تو دختر ملوسم تو جشن تولد مامان خیلی خانوم بودی عزیزم بابا میگفت تولد مامانه الینا جون شما رو به من میگفتی : تولدت مبارک عزیزم چه لذتی داره شنیدن تبریک تولد از لبای کوچولو و خوشگل تو شاهزاده من مجلس گرم کنی هستی در حد تیم ملی پیچی پیچیه معروفتم واسم خوندی دختر طلای مامان. از خونواده خوبم و تمام دوستان و اقوام که زادروزم رو با پیامی محبت آمیز دلچسب تر کردند تشکر ویژه میکنم و ب ه خود میبالم که در این عصر یخی دوستانی دارم که دلشان آیینه خورشید است      پ.ن: روز جمعه آقای پدر در حال نصب حفاظ پنجره از چهارپایه سقوط کرد و دستش شکست واقعا خدا رحم...
18 آذر 1391

تولد مامان

  امسال شب تولدم،می توانم ماه  را ببینم. نگاهش کنم، چشمانم را ببندم، و آرزو کنم برای سالی سرشار از سلامتی و حس زندگی. سالی لبریز از ایمان به خدا، آرامش قلب، محبت به خودم و دیگران، احساس زندگانی، و شاکر بودن به خاطر تمامی نعمات خوبی که خداوند مهربان به من داده اند. سالی نو با دیدگاهی نو از زندگانی. احساس خاصی نیست روز تولد. تنها بهانه ای ست برای آنکه بنشینیم و بیندیشیم سالی را که گذشت چگونه گذراندیم. چقدر نیکی کردیم. چقدر آموختیم و چقدر مهر ورزیدیم. همه این زاد روزها بهانه ای ست برای دگراندیشی در زندگانیمان. آدمی همیشه نیاز به اندیشیدن پیرامون رفتارهای خودش دارد. گاه آدمی تنها زمانی را می خواهد که دور باشد...
16 آذر 1391

تولد دایی مسعود...

هورا هورا تولده تولد دایی جووونه تولد تولد تولدت مبارک دایی جون مسعود انشاله سالیان سال کنار سولمازجون  مهربون و دوست داشتنی و هنرمند شاد  شاد زندگی کنید   چون ماه محرم شروع شده نتونستیم نانای کنیم اما شما یه چند تا قر واسه خالی نبودن عریضه اومدی واسمون موقع باز کردن کادوها : الینا با لهجه شیرین  و هیجانی: پیچی پیچیه بازش کنم؟ مهمونا: بازش کن الینا: توش خالیه بازش کنم؟ مهمونا: بازش کن الینا بعد از باز کردن کادو: هووووووووووووووورررررررررررررررراااااااااااااااااا با آرزوی بهترینها برای داداشی خودم   ...
28 آبان 1391

تولد بابا کاظم

  از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد، شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . . تولدت مبارک همسر مهربانم ...
14 آبان 1391

آخر هفته و عید قربان...

روز چهارشنبه ساعت2بعدازظهر من و بابا دوباره رهسپار دانشگاه شدیم بعد از کلاس رفتیم  منزل عمو جون و شب اونجا بودیم روز پنجشنبه هم از 8 صبح کلاس داریم تا7شب ، پنجشنبه دوره خونوادگی دایی ها نوبت بابا اینا بود و ما کمی زودتر از کلاس دراومدیم تا به شام برسیم شایان- ماهان و الینا در ابتدای مهمونی که البته اولش حسابی با هم کل کل میکردین و سر اسباب بازیها با هم به تفاهم نمی رسیدین وقتی بهت گفتم عزیزم با ماهان دوست شو و باهم بازی کنین تو جواب با عصبانیت گفتی: نه نمیخوام باهاش آشنا شم!!!! میخوام باهاش دعوا کنم اما بالاخره با هم کنار اومدین و یه کمی بازی  و شیطنت کردین روز عید قربان هم از...
6 آبان 1391

روز جهانی کودک

روز جهاني کودک بهانه اي براي ورود به جهان کودکان است؛ براي ورود به اين جهان بايد آگاهي هاي خود را فراموش کنيم و با ناآگاهي هاي کودکانمان همراه شويم. آموختن زبان کودکانه نيز قدم بعدي است. روز جهاني كودك  فرصتي است تا به كودكان بيشتر بينديشيم و نيازهاي آنها را مدّنظر قرار دهيم و بكوشيم تا انسانهايي سالم،مؤمن،شاداب و متعهد و مسئول پرور ش دهيم. بقیه ادامه مطلب... در سال 1953، يونيسف ( United Nations International Emergency Fund ) يکي از بخشهاي دائمي در سازمان ملل گرديد . و روز 8 اکتبر " روز جهاني کودک " نام گذاري شد. کودکان در اين روز ، خواهان يادآوري اين مسئله هستند که سالانه هزينه هاي غير قابل تصوري...
17 مهر 1391

تولد2سالگی

جشن تولد 2سالگیت مصادف با ماه مبارک رمضان بود. مث پارسال فقط دو تا خانواده را دعوت کردیم البته بصرف افطاری. باورم نمیشه روزها و سالها چه زود میگذره عزیز دل مامان انگار همین دیروز بود که متولد شدی و الان....داریم واسه 2سالگیت شادی میکنیم! چیه خودت هم تعجب کردی گل گل مامان؟ تولدت مبارک بهترین من فرار نکن !باید به مهمونای نازت خوشامد بگی گلم(محیا جون-رضا جون و مرتضی جون) از خدا میخوام بهترین ها رو تو سرنوشتت رقم بزنه دختر ناز من ...
8 مهر 1391

تولد یکسالگی

        چه زود گذشت این یک سال عزیز دل مامان اومدن تو یه رنگ و بوی دیگه ای به خونمون آورده و عشق من و بابا رو دوچندان کرده هر دومون خیلی دوست داریم و همیشه بهترینهارو برای تو فرشته کوچولو آرزو میکنیم و دوش تا دوش کمکت میکنیم تا به مدارج بالا دست پیدا کنی آش دندونی و تولد یکسالیگیتو یکی کردیم و یه جشن کوچولوی خونوادگی (خانواده مامان و خانواده بابا و نادیاجون که دخترعموی منه و از بچگی با هم بزرگ شدیم و خیلی بیشتر از یک خاله نداشته واسه تو و یه خواهر نداشته واسه من مایه گذاشته خیلی دووست دارم نادیا جووون ) و اما گزارش تصویری: ای شکمو......کم نباشه!!!!! محیا-مر...
3 مهر 1391