اعتماد به نفس!!!
مطمئناً یکی از بزرگترین لذتهای دنیا اینه که وقتی خسته از مسیر و جاده و دانشگاه میرسی به خونه خودت(امن ترین و آرامش بخش ترین مکان دنیا) دخترک بپره بغلت و با صدای نازک و لهجه شیرین بگه : مامان تو بهترینی و تو متعجب از اینکه یک کودک زیر سه سال چگونه این جملات را درک میکند و بیان میکند که دوباره شگفت زده میشوی با شنیدن این مهربانیهای کودکانه و خالصانه: مامانی...چشات چقدر قشنگهابروهات چقدر قشنگهموهات چقدر قشنگهدندونات چقدر قشنگهشچمت(شکم) چقدر قشنگهو ختم کلام هم کشیدن شدید لپهایی(که چندان هم موجود نیست) و بیان هیجانی الفاظ: تپل مپل کپل دووووووستت دارم
نتیجه گیری نوشت: با این توصیفات دخترک متوجه میشویم که عجب مامان زیبا و دلربایی بودیم و نمیدانستیم چیه خب؟!!!! چرا علامت سوال میاد تو ذهنتون؟!!!
پز نوشت:آخخخخخخخخخخخ چه حالی میده بچه ت بهت اعتماد به نفس بده در حد تیم ملی!!!!
تلنگر نوشت:امروز صبح تو مسیر خونه تا بانک رادیو جوان گوش میدادیم مجری گفت تماس بگیرید یک بیت از سعدی بخونید...و (من با اینهمه ادعای فضل و دانش )دریغ از یک بیت که تو اون لحظه بیاد تو ذهنم (البته با کلی حفاری تو مخ و مخچه محترمه بعدا یه چیزایی یادم اومد)
دوستان بدون تقلب هر کی یادشه یه بیت بنویسه
بعداً نوشت:اونایی که شعر نمینویسن یعنی بلد نیستن؟خب اگه یادتون نیومد صادقانه اعتراف کنید مث من