دماغ عزیزم ! + بعداً نوشت+شکرانه و تشکر نوشت!
خیلی کلافه ام
پریشب رفتم بازار واسه عروسی خواهر شوهر گرام لباس بخرم...دیدم یه لوازم خونگی شیک باز شده منم که عشق لوازم خونگی ! بدون اینکه قصد خرید داشته باشم با هول و ولع تمام رفتم سمت ویترین که یهو یه ضربه بهم خورد و سرم گیج رفت و چشام سیاهی رفت و...................... !!!! به خودم اومدم دیدم داخل مغازه ام و چشام پره اشکه نگو با شدت رفتم تو شیشه مغازه و جناب دماغ محترمم بشدت کوبیده شده تو ویترین !!! واااااااااااااااااااای چشمتون روز بد نبینه خییییییییییییییلییییییی درد داشت نمیدونم چجوری رفتم داخل که خودم متوجه نشدم !!! بنده خدا فروشنده هم یه پسر جوون بود و با کمال احترام بزور خنده شو کنترل کرد که من ضایع نشم ! اما من وقتی به خودم اومدم در اوج خجالت کلی خندیدم ( ینی تمام حواس پنجگانه و احساسات و عواطفم قاط زده بود نمیدونستم خجالت بکشم؟! درد بکشم؟! بخندم؟! اصلن یه وضعی !!! ) اون بنده خدا هم ضمن عذرخواهی کلی خندید !
حالا این وسط نمیدونم چی شد که بدون اینکه قصد خرید داشته باشم ازش خرید هم کردم ! ولی موقع بیرون اومدن بهش تذکر دادم که یا اینقدر شیشه مغازه ت رو تمییز نکن که اصلا دیده نشه یا یه برچسبی چیزی یه جاییش بزن که این بلاها سر مشتری هات نیاد !
حالا اومدم پیش همسر با آه و ناله و لوسی شرح ماوقع میگم ! اومده زرت میزنه تو ذوقم به جای دلداری میگه ببین دماغت چقدر طول و عرض داره که قبل از هر چیزی تو اندامت اون رسیده به ویترین !
همسر:
بنده:
الان که دارم واستون مینویسم از دماغ درد دارم میمیرم علاوه بر اون چشمم هم درد میکنه؟!!! چیه؟!!!!!!!! چرا میخندین خووووووووو؟!!!!
خدا وکیلی از بس درد داره حتی نمیتونم خمیازه بکشم یا بخندم! نکنه شکسته؟!!!!!!!!!
وااسفا ! یقیناً باید امروز برم دکتر !
حالا اینارو ولش..............پنجشنبه عروسی خواهرشوهره و من باید با یه دماغ ورم کرده کبود تو انظار ظاهر بشم حکماً در نقش دلقکی زیبا !!!
همین چند روز پیش با یکی از همکارای گرامی در مورد جراحی زیبایی بینی صحبت میکردیم ( مدیونید که در مورد ابعاد دماغ عزیزم فکرای ناجور بکنید! )اااااااااااااااای خدااااااااااااا !!!! ناشکری کردم ، خدا زد پس گردنم قدر اون دماغو ندونستم حالا چیکار کنم؟!!!
البته میشه از این منظر هم بهش نیگا کرد که شاید خدا شرایط رو واسه عمل زیبایی من مهیا کرده؟! ولی خب خداجون خداییش الان وقتش نبود !
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای عرووووووووووووووسی رو چه کنم؟!!!!!!!!
بعداً نوشت:
وااااااااای خدااااااااا دیدین چی شد؟ امروز دکتر بانکمون اینجا بود دماغ تا قسمتی محترمم رو بهشون نشون دادم گفت یحتمل شکسته! واسم رادیوگرافی نوشت . مرخصی ساعتی گرفتم و مث قرقی رفتم عکس گرفتم و گفتن که بعععععععععععععععععععله شکسته!!!!!
حالا عصر باید برم رکتر متخصص تا درستش کنه و عروسی با یک عدد آتل باید ظاهر بشم !
هههههههههههههههههههی روزگار....دوست دارم همین الان برم شیشه مغازه اون جوونک رو پودرش کنم بعدشم یه مشت بزنم تو......چرا سر اون سر خودم که چرا اینقدر سر به هوام !
شکرانه نوشت:
خدا رو صد هزار مرتبه شکر دیروز رفتم عکس دماغ جونم رو به پزشک متخصص نشون دادم ایشون نظرشون این بود که چون جابجا نشده و سرجاش ترک برداشته نیازی به هیچ کاری نیست و اون خود به خود جوش میخوره خودش و کنارش چند تا قرص و قطره و...نوشت واسم ولی خودمونیم خیلی خبیثما همین که فهمیدم شکسته کلی واسه جراحی زیبایی برنامه ریزی کردم تو ذهنم اما الان دیگه خدا رو شکر میکنم و فعلا ! به این قضیه فکر نمیکنم
ورمش هم به همت زمه یمرته!(داروی گیاهی فوق العاده) کاملا خوابیده و فقط کمی سرخه که اونم با کرم پودر قابل حله (قابل توجه فریما جون که شیء مذکور را نداشتیم و بخاطر دماغ محترم خریداری نمودیم!)
تشکر نوشت:
دماغ جان ازت ممنونم به دو دلیل:
1-فراهم کردن اسباب خنده و زمینه شادی کل فامیل و دوستان و ایل و تبار (ینی خداییش یه سیرک بزرگ با چند تا دلقک زبردست هم نمیتونست کار دماغ چند سانتی مارو انجام بده !)
2-دونستن قدر عافیت و سلامتی و عدم ناشکری
(در گوشی بگم به گوش کائنات نرسه! اکثر دلبندان نزدیکم به محض شنیدن خبر شکستگی پیشنهاد جراحی زیبایی رو هم دادند( علی الخصوص برادر جان بزرگتر !)که نتیجه میگیریم گویا دماغ جان عزیزم خیلی بیشتر از حد مجاز در ناحیه آفساید قرار گرفته اندباشد که انگیزه ای شود برای پر کردن جیب جراحان محترم زیبایی!)