الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

الینا...مورچه ...مهمانوازی!!!

1391/11/19 7:32
نویسنده : مامان
1,128 بازدید
اشتراک گذاری

تو خونه مورچه جمع شده بود...

مامان با دیدن مورچه ها:

الینا با دیدن مورچه ها : مامانی بیا مورچه کوچولوها رو ببینچون من مهربونم اینا اومدن خونمون مهمونی

مامان بعد از اظهار نظر الینا:

گوشیم زنگ خورده برداشتی آوردی پیشم میگی :مامان بیا اس مس !!!اومد برات

از دست یه بنده خدایی ناراحت بودم داشتم با عجله و ناراحتی واسه بابا تعریف میکردم اصلاً حواسم به شما نبود یهو با تعجب از بابا پرسیدی : بابا ،مامان چی میگه؟  فوراً بغلت کردم گفتم چیزی نیست مامانحالا تا آخر شب گیر داده بودی میپرسیدی :مامان کی اذیتت کرده؟

هر وقت از کنار کوچه ای که ساختمون سازی داریم رد میشیم به بابا میگی: کو بریم ساختمون ببینیم چه خبره؟

(آخه گلم میخوای چه خبر باشه اونجا؟!!!!!!)

شب بابا جون اومده خونمون موقع رفتن میگه الینا نمیای خونه ما؟ میگی: نه بابا جون برو بخواب فردا صبح بیا دنبالم

(فدات شم که به قواعد پایبندیبغل)

میخواستم مطالعه کنم ،سریع اومدی پیشم گفتم مامان تورو خدا برو بازی کن میخوام کتاب بخونم سریع خودتو زدی به اون راه و محکم بوسیدی منو و گفتی: خب مامان چه خبرا؟

وقتی دیدی من لجبازتر از خودتم تسلیم شدی و شما هم مشغول مطالعه شدی:

اینم چهره یه دختر مظلوم سرماخورده اهل مطالعه مهربوووووووووووووونماچماچقلبقلبقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
18 بهمن 91 23:24
چقدر باحال نوشته بودید ...

شکلک ها رو

واقعا قشنگ شده این پستتون

وای الهی ... چه دخملیه رمانتیکیه این الینا گلی

ماشالا


لطف داری دوست عزیز و مهربون و فعالم
سمانه مامان ستایش
19 بهمن 91 2:03
محبوبه هر موقع میام اینجا کلی از شیرین زبونی های الیناجون خندم میگیره،خدا الیناجونو حفظ کنه
نظرش درباره مورچه ها خیلی باحال بود


ممنون سمانه جونآره من موندم تو جواب چی بگم تازه واسشون دونه برنج و بیسکویت میذاشت که ببرن خونشون بخورن
مامان بنیتا
19 بهمن 91 2:21
نازی عزززززززیزم قربونت برم که اینقدر شیرین زبونی


خدا نکنه خاله جون.ممنون عزیزم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
19 بهمن 91 14:49
وای که چقدربامزه ای عزییییزم کلی خندیدم ازدستت
محبوبه جون کارتون خیلی سخته کلی بایدمواظب حرف زدنتون باشیدکه الیناگلی کلی بهتون گیرمیده
قضیه مورچه هاخیلی بامزه بود..ایشالا سرماخوردگیت زودی خوب بشه گل دختر


آره آنا جون جدیدا هر چی میخوام بگم اول سبک سنگین میکنم از ترسم
امان از دست این فینگیلیها.
ممنون از دعای خوبت عزیزم
مادر کوثر
19 بهمن 91 17:01



مامان بابای الیسا
19 بهمن 91 20:00
دخملی شیرین زبون خیلی بلایی من که کلی از شیرین زبونیهات خندیدم و ناز دادمت عزیزم


ممنون خاله مهربون
مامان شیدا
20 بهمن 91 9:42
وای یه الینای ناز دیگه چقدر هم شیرین زبونه
مامانی اگه افتخار بدین به ما سر بزنید خوشحال میشم


حتما عزیزم
مامان سارا
22 بهمن 91 10:17
وای من عاشششششششششق شیرین زبونی های این دخملی شدم.....


لطف داری دوست خوبم ساراجون
مامان محمدرهام جون
23 بهمن 91 11:21
قربونت برم عسلم که انقده شیرین زبون ومهربونی


خدانکنه عزیزم.خیلی لطف داری خاله جون
مامان روژِینا
23 بهمن 91 23:43
وای از دست شما مادر و دخمل کلی از دست شیرین زبونیای الینا خندیدم بعدشم از دست تو محبوبه با اون شکلکی که بعد از زنگ گوشی و گفتن اس ام اس الینا گذاشتی
راستی من موندم چطوری هم اینقدر وبلاگ و به روز می کنی هم سر کار می ری هم درس می خونی الانم که مطالعه آزاد داری قیافم شده شبیه همون شکلکه


ایییییینه دیگه...یا از بیکاری زیاده یا از برنامه ریزی خوبقضاوت با خودت
مامان ایسان
24 بهمن 91 0:08
اخی چقده شیرینه این دخمله یعنی ایسانه من اینجوری میخواد بشه


احتمالا آیسان میزنه رو دست الینا