الینا و دایی سوم؟!!!!
دیشب یهو از خواب پریدی و با صدای بلند کلی گریه کردی و یه صحبتهای نامفهومی میکردی و یه ربع طول کشید تا آروم شدی عزیزم من و بابا هم کلی ناراحت شدیم که چی باعث شده دختر نازمون اینقدر اذیت شه و خواب بد ببینه و اینقدر گریه کنه؟!!!
امروز صبح هم به بابا جون گفته بودی:باباجون من خواب بد دیدم از بس گییه(گریه) کردم چشام آبی شد!!!
چند روز پیش تو خونه با باباجون تنها بودین ،مادرجون از مدرسه زنگ میزنه به باباجون.
ازش میپرسی کی بود؟
میگه : مادرجون بود.
میپرسی: نپرسید بچه چیکار میکنه؟(آخه مادرجون روزی چند بار از مدرسه تماس میگیره و از باباجون میپرسه بچه چیکار میکنه؟)
ازت میپرسم الینا چند تا دایی داری؟ میگی: سه تا!!! اونی که چاقه دایی مسعوده اونی که پاهاش بو میده دایی سعیده(حالا دریابید دایی سوم را؟!!!)
پ.ن: حس بویایی فوق العاده قوی داری مادرجون از پله ها داشت میومد بالا،شما کنارمن تو خونه بودی، گفتی: بوی ترشی میاد یهو درباز شد دیدم مادرجون با یه ظرف ترشی و یه ظرف خیارشور وارد شد
یا هروقت بابا بعد حموم از افترشیو استفاده میکنه سریع میگی:به به بابا جون چه بوی خوبی میدی
دایی سعید هم چون همیشه کتونی و اسپرت میپوشه پاهاش یه کم بو میدهو شما هم کلا بهش گیر میدی که دایی برو پاهاتو بشور بو میده یه روز هم وقتی از حموم اومده بیرون بهش گفتی: آفرین عزیزم پاهات بو نمیده
پ.ن:امیدوارم زن دایی آینده شما این پست رو نبینه وگرنه رسماً آبرو و حیثیت دایی جان را بر باد داده ایم و الفاتحه