الینا و مهمونی و شادی
شنبه شب دوره دایی ها نوبت ما بود و من و بابا از ساعت3که رسیدیم خونه با عجله کارها رو انجام دادیم البته مادرجون هم خیلی کمک حالمون بودند و ما رو یاری رساندند من و مادرجون سالاد درست کردیم و میوه هارو شستیم و شیرینی ها رو چیدیم و ظرفهارو آماده کردیم و بابا هم وظیفه درست کردن غذا رو بعهده گرفتند چون درستیدن غذا واسه25نفر که کار من نیست، هست؟!!!!!! ساعت9مهمونها تشریف آوردند و شما با ماهان و شایان کلی بازی کردی و خوش گذروندی عزیزم در مجموع شب خیلی خوبی بود بعد از صرف شام ، بازی پانتومیم رو اجرا کردیم و همه حتی بابا جون مجبور بودن پانتومیم اجرا کنند و کلی خندیدیم و بعدش هم همگی رقص سنتی کردی رو اجرا نمودیم و کلیه انرژیهای انباشته شده...