الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

آخر هفته ...

1391/11/15 8:23
نویسنده : مامان
880 بازدید
اشتراک گذاری

قرار بود تو این پست در مورد یه مهمون عزیز واست بنویسم که بدلیل بدنیا اومدن نی نی عمه جون ذکیه ،جای اون مهمون عزیز با مهمونای عزیز دیگه عوض شدچشمک

صبح پنجشنبه نی نی عمه جون دنیا اومد مادرجون و حمید آقا و مادرشون ظهر منزل ما بودند و واسه شام هم عمو احسان و عمه عالیه اینهام به جمعمون ملحق شدند و شما کلی بهت خوش گذشتشب عمو احسان اینا برگشتن خونشون و عمه عالیه و پسرا و مادرجون خونه ما موندن و نوبتی میرفتن بیمارستان کنار عمه جون .جمعه عمه عالیه رفت بیمارستان و من و شما و رضا و مرتضی رفتیم خونه بابابزرگ واسه خداحافظی از عموجون من که قسمت نشد دعوتشون کنیم و ذره کوچکی از زحمتهایی که تو این مدت بهشون دادیم رو جبران کنیم خجالت

الان هم هنوز عمه جون بیمارستانه چون نی نی کوچولو زردی گرفتهناراحت

متاسفانه  از بس سرمون شلوغ بودفراموش کردم ازتون عکس بگیرم(دست زن عمو جون دردنکنه که همیشه یار و یاور ما هستندقلب)

این عکسا رو عصر چهارشنبه که با محیاجون رفتیم مینی پارک ازتون گرفتم:

دو دختر عموی بسیار خوشحال بابت رفتن به پارک

مامانی این پسره چرا این شکلی شده؟تعجباسترس

مادرجون فرزانه هم که دوسه روزی رفته بودن کلاله عیادت خواهرشون، بالاخره برگشتن اونم با کلی سوغاتی خوشگل واسه شما

دستشون درد نکنهقلب کلا دایی سعید و مادرجون فرزانه از هر موقعیتی برای خرید اسباب بازی و لباس و سی دی واسه شما استفاده میکنن و همیشه کلی مارو شرمنده میکننخجالت

 

تو این چند روز کلی واسه عمه عالیه و مادرجون و مامان حمید آقا زبون ریختی و خودتو شیرین کردی.دیشب مامان حمیدآقا بهت گفت الینا میخوایم اسم نی نی رو بزاریم ساغر .قشنگه؟ شما یه کم فکر کردی و زدی زیر خنده و بهشون گفتی: وای چه بامزه ای شماخنده و ما چند نفر هم زدیم زیر خندهقهقهه مدام بهشون میوه تعارف میکردی و وقتی گفتن که نمیخورم ،گفتی باشه نگه میدارم فردا بخورینخیال باطل

کلی هم با عمه عالیه لاو ترکوندی و بهش میگفتی عمه جون دووووووووست دارمبغل رفتی دستشویی هر کار کردم اجازه ندادی من بشورمت و با اصرار گفتی عمه جونم بیادنیشخندخنده و خلاصه عمه جان هم حسابی مستفیض شدندسبززبان بماند که کلی خوشحال شده بود و میگفت راست میگن بچه داداش خیلی شیرینهچشمکقلبقلبقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

مامان محیا
14 بهمن 91 22:07
آخر هفته خوبی بود و کلی به ما و بچه ها خوش گذشت البته زحمتهاش(جمع کردن اتاق و ریخت و پاش بچه ها و کلی کارهای دیگه)به گردن خودتون افتاد شرمنده


اختیار داری عزیزم دشمنت شرمنده باشه
انسیه
15 بهمن 91 6:06
چه خبر خوبی خوشبحالتون سوغاتی اوردن براتون درگیر بودین حسابی


آره سوغاتی کلا خیلی باحاله
مامان احسان
15 بهمن 91 9:02
مبارکه خانوم گل


مرسی خاله جونم
مامان احسان
15 بهمن 91 14:48



هدي مامان مه نيا
15 بهمن 91 15:36
خاله دوست دارم بوس بوس بوس يك عالمه


مرسی خاله جونم ما هم شما رو دوست داریمX
هدي
15 بهمن 91 15:36
یادته یکی میگفت..

گریه کن گریه قشنگه...

گریه ســــــهم دلــــــه تنگه ...؟

کـــــــی میــــگه گریــــه قشنگه ....؟

حیــــــفه تـــــو چشـــــات بـــــــبـاره ....

روی زخـــــــمای تــــــرانه مرحم اشـــــکو بذاره ...

من باید گریه کنم مــــــن...نه توکه بـــــــوته ی یاسی ...

طفلی چشمام که یــــــه عمره شدن از دســـت من آسی ...

اشکاتــــــو بــــذار بـــــرای روزی کـــــه مــــن دیـــگه نیســــــتم ...

روزی کـــــه ردمــــــو از هــــــر کــــــــی بگیــــــــری میــــگه نیســـــتم ...

چـــــه تحـمــلی؟چــــــه صبـــری؟ وقتـــــــی از تـــو دوره دورم ...

وقتـــــی هیچـــــکی رو نــــــدارم که بشــــــه ســنگ صبورم...

به خـــــدا قسم شکســـــتم.. به خـــدا که پیره پیـــــرم...

سر نوشته ما همیــــــنه...تـــو بمــونی من بمــــیرم...

بغض فاصله شــــکسته...صورت ترانه خیـــــسه...

کاش میـشد قصه ی مارو یکی از نو بنویسه ...

ماهیه همیشه تشنم توی این آب گلآلود...

بـغـضــــــتـو نـشــــــکـن عـزیــــــزم ...

گریـــــه سرنوشـــت مـــــن بود...

نه تو اومـــــــدی نه بـــــــارون...

هرچی چشم بجاده دوختم...

توی حراجیه گریه ، ساده اشکامو فروختم...


سمانه مامان ستایش
15 بهمن 91 16:46
قدم نو رسیده مبارکالیناجونم معلومه از اسم ساغر خوشش نیومدهچه سوغاتی های خوشگلی،مبارکه الیناجونوااای چه بامزه داره به پسره نگاه میکنه
برای الینای شیرین زبون


ممنون سمانه همیشه مهربونکه اینقدر واسه الینا وقت میذاری و محبت داری خاله جون
یاسی
15 بهمن 91 21:27
مبارکههههههههههههههه

این بوس ه خصوصی بود ! جاست فور الینا


مرسی یاسی جون . دست شما درد نکنه حالا افتخاره یه بوس ناقابل مجازی هم نمیدی به ما
مامان یه فسقِلی
15 بهمن 91 22:29
قدم نو رسیده مبارک ...

اووووووووو ... چقدر خوش گذشته بهتون عزیزم... ایشالا همیشه مهمونی باشه و خوشی

ایییییییییی جانم ، این دخملی ها چقدر خوشحالن ... از چهره شون انرژی گرفتم

اووووو ...قلعه بادی ... ای ول

خخخخخخخخخخخ ... ... چه باحال داره پسره رو نگاه میکنه ...واقعا میشه تعجب رو از حالتش خوووند

ای خدا ... چه خوشگله سوغاتی هاش ... ، مادر جون فرزانه دستتون درد نکنه

اون لاکپشته من کوچولوشه دارم ... جای نوه ی این حساب میشه

ایشالا همیشه خوش باشید


ممنون عزیزم.مرسی که وقت میذاری و اینقدر دقیق و با جزئیات میخونی پستها رو
خب نوه هه رو بفرست خونه ما که لاکی جون تنها نمونه دیگه
مامی امیرین
16 بهمن 91 0:11
قذم نو رسیده مبارک.
ما هم از این عمه های مهربان هستیم ودر همین روزهای اول دست به ...شدیم


ممنون عزیزم.اوووووووه پس شما هم حسابی مستفیض شدید
مامان بنیتا
16 بهمن 91 2:53
عزیزم قدم نورسیده مبارک
و همچنین سوغاتی های خوشگل الینا جون مبارکش باشه


ممنون عزیزمبوووووووس یرای بنیتای ناز
ارغوان
16 بهمن 91 10:50
سوغاتی ها مبارک باشیببوسیدش


ممنون ارغوان جون مهربون
پگاه مامان آرتین
16 بهمن 91 11:46
عزیزم بابت لینکتون ممنون.ماشالا دخترنازی دارید.حسابی ببوسش عزیزم.خوشحالم بابت این دوستییییییییییییییییییی


ما هم بسیار از آشنایی شما خوشحال و خرسندیم پگاه جون شاد و ورزشکار
مامان کیان کوچولو
16 بهمن 91 13:16
عزیزد لم با این نظرت داغووووووووووووونم کردی .. آخه میدونی عزیزم آدرسی هم که توی نظر ها میذاری مشکل داره و باز نمیشه ...
به هر حال شرمنده


دشمنت شرمنده باشه عززززززززیزم برای مزاح گفتم
دوستون دارم .بووووووووووس برای کیان کوچولوی ناز
مامان کیان کوچولو
16 بهمن 91 13:17
چه آخر هفته ی پر و پیمووونی ..
ببین چند روز من نیوومدم چه خبرا بوووده ...
الهی همیشه شاد باشین


مرسی عزیزم.انشاله همه همیشه شاد شاد شاد باشن
مامان یه فسقِلی
16 بهمن 91 13:52
شما اون ننه بزرگ رو بفرستید بیاد خونه ما


دلت میاد واقعاعزیزم اون پیره سخته بیاد اونجا یه کم مراعات حالشو بکن جووووووونم
زهره جون
16 بهمن 91 15:20
قدم نورسيده مبارك باشه . چقد شيرين زبوني تو خاله جون . پارك خوش گذشت ؟ سوغاتيها هم مباركت باشه عزيزشيرينم


ممنون خاله جون.جاتون خالی خیلی خوش گذشت.بووووووس برای مبینا و الینا جون
مامان طاها
16 بهمن 91 16:16
سلااااااااااااااااام عزیزم خوبی خوشید
مبارک باشه


به به پارسال دوست امسال آشناممنون ما خوبیم شما خوبید؟
مامان ایسان
16 بهمن 91 17:14
وای سلام الینا خانم و مامانه گلش که ما رو کلی شرمنده کردن دیدی ادرس داشته باشم میام
چقده این الینا خانم ما خوشگله چقدم که بهش داره خوش میگذره
قدمه نوریسده عمه هم میارکه دختر عمه دار شدی
یه عالمه بوس واسه الینا عزیز که بالاخره تونستم ببینمش بوووووووس


ممنون خاله جون شرمنده کوتاهی از ما بودمرسی از نظر لطفت. ما هم یه عالمه بووووووووووووووس برای آیسان تپلی ناز
مامان محمدرهام جون
18 بهمن 91 11:03
به به چه آخر هفته پرماجرایی داشتید چه ذوقی توی چشم بچه ها برای رفتن به پارکه ،ان شالله همیشه دلتون شاد ولبتون خندون باشه عزیزای من


آره آخره ماجرا بودمیبینی عزیزم شیطونی وشادی رو فقط تو چشای این نوگلها میتونیم پیدا کنیم
صفورا مامان آوا
19 بهمن 91 8:20
همیشه به تفریح و گردش
سوغاتی هاتم مبارکت باشه عزیییییزم



ممنون خاله جون


آناهیتا مامانیه آرمیتا
19 بهمن 91 14:51
قدمش پربرکت نی نیه تازه اومده چه سوغاتی های خوشجلی مبالکه
عجب آخرهفته شلوغی داشتیدمحبوبه جون همیشه به شادی وخوشی عزیزم


ممنون آناجونآره عزیزم حسابی مشغول بودیم
مادر کوثر
19 بهمن 91 17:03


به به
همیشه به پارک و شادی و مهمونی و کادووووووووووووو


انشاله...همچنین دوستان
مامان روژِینا
23 بهمن 91 23:30
من عاشق این شیرین زبونیاتم آخه این حرفا رو از کجا میاری وروجک وای آخرش خیلی باحال بود رفته بود دستشویی عمشو می خواست مردم از خنده فدات بششششششششم من


مرسی بهارجونمیگما ما هم عمه شیم برادرزاده مون واسه اینکارا میخواد مارو؟!!!
مامان روژِینا
23 بهمن 91 23:32
وای یادم رفت بگم تولد نی نی عمه جون هم مبارک هوووووووررررررررراااااااادست مامان جون فرزانه هم بابت کادوهای خوشگل درد نکنه بازم بوووووووووووووس


ممنون دوست خوب و مهربووووووووووووون