الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

تعطیلات عید فطر

امسال سه روز تعطیلات عید فطر داشتیم اولش تصمیم داشتیم بریم شمال اما به ترافیک و گرما که فکر کردیم منصرف شدیم روز اول تعطیلات کلا خونه بودیم و استراحت کردیم و کلی فیلم دیدیم روز دوم با عمو احسان اینا رفتیم روستای هاور آشخانه که طبیعتش واقعا زیبا و بکر بود رودخونه و خنکی و صدای آب و جیرجیرکها و پرنده ها و....فوق العاده بود در حال شکار ماهی و بچه قورباغه ازت خواستم ژست بگیری ....نتیجه ش شد این.... پدر و دختر ِ  سِت =============================================== روز آخر تعطیلات هم با باباجون و مادرجون رفتیم روستای مهنان و جای مخصوص ِ همیشگی ِ خودمون ...
23 تير 1395

الینا و رمضان95

رمضان امسال هم رو به پایانه...رمضانی که فاصله سحر تا افطارش 17 ساعت بود و تو اوج گرما ! نمیدونم چقدر به تزکیه نفس گذشت و خودشناسی ...اما گذشت... ازت میپرسم چه دعایی کردی؟ میگی : دعا کردم مامانم فوت نشه ! بابام فوت نشه ! باباجون و مادرجون و زندایی جون و بهرنگ و دایی جونا و محیا و...........فوت نشن ! بمیرم واست که دغدغه ذهنی ت شده فوت ِ اطرافیانت 21 رمضان- مراسم شب قدر منزل همکار ِ من....با بچه ها تو حیاط بازی میکردین 23رمضان-مراسم شب قدر-معصوم زاده بجنورد-مزار مادر جون مریم... برای مادرجون مریم دعا کردی و شمع روشن کردی واسش مطمئنم کلی خوشحال شده از داشتن همچین نوه ای ایکاش بود و از نزدیک لمست...
15 تير 1395

خرداد95 به روایت تصویر

دوره خانومها خونه آرزو جون تم هالووین بود اما شما دوست نداشتی وحشتناک شی تمت شد بالماسکه ====================================================== علاقه شدید به دوچرخه سواری ====================================================  به گلها آب میدی و بهشون رسیدگی میکنی و باهاشون حرف میزنی ========================================================= میونت با بهرنگ جونی عالیه بهرنگ میاد سرتو میگیره تو بغلش و با مهربونی میگه : عزززززیززززززز و کلی موهاتو نوازش میکنه(کلا عاشق موئه) تو هم کلی نازناز و بوس بوسش میکنی ========================================================== عاشق خریدکردن هستی&nb...
5 تير 1395

آبان ماه به روایت تصویر

سلام دختر نازنینم، عزیزتر از جانم ، شیرین زبانم ، در کنار تو بودن ، لذت بخش ترین لحظات عمر ِ من و  باباست اینقدر مهربون و شیرین زبونی که مداااااااااااااااااام در حال بوسیدنت هستم و هیچوقت هم سیر نمیشم روزی چندین بار خدا رو شکر میکنم بخاطر داشتن تو انشاله همیشه شاد باشی و تنت سلامت باشه جگرگوشه ی من بدلیل مشغله زیاد خلاصه ای از آبان ماه را به روایت تصویر واست میزارم 13آبان -تولد بابا و کیکی که دایی علی عزیزم و خونواده بسیار مهربونش سورپرایزمون کردن و همینطور مرضیه دختر دایی عزیزم و همسرشون که با هدیه شون واقعا شرمندمون کردن هدیه من به بابا یه بلوز بود و باباجون اینا هم زحمت  کشیده بودن و شلوار خریده بودن ...
8 آذر 1394

روز جهانی کودک

  دلبندم روزت مبارک تصمیم داشتم به مناسبت این روز ببرمت پارک ، اما به پیشنهاد خودت رفتیم دور دور با ماشین و دو نفری تو ماشین موزیک گوش دادیم و شادی کردیم بعدش هم خرید کردیم واسه خودمون و در انتها یه فست فود دونفره زدیم بر بدن پ.ن: کودکی کردن با کودکی چون تو چه عالمی دارد   ...
16 مهر 1394

عرفه

 در ابری‎ترین لحظه‎ها فریاد بزنیم و از باران عرفه سیراب شویم در آفتابی ترین لحظات فریاد بزنیم و از گرمای روح بخشش مستفیض شویم عرفه... روز دعا و نیایش روز استجابت دعا خداوندا.... شفای همه بیماران و نیز پدربزرگ نازنینم ... خداوندا... همه بندگانت حاجت روا شوند... الهی آمین ...
1 مهر 1394

تولدها

طی بهار و تابستون سه تا جشن تولد دعوت داشتیم خرداد ماه تولد کوچولوی نازمون بهرنگ نازنین بود که صمیمی و خونوادگی بود عشقهای نازنین من انشاله همیشه تنتون سالم باشه و لبتون خندون شام:فسنجون، قلیه ماهی ، سوپ کلی رقصیدی و مجلس گرم کردی عزیز دلم رقصت هم خیلی پیشرفت کرده و خیلی ناز میرقصی   بقیه در ادامه مطلب شهریور ماه تولد بشرای عزیز  بود (تالار مهستان ِ آشخانه)البته خود ِ بشرا اصلا تو عکسا نیست هر چی تلاش کردم نتونستم ازش عکس بگیرم دخترعموهای دوست داشتنی دختر عموها و مرتضی (پسرعمه) الینا و رضا(پسرعمه) الینا و ساغر(دختر عمه)...
31 شهريور 1394