اولین و آخرین برف بازی سال91
جمعه هوا آفتابی بود و دلیلی شد برای برف بازی و تیوپ سواری سه نفرمون کلی بهت خوش گذشت عزیزم کلی با بابا برف بازی کردی و سر خوردی
اینجا بابا بهت گفته بود الینا جون تیوپ سواری بسه دیگه ...شما هم غر زدی که: ای بابا یه بار خواستیم حال کنیم نذاشتی ها(این جمله رو از نن جون سید تو کارتون عصر یخبندان یاد گرفتی)
بعدش هم یه ورزش حسابی به بابا دادی و مجبورش کردی که شما رو تا نوک تپه ببره و مدام بهش میگفتی :بابایی من باباجونم منو ببر بالای اون کوه بلند
بابا هم که کلاً در بست در اختیار شمان همیشه
شما رفتید و من موندم و تنهای تنهاااااااااااااااااااااااا من مانده ام تنها میون سیل غمها (البته برفها نه غمها)(اینو با ریتم معین بخونید) البته همینجا اعتراف میکنم که وقتی شما نبودید من هم با یه خانوم دوست شدم و با همدیگه تیوپ سواری کردیم!!!
بعد هم که از کوهنوردی برگشتین عوض دستت درد نکنه بابا رو گلوله باران کردی
اینم دو عشق کوهنورد من
چشات خیلی اذیت شد تو برف واسه همین تصمیم گرفتیم در اسرع وقت یه عینک خوب بخریم واست عزیزم
در انتها هم تو همون برف یه چای آنخ بسیار دلچسب نوشیدیم و ناهارتو همونجا دادم خوردی و همراه گوش سپردن به ترانه های دلچسب برگشتیم خونه
ادامه مطلب رو با ما باشید با گنجنامه
سخنان شیرین الینا نوشت!!!:
1- بابا غرق اخبار و تلویزیون
الینا : باباجونم من و مامان داریم مسکاوه(نسکافه) میخوریم و خوش میگذرونیم تو هم بیا پیشمون
2-مامان:الینا جون منو ببین میخوام عکس بگیرم ازت
الینا: میخوای بزاری تو ولباکم(وبلاگ)؟!!!
و اما..............
گنجنامه نوشت:
یادتونه گفتم تو جریان خونه تکونی الینا نتونست گنج پیدا کنه و جاش چند تا واشر به من داد؟!!!
اما از قدیم گفتن جوینده یابنده بود و من عوضش یه گنج گرانبها پیدا کردماینم گزارش تصویریش:
نظرتون چیه؟
به نظرتون اون جعبه های زیر پای الینا گنج منه یا اون یه تیکه جواهری که بالاسرشون نشسته؟