حق به جانب
با خودم برده بودمت بانک ، با یه همکار آقا جور کرده بودی و داشتی اطلاعات شخصی بهش میدادی از پشت سرش بهت چشم غره رفتم که ادامه ندی با قیاقه حق به جانب گفتی: چرا اخمالو میکنی؟ مگه من کاظم آقام که باهام دعوا میکنی؟
همکار آقا:
من:
با بابا تو مغازه بی توجه به شیرین زبونیهای شما شدیداً در حال انتخاب شیرآلات و سینک واسه خونمون بودیم که یهو با قیافه حق به جانب گفتی: مث اینکه من نی نی تون هستما!!!!!!!به من تبجه(توجه) کنید
فروشنده:
من و بابا:
چند ماه پیش تو بانک یه همکار آقا که مجرده رو بهت نشون دادم و گفتم بگو عمو چرا ازدواج نمکینی؟ بعد سه ماه که دوباره اومدی بانک تا دیدیش بلند میگی: سلاااااااام عمو استباج(ازدواج) نکردی؟
عمو(همکار فوق الذکر) : نه منتظر تو میمونم
الینا(با قیافه حق به جانب): هااااااااااا باااااااااااشه پس همینجا بموووووووون من برمیگردم
پ.ن: عکس مربوط به باغ بابابزرگمه الینا با قیافه حق به جانب در حال خوردن چاقاله (به زبان ترکی ما:کنرته) ترش نشسته !!!!با زبان بیرون آمده بدلیل ترشی
پ.ن2:مراد از کاظم آقا همان همسر بنده میباشد که دخترک بسته به شرایط و مطالبات ایشان را با عناوینی چون: کاظم آقا - بابا جون - پدر - گامبالو - شیطون قیطون و ...خطاب میکند اما بنده در هر شرایط زمانی و مکانی "مامانی" خطاب میشوم که یحتمل نشان دهنده جبروت بنده میباشد
عاااااااااااااااااااااشقتم باب اسفنجیه شیرین زبون من