الینا فرشته ی کوچولوالینا فرشته ی کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

الینا فرشته آسمونی

نقاشی

بهار گذشت و تابستون از راه رسید اما هنوز خاطرات بهاری ت رو ثبت نکردم اینجا فعلا چند تا از نقاشیهای اخیرت رو میزارم تا بعد  تو این ایام خیلی در مورد روزه و ماه رمضون ازمون سوال میپرسی چند بار هم سحر بیدار شدی و باهامون سحری خوردی و کلی ذوق کردی عزیزم مدام هم حواست به ما بود که بقول خودت تا اذان شب هیچی نخوریم ! اذان مغرب که میشه میگی : خب بفرمایید سر سفره ، روزه تون خوب شد !!! این نقاشی هم سحر کشیدی من و خودت در حال نماز   ****************************************************************** این نقاشی خیلی خیلی واسم جالب بود ازت پرسیدم این چیه کشیدی؟ گفتی : این منم ، اونم خداست ! داره میوفته من د...
20 تير 1394

انرجی ِ مثبت

طبق معمول هر شب رو تخت دراز کشیده بودیم و واست کتاب میخوندم ،تو خواب و بیداری بودی که تلفن زنگ خورد و بابا صدات زد که بیا مادرجون  دلش واست تنگ شده میخواد باهات صحبت کنه خواب آلود و نق نق کنان گفتی: ای بابا ! مث اینکه زندگی حقیقت داره !!!    منظورت این بود که زندگی جریان داره  وقتی برگشتی گفتی : مامان باید سه تا کتاب دیگه هم بخونی آخه با مادرجون صحبت کردم ، انرجی ِ مثبت گرفتم !!! ******************************************************************** خیلی خسته بودم و تو هم بهم گیر داده بودی تا بازی کنیم . گفتم مامانی ! جان ِ من بیخیال شو خیلی خسته م   گفتی : جان ِ من بیا منو بووووووووس آبدار کن تا انرجی...
5 ارديبهشت 1394

اندر احوالات ما در خانه تکانی!

آن هنگام که پس از چند روز متوالی خانه تکانی ِ سخت و طاقت فرسا خرم و خندان در حال تهیه عصرانه باشید و ناگهان به سکوت حاکم بر منزل مشکوک شده و بسمت اتاق دلبندتان روانه شوید و با این صحنه مواجه شوید چه حالی میشوید؟ نه ! خداوکیلی چه حالی میشوید ؟! حس و حالهایی عجیب بسراغمان آمد اما با دیدن این قیافه بزک کرده و فشن و ژست مظلومانه به یاد صحنه هایی در فیلمهای جنایی افتادیم که از محکومین عکس میگیرند و ناخودآگاه خندیدیم آن هنگام که دخترک با کلی ذوق و شوق و هفت سین بدست از مهد باز میگردد و اندر احوالات مراسمات نوروز و حاجی فیروز و هفت سین و چهارشنبه سوری سخنها میراند و شما بسی کیفور میشوید اما.... پس از دق...
24 اسفند 1393

مسابقه نقاشی

سلام به دوستان عزیزم سلام به عشقم به نفسم به همدمم به مونسم فدات بشم من این روزها ذهنت خیلی درگیر مسائل مربوط به خدا و مرگه ! میگی : خدا خیلی بزرگه اونقدر بزرگه که هیچ جا جا نمیگیره اما تو قلب ما جا میگیره . جاش تو قلب ماست میگی : آدما وقتی میمیرن میرن تو خاک بعدش میرن تو قلب ما ، اما تو آسمون نمیرن ! ( از همون روزی که بهت گفتیم مادرجون مهری رفته تو آسمون ذهنت درگیر این قضیه ست و مدام داری کنکاش میکنی و قبول نکردی و نمیدونم چجوری و با مشورت با کی به این نتیچه رسیدی که آدما بعد از مرگ نمیرن تو آسمون میرن تو قلبمون ) یه مدت هم مدام سوال میپرسیدی که اگه شما فوت بشین (!)من چه کار کنم؟تنها میمونم؟ بعد چند روز اومدی گفت...
10 اسفند 1393

الینا باسواد میشود

سلام به دوستان نازنینم سلام به دخترم ، به تاج سرم ، به بالشت پَرم قربون تو بشم من که مونس و همدم مامانت شدی و همیشه حواست به من هست و خیلی هوامو داری و دوست داری همیشه منو خندون و شاد ببینی روزی هزاران بار خدا رو شاکرم که تو فرشته نازنین رو به من عطا کرده و اما بگم از رقابت هات با من خدا نکنه بابا واسه من چیزی بخره هیج دیگه ! قهر میکنی و میگی برو با همسر مهربونت زندگی ِ خوبی داشته باش      من و بابا هم میمیریم از خنده   درهرصورت این مشکل من نیست و مشکل باباته و زین پس ایشون مجبورن هر چی میخرن دوبل باشه  با بابا رفته بودین بیرون و  به مناسبت جشن سپندارمذگان ،دو شاخه گل خریده ب...
4 اسفند 1393

یه دختر ِ تنها

هر روز ظهر  باباجون ِ مهربون میان مهد دنبالت ، بعدش میرین پیش دوست ِ باباجون ، ایشون هم هر روز با خودکار روی دستت نقاشی میکشن یا چیزی مینویسن مثلاً : دوستت دارم یا چقدر تو خوشگلی یا تو بهترینی یا خیلی شیرین زبونی و .... یه بار که داشتم نوشته های رو دستت رو پاک میکردم دردت گرفت غر زدی، بابا بهت گفت خب به دوست ِ باباجون بگو که دیگه رو دستت چیزی ننویسه ! شما هم سریع جواب دادی : نه من نمیگم ! اگه بگم دوست ِ باباجون دلش میشکنه قربووووووووووووونت بشم مهربووووووووووووووووووووووونم که دلت مث یه دریاست فرشته کوچولوی من ادامه مطلب ترم 2B TINY TALK رو هم با نمره عالی پشت سر گذاشتی همچنان سرگرمی ِ اصلی ت خوندن کتا...
29 دی 1393

2015

سلام به دوستان نازنینم سلام به دختر گل و بلبلم آغاز سال 2015 میلادی رو به همه تبریک میگم ادامه مطلب کره زمین رو آوردی میگی مامان ا.م.ر.ی.ک.ا کجاست؟ بهت نشون دادم بعد گفتی خراسان شمالی کجاست؟ میگم برا چی میپرسی عزیزم؟ میگی آخه میخوام بدونم چقدر از هم دور میفتن؟ چون من برای دانشگاه میخوام برم اونجا میگم چرا کارت شناسایی انداختی گردنت؟ میگی : خب معلومه برای اینکه اونجا گم نشم ! فدات بشم من انشاله یه رشته بسیار عالی تو بهترین دانشگاه قبول بشی عزیزم =============================================================== وقتی الینا خلاق میشود خورشید و تخم مرغ...
13 دی 1393

چکیده این روزها

سلام و صدسلام به دوستان بسیار نازنینم خیلی دلم براتون تنگ شده بود   نبودم اما به یادتون بودما ممنون از همه مهربونی هاتون انشاله سرم خلوت شه و بتونم به تک تک تون سر بزنم دلم برای همه تون یه ذره شده واقعا و سلام و صدسلام به دختر همیشه سبزم الینای نازنینم قربونت برم که روز به روز شیرین تر و دلرباتر میشی ببخش مامانو که تو این مدت نتونستم خاطراتت رو ثبت کنم علی ایحال جونم برات بگه که این مدت تولد بابای مهربون و دایی مسعود ِ عزیز و مادرجون فرزانه و خودم رو پشت سر گذاشتیم که بسنده کردیم به خرید کیکی و فوت شمعی و هدیه ناقابلی و شام خوشمزه ای . فقط همین البته من امسال برای بابا هدیه نخریدم و عوضش ایشون امسال من و مفتخر کردن ا...
3 دی 1393

شاه شطرنج

منزل باباجون در حال اجرای کنسرت    در فکر ، درفکر ِ تو بودم که یکی حلقه به در زد ، یکی حلقه به در زد/    گفتم ، گفتم صنما ، قبله نما ، بلکه تو باشی تو باشی تو باشی (باباجون آهنگهای مرحوم خانم مرضیه رو خیلی دوست داره و به شما یاد داده ) خانم خواننده در حال ابراز احساسات به طرفدارانشون  کجا تشریف میبرین؟! لطفا یه ژست جانانه بگیرین واسه چاپ روی مجلات خانم خواننده : بفرمایین اینم ژست ِ جانانه (قربونت بشم جانان ِ من ) =========================================================== تو مهدتون کلاس آموزش شطرنج گذاشتن. من و بابا فکر کردیم که زوده واست ، برای همین ثبت نامت نکر...
7 آبان 1393
1403 13 69 ادامه مطلب